Monday, January 18, 2010

خیا بان های بوتیک های خاموش

*

. می بینید چقدر دیر است ؟ باز هم بگویید , تند تر - "

..... بعد , زمانی رسید که مَرد احساس کرد دیگر نمی تواند به او دست بزند مگر برای -


: آن دبارد دستهایش را به روی گلوی برهنه اش که از یقه پیراهن تابستانی بیرون بود بُرد و گفت

مگر به اینجا ... نه ؟ -


. آنجا , آری -


. دستها عاقلانه پذیرفتند که رها کنند و از گردن پایین آمدند

" ....



Moderato Cantabile BY : Marguerite Duras *



P.S :


مدتها پیش , وقتی بیست و دو ساله بودم به نظرم اینقدر خشن نیامده بود

حالا در ابتدای سی و دو سالگی .. این چند سطر رو که دوباره خوندم

!خشن بود ...راستی کسی میدونه چرا ؟

تراژدی ؟

.

آه راستی اسم پست , اسم یه کتاب ِ که دوستی هدیه داده

! اسم غریبی ِ , اینطور نیست؟


Rue Des Boutiques Obscures By : Patrick Modiano




Ss



Saturday, January 09, 2010

driving to hell


*
1
کتاب ها و رو- سپی ها را می توان به بستر برد
.
2
کتاب ها و رو- سپی ها زمان را در هم می بافند , بر شب مانند ِ روز , و بر روز مانندِ شب حکم می رانند


.
3
نه کتاب ها برای دقیقه ها ارزش قائلند , نه رو - سپی ها . اما آشناییِ نزدیک تر با آنها نشان میدهد در واقع
چقدر عجولند . همین که توجه مان به آن ها معطوف شود , شروع به شمردن دقیقه ها می
کنند

.

4
کتب ها و رو - سپی ها همواره در عشقی نا کامیاب نسبت به یکدیگر به سر می برند
.
5
کتاب ها و رو - سپی ها هر دو مردان ویژه ی خود را دارند , مردانی که از طریق ِ آن ها
گذران روزگار می کنند , و عذابشان می دهند , در این زمینه , مردان ویژه کتاب ها منتقدانند

.
6
کتاب ها و رو - سپی ها در موسسه های عمومی جای دارند , مشتری هر دو دانشجویانند
.
7
کتاب ها و رو - سپی ها به ندرت کسی که تصاحب شان می کند , شاهد مرگشان می شود

پیش از آنکه عمرشان به سَر رسد گم و گور می شوند

.
8
کتاب ها و رو - سپی ها خیلی علاقه دارن توضیح دهند چگونه به این روز افتاده اند : و از
گفتن هیچ دروغی فرو گذار نمی کنند . در واقع , اغلب , سیر و چگونگی ماجرا را متوجه نشده اند ,
سالها به دنبال " دلشان " رفته اند , و روزی بدنی فربه در همان نقطه ای برای خود فروشی می ایستد
که صرفا برای " آموختن درس رانندگی " توقفی داشته

.
9
کتاب ها و رو - سپی ها زادو ولدشان زیاد است

.
10
کتاب ها و رو - سپی ها وقتی نمایش می دهند ,دوست دارند پشت کنند
.
11
کتاب ها و رو - سپی ها - " راهبه ی پیر - روسپی جوان " . چقدر کتاب هست که زمانی بدنام بود و
اکنون راهنمای جوانان است

.
12
کتاب ها و رو - سپی ها دعوا و مرافعه شان را جلو چشم همه می کنند

.
13
کتاب ها و رو - سپی ها - پا نویس های یکی , اسکناسهای دیگری , در جورابهای بلندش است




*
One Way Street - Written By : Bnjamin Walter



P . S :

" خداوند سر گرمی من است "

این رو از فرانی و زویی دارم

" و من سرگرمیم رو .. زندگی میکنم , دیوانه وار "

این رو از خودم


Ss

Sunday, January 03, 2010

maiden jeuses


احساس می کرد که با بار ِ غمی که بر دلش سنگینی میکند " *

" می توان چند کلیسا ساخت






سیگار کشیدن تو سر بالایی جردن امانِت رو می بره ]

اما

دود ِ سیگار که با نفس , تو سرمای هوا روی نور ِ نارنجی سُر می خوره

. خوشت میاد

.

.

عاشق که هستی , رنج رو ی شونه هاته , یه رنج ِ زِبر

اما

. فارغ هم که باشی - تحمل سبکیه فِراغ رو نداری

.
.

عاقل که باشی , طعم ِ زندگی رو نمی چشی

اما
. دیوانه هم که باشی - مجال ِ زندگی کردن رو بهت نمی دن
.
.

برنج که نخوری , لاغر میشی

اما

. بدون برنج - نمی تونی لذت کباب تابه ای های پنج شنبه رو دَرک کنی


.
.

فیلم که می بینی , خَراش می خوری

اما

. فیلم هم که نبینی - صافیه زندگی می بُر د ت


.
.
.

و تو
نمی دونی
هرگز
که
دُرست
چیه ؟


؟ lady مگه نه....




Y / N

[ نیمه شب ِ یه شب ِ زمستونی



P . S :

10 Commente شبیه "

مسیح بود , نه ؟


" Ss


Adieu Gary Coper By : Roman Garry *