Saturday, April 28, 2007

miami vice *

-
.........................
=
.........................
-
................
.

.

!من دنبال بوی خوشم نه زندگی -
لباستو عوض کن -

:
چرا ؟
.آخه تو اینطوری همش بغض داری-
.............................................................................................
اینقدر سوال نکن .. یه کم به چیزهایی که می گم گوش کن .. بعدا بهت جواب میدم-

.......
پاشو بشین لبه تخت-

:
اینطوری راحت ترم

-به حرفم گوش کن ... پاهات رو بگذار زمین-

:
اگر فکر کردی اینطوری منو از این اتاق بیرون میبری ...
کور خوندم ؟-

:
!آره کور خوندی
(لباست رو عوض کن ( با حوصله و شمرده -
:
نه ! با این راحت ترم

پس یه کاره دیگه بکن-

:
!بگو
لبلست رو در بیار-

:
چرا ؟
!گفتم بهت می گم بعدا آلان اینقدر سوآل نکن ... (مکث ) خوب ؟-
:
( نه ! (با تحکم
(درش بیار سونیا ( همچنان با آرامش ... شاید کمی غمگین-
:
!نه

چرا نه ؟-
:
!چرا آره؟

.بهتره -
:
برای کی ؟
.تو -
:
!من ؟
.تو -
:
.نه خوبم
پس عوضش کن-

:
چی بپوشم ؟

یه تی شرت معمولی تر-
:
به قدر کافی معمولی هست
یکی دیگه-
:
الان حوصله ندارم
......

:
ه ه .. وای
چی شد؟-
:
(خدای من ... تمام اتاق روشن شد (رعد و برق ... دزدگیر ماشینها
(اون لباس رو از تنت در بیار ( نگران )-
:
نمی خوام .... ول کن
!گوش کن-
:
ول کن
....
!قلبته ؟-
:
آره... ترسید..م
می...دونم-
.
.

:
(..... آگهی پشت مجله فیلم رو می خواند : با خرید یک دستگاه ال سی دی یا پلاسمای هیتاچی )
!دستاتو باز کن از دو طرف-
:
چی گفتی ؟! .... این کار ها برای چیه ؟

برای تو-
با این :
( تو" شدم مرکز هستی که هی به من می بخشی ؟ ( تلخ "

چه خوشبو حرف میزنی-
:
بوی دهنم رو مگه حس می کنی ؟( با تمسخر) ... هر کی ندونه من میدونم که الان تو اتاقت نشستی اونور شهر
(تو هم نمی دونی ( با اطمینان خاطر -

:
که تو اتاقت نشستی اونور شهر ؟
.که نزدیک تو نشستم ..اونور شهر..همون طرف که تو هستی -
:
خوب حرف می زنی .. اگه هیجده سالم بود ... گول هم می خوردم

تو دوس داری دوستات خوب حرف بزنن یا اینکه آدم باشن ؟-
:
!من دوس دارم ...( با پوزخند)... خوب حرف بزنن....آدم که تقریبا فراوونه
چرا به سقف نگاه میکنی -
:
نه دارم به دستهام نگاه می کنم

دستت رو گرفتی بالا ؟ -
:
(نه ... چه بلائی سر تخیلت اومده ؟! ( سر خوش
!چطور ؟ ... سونیا پاشو اون لباسو عوض کن ( نگران تر از قبل ) با اون لباس اونطوری دراز نکش -
:
بیش از حد شبیه مریض هام؟

!نه-
:
پس؟
اونطوری بهتره-
:
(برای کی ؟! ( می خراشد
! تو-
... ( خراش خورده اما آرام)
باز :
(اون مرکز ثقل زمین ؟ " تو" ...هاه؟ (لبخند

آره-
:
دروغگو

(سکوت)-
:
برم دیگه
-
بلافاصله ) نه ! ... یه لبلسی بپوش وقتی دستاتو می گیری بالا آستینهاش سر نخره.. چرا حرفامو گوش نمی کنی... چیز سختی ازت میخوام مگه که
:
تو که منو نمی بینی ! فکر کن حالا یه لباس شب پوشیدم که به جای مریضی پر از تجمل و شادیه

من نمی خوام این فکرو بکنم-
:
پس این همه اصرار از کجا میاد ؟
به خاطر خودت-
:
میشه به خاطر من چیزی نخوای ؟! (لجباز ...زهرخند) ... هوم؟

