Saturday, December 20, 2008

You’re left to face yourself alone , sonia !




... آخ ...... ببین چه کردی


چی شد ؟ .... خنده دارِ , نیست ؟
از همون خنده ها که تهش هق هقِ گریه ست

من کم آوردم

. من جا زدم .. بریدم ...

... هر چه می خوای بکن

.


Ss

Sunday, December 14, 2008

love is a pain




KROTKI FILM O MILOSCI " A SHORT FILM ABOUT LOVE " BY : KRZYSZTOF KIESLOWSKI

.
.
.



زن : چی می خوای؟

. پسر : نمی دونم . دوستت دارم

زن : دوست داری من رو ببوسی ؟

. پسر : نه


زن : دوست داری با من عشق بازی کنی ؟

. پسر : نه

زن : دوست داری با من بری سفر , بریم به مازوریا یا بوداپست ؟

. پسر : نه


زن : پس چی می خوای ؟

. پسر : هیچی


زن : هیچی ؟

. پسر : هیچی


.



Ss

Friday, December 05, 2008

Thursday, November 13, 2008

. گریه ؟ .. من اون کار رو زیاد می کنم

HIGH ART BY LISA CHOLODENKO




LES CHANSONS D'AMOUR BY CHRISTOPHE HONOR'E

.
.
.
: یه مرد فرانسوی آواز می خونه میون سرمای پاریس جلوی چشمم که
...
کمتر دوسم داشته باش "
" اما خیلی دوسم داشته باش
.
.
Ss

Monday, October 27, 2008

dreamer walking in red *

" هنگام استفاده از آب , به علائم هشدار دهنده توجه نمایید "


روی تابلوی ورودی پارکی که از تمام پنجره های خونه می شه دیدش , همونطور که کوه ها - درختها - برج های دور دست معلومن , این تابلو هم معلومه

.

حال گندی دارم . یه جور بی قراریِ کوفتی که نمی دونم از کجا پیداش شده


این همه lay beside me آخ که این موزیک من رومیکشه . این همه
.... این همه life is easy

.


. چاره ای نداشتم باید می رفتم . مانتو انداختم رو شونم , جین کشیدم بالا از پام . یه رو سری انداختم رو سرم

. رفتم پایین . از خیابون رد شدم . رسیدم به ورودی پارک

. چند دقیقه به " هنگام استفاده از آب , به علائم هشدار دهنده توجه نمایید " نگاه کردم . چند جاش زنگ زده بود
. همین

. برگشتم بالا . نوشا می گه : سوار آسانسور نشو .. خطرناکِ . هفته پیش یکیش سقوط کرده

... سوار آسانسور میشم . بوی عطر میاد . یه بوی چسبناک

. طبقه دوم . نور از نورگیر ها پاشیده تو کریدور . چشمهام رو میبندم

.
.


... طبقه دوم . یه خونه تمیز - ساکت - خلوت که منتظرمه . ...... کلید برنداشتم


Named by YN *

Ss


Sunday, October 12, 2008

my tourniquet


.


انگار همه عمر , روی یه برکه ساکت , با یه ترکه نازک آلبالو , یه خط عمیق , کشیدم روی آب

.



Ss

& photo by Ss

Sunday, September 14, 2008

What I've felt, what I've known

*


من همه ی خدایان را لعنت کرده ام

همچنان که مرا

. خدایان

و در زندانی که از آن امید گریز نیست

بداندیشانه

! بی گناه بوده ام





*شاملو



Ss

Sunday, August 31, 2008

!!! این نوشته به قولِِ خودش مخاطب خاص دارد ... خودش
.



. اشتباه کردم - می دانستم این روزها کسی محض رضای خدا کاری نمی کند

اما تو کردی - دریغ کردی - من ماندم , بی هیچ دسترس با نگاهِ ناگزیر از بی چاره گی

با تو ام که طعم خاک می دهی - طعم گس لعنتیت بی چاره ام کرده بود و تو شانه بالا انداختی به بی چاره گیم




.
.
.

