Saturday, April 23, 2011

l'histoire des oure panda....

داستان خرس هاي پاندا به روايت ساكسيفونيست كه دوست دختري در فرانكفورت دارد


Written by matei , viniec




داستاني كه مدتها پيش ... همراه با تپق هاي فراوان خوانده شد .... براي دوستي


..دوست قصه رو دوست داشت


من قصه رو دوست دارم


.

.....



.....اين فقط قسمت كوچكي از قصه است

اون قسمت كه مر بوط به افتادن يا نيافتادن اتفاقي ميشه




...





Ss

Monday, April 18, 2011

nova



.



.





...coppola 's nova




.


music by artificial animals riding on neverland - arron



.



Ss

Saturday, April 16, 2011

miracle كامنت طولاني

.....باز اينجا مي نويسم - با مدادي كه ...


ما نيمچه نقاشها گمانم يه پيوند ديرينه داريم با مداد - نه الزاما مدادهاي نرم طراحي



اين مداد جديده و خوش قيافه به قدر كافي .. تا بتونم كامنت پستت رو اينجا روي كاغذ اول ....بنويسم به خاطر وسواسي كه تنها مال


نيمچه نقاشها هم نيست

الان ساعت 6:34 صبحه - من ديشب خواب ديدم پرواز ميكنم - اولين بار بود بدون بال .... با دستهام


بدون بال مصنوعي ..

هواپيما يا گلايدر يا هر كوفت پرنده ابداع شده پرواز مي كردم ..

با دستهاي باز و -.... يادمه براي پريدن بايد جايي بلند مي بودم .. مثل قهرمانهاي فيلم هاي تخيلي


- از رايزر ساختمانها - پله هاي فرار - لوله ها و سيم ها بالا ميرفتم تا بتونم بپرم


توي خواب بچه داشتم - وقتي فهميدم مي تونم پرواز كنم همسر و بچه ي تو خواب رو به راحتي رها كردم و پرواز رو


انتخاب كردم ... يادمه از يه ارتفاعي به بعد مي ترسيدم بالاتر برم


تا اون ارتفاع كه خونه ها كوچك مي شن بالا ميرفتم و بعد


روي هواي رقيق سر مي خوردم و ... خدايا... چه احساس فوق العاده اي بود و ...و يادمه هر بار اولين لحظه پريدنم ... مي ترسيدم كه پرواز كردنم كار نكنه و .... هيچ نميدوني چه تجربه بي نظيري بود ...

آدم ها دنبالم مي گشتند ....


DZ



اونقدر از مزاياي متفكر فراموش شده - امريكا



گفت كه ساختمان هاي خوابم شبيه ساختما ن هاي امريكا مامور هاي مراقب و نگهداري داشت


كه با تعجب ظاهر شدنم رو روي يه جايي از بام ساختمان تماشا مي كردند عجيب بود بالاي سرزميني پرواز مي كردم كه نخل داشت يه جايي شبيه شيخ نشين هاي عرب و امريكاي جهانخوار متفكر


بچه و همسر توي خواب و دوستهايي كه تو زندگي واقعي داريم همه جا دنبالم مي گشتند و ....


از بالاي تراس رستورانها رد مي شدم ... خدايا ته خوابم انگار مي دونستم بايد براي بودن كنار بچه و همسر خواب بايد پرواز رو فراموش كنم - يه قرار داد نا نوشته بود ... و شايد هوشياري قبل از بيدار شدن به اين تصوير كمك مي كرد




....خوبه اينجا نوشتم - چون خواب ها زود فراموش ميشن و .....




.




. ياشار ميدونستي خيلي با شعوري ! - منظورم شعورِ واقعيه - يعني شعور رو بايد به هوش زيادت اضافه كرد


اونقدر كَسي كه دور ايستاده رو ..دور و نزديك ميكني به خلوت اين دو تا آدم كه ... چي بگم - چي مي تونم بگم ؟ ...اونقدر حريم اين

.....دو نفر رو تميز نگه مي داري كه

...


اينكه بعد از خواب پرواز.... ساعت 6 صبح از خواب بيدار بشي و


..رو باز كني مثل جلد يه كتاب i pad دست بندازي و به لطف تكنولوژي كاور


و نور شفاف صفحه ش اشك بياره به چشمهات - از سد نگهبانها باز به لطف تكنولوژي و هوش ذاتي ايراني / آريايي ( من اصلا نژاد پرست نيستم ) بگذري دو نفر رو بخوني كه - ميميري ..... ميميري براي اينكه به خلوتشون نفوذ كني-




......پسر





....)


معلوم بود ذهنش جاي ديگري بود كه انقدر سخت داشت براي رانندگي انرژي مي گذاشت ................................. با يك ضربه فورا

....يك سيگار را به لب گذاشت و به آتش كشيد ...............به اتش كشيد..... به اتش




گشتي در خانه زد با دستي به چانه و گاهي جيب


(...


و باز هم هست



... زياد هست


من بين كلماتت گير مي افتم .... شايد لوس و زنانه ...اما گير ميافتم


چي مي تونم بگم .......




خدايا تو ذهن آدم هاي قصه ات چي ميگذره پسر ؟؟؟؟؟؟؟





P . S :


. بعد تا 8:30 خوابيدم



.






..... ميرم استخر.... .... بايد غوطه ور شد در چيزي



.







انقدر طولاني بود كه نشد يك جا همش رو بگذارم رو ارتباط فرانسوي ....اونجا بريده بريد ه ش هست







.




اين ها رو رو كاور مجله فيلم 404




دي 1388



سال بيست و هفتم




132صفحه







1000 تومان






..نوشتم...


ديگه نمي خرمش چند ماهي مي شه.... بعد از 16 سال ديگه نمي خرمش نه اين ...نه دنياي تصوير رو.... باز نمي دونم چرا....


.




DZ


اين موزيك رو با معجزه مزه كنيد دوست دارم تلخي اين نوا رو ....نميدونم چرا .....نميدونم براي كيه ......



.





......دلم بيش از هر چيزي براي خودم تنگه

.


Ss