!نه-
:
نه ؟

.نه-
:
با نمکی ! .....بسه دیگه

چی بسه ؟-
:
می خوام برم

کجا ؟-
:
برم دیگه ...برم چند تا لامپ روشن کنم ...از بس بارون و خاکستریه آسمونو ... رعد و برق بود ..یادم رفته هنوز روزه...خونه هم که تاریکه ...زیاد . ........ حالا برم ؟ (بی قرار

!بمون -
:
(روابط انسانی از نوع محاورات تلفنی معمولا چیز سالمی نیست ! هست ؟ ( بهانه گیر

!کجای رابطه ما ناسالمه ؟-
:
سلامتش ! ( لج باز
سالمه . ( صبور-
:
مطمئنی ؟

آره ....چشمهات بازن یا بسته ؟-
:
باز
دروغ گو-
آره:
!...نه...نمیدونم
!حرف بزن -
:
!که باز یه جنگ فراگیر جهانی دیگه شروع بشه ؟
!نه-
:
نه؟
که باز حرف زدنت رو بو کنم-
بوی:
!خوشی نمیده
!تو نمی دونی -
:
تو می دونی؟

آره-
:
! نه تو هم نمی دونی
شاید-
:
!حتما
!عجولی -
:
عجول ... همیشه بودم .... همیشه گفتی ... عیبش کجاس ؟

نگفتم عیب داره-
:
.عادت داری چیزهایی هم که عیب نداره یه جوری بگی که انگار سر تا پا عیبن

شاید درست می گی-
:
آره خوب
اینقدر به حرف من گوش نکردی که هوا روشن شد-
:
روشن بود ...ابری بود . .... برم دیگه

?حوصله ات سر رفت -
:
آره
جراتش رو داری بهم بگی حوصلم رو سر جاش بیار ؟-
:
زهرخند) ... فکر می کنی ندارم ؟)
پس چرا نمی گی ؟-
:
آه ... حوصله داریا ! ..ولم کن برم ... قطع کنم .

چی رو ؟-
:
!این محاوره مریض تلفنی رو
-
حتما باید قطع کنی تا کارهایی که گفتم رو انجام بدی ؟! ( انگار با خودش حرف میزند) تا لباس عوض کنی ..تا موهاتو ببندی ... تا رو تختیت رو بندازی ... تا تو خونه قدم بزنی ؟ ...
:
!حتما باید قطع کنم تا نفس بکشم

نفس بکشی ؟( دلخور
:
!...از خودم حوصله ام سر میره اینطوری
!من از تو نه -
:
تو هم چرا ! وقتی نیستم از من حوصله ات سر میره

(نه ! ( خیلی محکم-
:
!برم .. برم ... ول کن ... برم

باید؟-
:
آره ( بی حوصله ) ... یالا
نگام کن ... بعد -
:
خول شدی باز ؟ ... به چی نگاه کنم ؟
من رو -
:
!تو اینجا نیستی ( با تحکم) بس نیس خیالبافی ؟
!نه بس نیست-
:
.نه ..... بس .... نیس
... cia 0
cia o-

.
.
.
.
تی شرت گشاد طوسی قدیمی رو پوشیده بود ... خنک و راحت ... بدون شلوارک ...رضا آورده بود براش ...نه.. ده سال پیش از کیش ....دراز کشیده بود رو تخت ...بی تحرک .. بی انگیزه...راست می گفت .. بغض داشت .. زیاد .

.
.

pour Toujours


.
.
Michael mann *

Ss


Thursday, April 26, 2007

good shepherd *

:نمی دونم این رو کجا شنیدم این روز ها که مدام تو ذهنم تکرارش می کنم

....گناه کن "
"به جای تو ... بر سر دار میروم

مال هر کسی که بود ...که هست .. حالا اینجاست .. رو ی خاکستری های ذهن من




By robert de niro *



Ss

Thursday, April 12, 2007

la folle allure (دیوانه وار) *

اگر همیشه و همه جا , حقیقتا آنچه را که در ذهنمان میگذرد بگوییم , زندگی جالب تر می شود , شاید از هم گسیخته تر , اما *
... بسیار پر نشاط تر

:و جائی دیگر

:) آنچه را به من می دهند , می گیرم , آنچه را از من می گیرند , دیگر نمی خواهم

Ss


written by christian bobin * *

Thursday, April 05, 2007

exculpation

*...همیشه خراشیست روی صورت احساس



*سپهری


Ss