بی چاره ام هنوز


. شانه بالا بنداز



Ss

Friday, August 22, 2008

did you read me?


تا حالا شده بخوای به جای ... فرانسه ... ایتالیا ... انگلستان بلژیک .. اتریش

!بگی " اروپا " ؟

رفت اروپا - آمد از اروپا - می خواد بره اروپا - یه خوشگل اروپایی

.

یا به عکس

! به جای اینکه بگی : طرف یه اندونزیائی محشر بود ... بگی یه شرقیِ محشر ؟

یه مو سیاه خونه خراب کنِ شرقی

.

یا به یه روس یا روس تبار بگی یه اسلاو چشم آسمونی سنگ دل

..

اینطور که بگی , به اون موجود یه جور افسونگری می چسبونی .

نه ؟ ! تو این طور فکر نمی کنی ؟

.

رو Wanted * رو دیدم قبلش ... چند عصر قبل تر Ultra Violet * عصر جمعه

تقصیر من نیس که ... رنگ زرد و قرمز ماتِ یه استین مارتین , صدای موتور یه پورش

latex اسلحه فوق اتوماتیک با بدنه نفیس ... و شبح خوش تراش و چشم های وحشی یه زن با

در حالی که یه شمشیر سامورائی بی نقص دستشه , تو یه اکشن نه چندان باور پذیر تماما هالیوودی

نفس هام رو به شماره میندازه , ضربانم رو بالا میبره یا دو طرف لب بالام رو , رو به پایین میتابونه

تقصیر من نیست . باور که می کنی ... ؟

.

یا یه رومنسِ کم نظیر خوش ساختِ آدم نابود کن , وادارم میکنه .. ساعت ها قدم بزنم

و تب تند هوسِ گفتنش به کسی که بفهمه رو روز ها با خودم حمل کنم

تقصیر من نیست . حواست هست ... ؟

.

Did you read what i 'm saying ? ... می خونی چی میگم ؟


. بگو ! بگو که می خونی

.


READ ?




..


*By : kurt wimmer -
* By : timur bekmambetov

Ss

Wednesday, August 20, 2008

mad things

.




*

تو زندگیت رو می گیری کف دستت

می ری اونجا

می بینیش


می بوسیش


وَ ... وَ ...وَ وقتی بر می گردی .... زندگیت هنوز کف دستته


اما


: اما ..حواست باشه .. جدی می گم ! حواست باشه


. یکهو باد .. نیاد ... زندگیت رو جلوی خونت از کفت ... ببره




________*





Ss












.

Thursday, July 17, 2008

نوای اسرار آمیز *

*
...

زنورکو : این قصه ایه که ماهیگیرهای پیر شمال وقتی تور ماهیشونو رفو میکنن زیر لب زمزمه می کنن . زمانی بود که زمین به انسان ها سعادت ارزانی می داشت

. زندگی طعم پرتقال , آب گوارا و چرت زیر آفتاب می داد . کار وجود نداشت
آدم ها می خوردند و می خوابیدند و می نوشیدند , زن و مرد به محض این که تمایلی در درونشون احساس می کردند طبیعتا با هم جفت گیری می کردند

هیچ عاقبتی هم نداشت , مفهوم زوج وجود نداشت , فقط جفت گیری بود , هیچ قانونی حاکم بر زیر شکم آدم ها نبود , فقط قانون لذت بود و بس

ولی بهشت هم مثل خوشبختی کسل کننده است . آدم ها متوجه شدند که ارضای دایمی امیال از خوابی که به دنبالش می آد , کسالت آورتره . بازی لذت خسته شون کرده بود

پس انسان ممنوعیت را خلق کرد

مثل سوار کارهای مسابقه پرش از مانع , به نظرشون رسید که جاده پر از مانع , کمتر کسل کننده است . ممنوعیت در آنها میل جذاب و در عین حال تلخ نافرمانی را به وجود آورد


