Friday, November 02, 2012

* سلاخی می گریست ... به قناری کوچک دل باخته بود



WARNING : THIS POST MAY MAKE YOU  AFFLICTED 



انگار يه بوي قديمي به مشام  ميرسه

بوي پوست پرتقال رو بخاري هاي مدرسه ، وقتي صبح زودتر از بقيه همكلاسي هات رسيدي

و به خاطر سرماي هوا فراش مدرسه بهت ميگه : برو تو كلاست ، تازه بخاري ها رو روشن كردم

و تو مي ري سمت كلاست ،نمي دوي ، كرخ و سرمازده راه مي ري

وقتي در كلاس چهل نفريت رو باز مي كني و  كلاس خاليه خالي

بوي نفت بخاري تازه روشن شده رو  تو كلاسي كه هنوز گرم نشده و سرما توشه حس مي كني

كيفت رو ميگذاري  روي نيمكت خودت

با فاصله از جايي كه مي شيني


ميگذاريش جاي بغل دستيت اصلا

با خودت مي گي

هنوز كه نيومدن
من كه آخرش اين نيمكت رو بايد با دو نفر ديگه شريك بشم

بذار الان  كيفم راحت باشه رو نيمكت

 نه اينكه مجبور بشم بگذارمش روي زمين كنار پاهام

گاهي وقتي  يكي از دو نفر كنار دستيت غايبن

 اون روز هاي  خاكستري زمستون كه هنوز تهران برف زياد ميباريد

تو و نفر باقي مونده  ميتونيد بدون  اينكه ارنج و پهلو هاتون همديگرو لمس كنه

ديكته بنويسين

 يا رياضي حل كنيد

اما باز انگار روح نفر سوم كه غايبِ ، هنوز هست

چند وقت يكبار از روي عادت ارنجتون رو جمع مي كنید

"
وقتي كيف رو همون جا رو نيمكت راحت رها كرديد مي ريد سمت بخاری

دستكش هاي كاموايي كه وقت اومدن به مدرسه به خاطر ور رفتن با برف ها خيس شدن رو آروم از دست هاتون در مياريد

انگشت هاتون يخ زده و قرمزن

مي گيريدشون روي بخاري

گرما  گرما

اگر قرار بود الان چيزي بنويسيد هرگز نمي تونستيد

نمي شد مداد رو تو انگشتهاي يخ زده سردتون بگيريد

سرك مي كشيد پشت بخاري

يه تيكه پوست پرتقال از زنگ تفريح ديروز بچه ها مونده اون پشته

 به زحمت با نوك انگشتهاي تازه گرم و كرخ شدتون برش مي 
داريد

ميگذاريدش روي بخاري

حالا بوي پوست پرتقال همراه با جلز ولز آبي كه از پوستش بخار ميشه به مشام ميرسه


تنهاترين
و غريب ترين
و  زمستوني ترين بوي دنيا



 
آره اين روز ها همون بو به مشام ميرسه

يه ( آلمه) چيز ديگه و پدرم

پدرم كه دستهاش دور شونه هاي كوچيكم تو خيابون هاي برفي مثل خود رويا بود

و من كه با قد كوتاهم كه تا كمرش هم نميرسيد با چشمهاي درشت از پايين به صورتش نگاه  مي كردم

و او بهم لبخند ميزد

و بهم مي گفت:   لبو مي خوري گل فرشي؟!



و من هزار بار خدارو شكر مي كردم كه برف مدرسه ها رو تعطيل كرده

و تويي كه خبر نداشتي و تو كلاس خالي منتظر

همكلاسيهات بودي با بوي پوست پرتقال

 فراش مدرسه مياد تو كلاس و ميگه : سالاركيا مدرسه ها رو تعطيل كردن

بدو بيا بابات اومده دنبالت

ميدوم
كيفم رو بر مي دارم
يكي از دستكش هام كنار بخاري جا مي مونه

مي دويدم

از آسمون برف ميباريد

و روي مژه هام ميشست و  من روي برفهاي حياط مي دويدم

تا جلوي در مدرسه كه با يه چادر سبز از بيرون جداش كرده بودن

با دستهاي كوچولو چادر سنگين سبز رو كنار ميزنم به سختي

بابا اون جا ست

جيغ ميزنيم : بابايي اومدي دنبالم

و مجال نمي دم بابا حرف بزنه

تند تند ميگم

مدرسه ها تعطيل شدن ؟ آخ جون

بابا بريم برف بازي

اِ بابا پس ماشينت كو

و بابا كلاه كاپشنم رو مي كشه رو سرم

 مي گه : بچه جون چقدر حرف مي زني

ماشين تو برف هاي حياط گير كرده ، نميشه تكونش داد

بعد اون دستهاي قشنگش رو ميگذاره دور شونه م

و مي گه  : بريم







"لبو مي خوری گل فرشي؟"



.............................................
...... بي چاره ام.......
.................................


Ss

*شاملو

Music: Kill Kill By Lana Del Rey