ولی آدم از این که از همون کوه بالا بره خسته میشه . پس آدم ها خواستند چیزی پیچیده تر از فسق و فجور به وجود بیارن , در نتیجه غیر ممکن را آفریدند یعنی عشق رو


! لارسن : مسخره ست


زنورکو : عشق چیزی نیست مگر انحراف امیال غریزی , بیراهه , راه فرعی برای پرسه زدن اونایی که همخوابگی حوصله شون رو سر می بره

........
.....
... جائی دیگر


زنورکو : هیچوقت بی رحمی ای رو که در پس یک نوازش نهفته است , حس کردید ؟

فکر می کنید نوازش آدم ها رو به هم نزدیکتر می کنه ؟ نه , آدم ها رو از هم جدا می کنه
نوازش کلافه می کنه , اعصاب خرد کنه

فاصله ای بین کف دست و پوست به وجود می آد , در پس هر نوازشی دردی هست , دردِ اینکه نمی شه واقعا به هم رسید

نوازش سوء تفاهمیه بین تنهایی که می خواد خودشو نزدیک کنه و تنهایی که می خواد بهش نزدیک شن ... اما فایده ای نداره ... هرچی بیشتر به هیجان می آید , بیشتر دور
می شید ... آدم فکر می کنه داره تن کسی رو نوازش می کنه در حالی که داره
... سر زخمو باز می کنه

.
.

! محشر بود , نبود ؟ ... بود! ...زیاد WOW "
این آدم یک قرن پیش نمایشنامه هایی خلق کرده که
" به سادگی بیچاره ات می کنند

.
.




Variations e'nigmatques*

SCRIPT BY : ERIC EMMANUEL SCHMITT


Ss




Sunday, June 22, 2008

یکشنبه ژولیت



BREAKING & ENTERING

BY : ANTHONY MINGHELLA



. دیدمش
. اون بالائی رو ... شاهکار نبود , خوش ساخت اما چرا

... ژولیت
. این بینوش چیز خاصیه... حتی میشه بهش گفت تیکه
. اینکه این زن در مسن ترین و ساده ترین وضعیتش , می تونه اینطور هوس انگیز , خارق العاده باشه
. یه جور کیفیت منحصر به فرد رو با خودش حمل می کنه که , کمتر زنی می تونه صاحبش باشه

.

.

. برگردیم به اون عادت قدیمی من ... همون دلیل مضحک برای زندگی
اوهوم دقیقا منظورم همینه , عادت اسم ساختن روزانه برای کسی . حالا دیگه شده ..عادت به اسم ساختن
. برای چیزهائی

. چیزهائی مثل فیلم . برگ . کتاب . دیوار . نوشا . ..و همه

. فقط , در سکوت

.

.

از شستن زیر سیگاری متنفرم . گاهی مجبورم بشورمش , وقتی ازش استفاده می کنم . آب رو که روش می گیری تا خاکستر را با
! خودش ببره ... بوی تلخی ازش بلند می شه , بوی گس هم نه حتی
. دقیقا تلخ
! اگر آب کمی گرم باشه , بد تر
....
! از بوی دستهای قشنگم , بعد از سیگار کشیدن هم , بیزارم
. حتی وقتی با صابون خشبو می شوریشون , باز بوی نفرت انگیزی میدن که با صابون , یه ملقمه رخوت آور درست می کنه

.

.

چُِِنان شاهکارهائی رو می خونم که هیچ تصوری ازش ندارید یا نداری ... اعجاب انگیزن و حتی توانائی
فریاد زدن رو هم , دَرت باقی نمی گذارن

.
.

. کسی گفت دستهام قشنگن ؟




Ss

Sunday, April 27, 2008

rosmersholm *

. بگذارید شعور عادی مان را بیرون درها ... باقی بگذاریم *
در این جا فقط به احساس های لطیف ترمان , به بخش زنده ی
: وجودمان نیازمندیم





*
وقتي به يه چيزي شبيه اطمينان مي رسي
اطمينان به هر چي
تازه زمان شروع مي كنه به جنگيدن
انگار تا حالا حواسش به تو نبوده
.
.
.

بعد از ساعتها
تازه مي فهمي كه خانه آرزوها

خانه اي كه تمام آرزوها در اون برآورده مي شن
چه جاي هولناكي مي تونه باشه
فكرش رو بكن
هر آرزويي بر آورده مي شه
هر آرزويي
.
.
.
.
...يك دليل مضحك براي زندگي
واقعا تاثير گذار و افسون گره
هر چقدر مضحك تر، افسون گر تر و هولناك تر

.
.

written by : henrik ibsen *
by : edward gordon craig *

by : DZ *

وای از این نوشته... , با تمام روحم , تمام دقیقه ها و لحظه ها , تمام 21 گرم این نوشته , تمام سبکی تحمل ناپذیرهستیش رو )
حس کردم
( ممنونم DZ


Ss


Monday, April 07, 2008

این ارواح مر ّدد




با خودم حرف بزنم ؟



. مدتهاست فیلم شاهکاری ندیدم ... این اواخر مولیر رو دیدم , یه جائیش گیرم انداخت , اما فقط همین


مدتهاست کتابی نخوندم که از شدت هیجان بلرزم و بخوام خبر خوش خوندنش رو داد و قال کنم

.

. داد کنم و قال

.
.
.
اما کارهای دلپذیر دیگه ای پیدا کردم , برای ادامه زندگی

.

یه دلیل مض ... حک , برای زندگی , به قولی

!!! اما هنوز کافی برای زندگی


بگذاریم رازهامون همون طور که هستند , باقی بمونن

.
.
.

خبر داری اون یکی دنیا , ( اگر وجود داشته باشه ) داره پر میشه از آدم های اغواگر هیجان انگیز

.
.




.
. نگاهم گیر کرد ... به دام افتاد ... خسته شد




خداوندا







Ss

Sunday, February 10, 2008

سونات

آ آ آ آ آ
لعنت! من هیچ امید خالص , برهنه, شکننده ای ندارم

میبینه persepolis* خدا لعنتت کنه آخه کی پنج صبح

تمام روز خواب بودم

لعنت به تو که نمیدونی چه مرگته

آ آ آ من نمیدونم چه مرگمه ....وای سهراب, کو؟ کجاس؟ اون گلدون بزرگتر


داد دارم



لعنت به شلوغی
به خلوتی
به من
................

خدایا چه کنم

شقیقه هام درد میکنه ...حس می کنم دارم خفه میشم


آی کسی نیست ؟

نه کسی نیست ,..آروم بگیر لعنت به تو آروم بگیر

سهراب پس کو اون گلدون بزرگتر
......................................................................
.........................................................................
Directed By : Marjane Setrapi *

Ss

Saturday, February 02, 2008

Wednesday, January 02, 2008

guilty secret


*
دیدم او را , آه بعد از بیست سال
گفتم : این خود اوست ؟ یا نه , دیگری ست
چیزکی از او در او بود و نبود
گفتم : این زن اوست ؟ یعنی آن پری ست

...

هر دو تن دزدیده و حیران نگاه
سوی هم کردیم و حیرانتر شدیم
هر دو شاید با گذشت روزگار
در کف بادِ خزان پَرپَر شدیم

...

از فروشنده کتابی را خرید
بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد
خواست تا بیرون رود بی اعتنا
دست من , در را بَرایش باز کرد

...

عمر من بود او که از پیشم گذشت
رفت و در انبوه مردم گم شد او
باز هم مضمون شعری تازه گشت
باز هم افسانه مردم شد او


poem by hamid mossadegh *

photo by Ss *

Ss