Sunday, June 22, 2008

یکشنبه ژولیت



BREAKING & ENTERING

BY : ANTHONY MINGHELLA



. دیدمش
. اون بالائی رو ... شاهکار نبود , خوش ساخت اما چرا

... ژولیت
. این بینوش چیز خاصیه... حتی میشه بهش گفت تیکه
. اینکه این زن در مسن ترین و ساده ترین وضعیتش , می تونه اینطور هوس انگیز , خارق العاده باشه
. یه جور کیفیت منحصر به فرد رو با خودش حمل می کنه که , کمتر زنی می تونه صاحبش باشه

.

.

. برگردیم به اون عادت قدیمی من ... همون دلیل مضحک برای زندگی
اوهوم دقیقا منظورم همینه , عادت اسم ساختن روزانه برای کسی . حالا دیگه شده ..عادت به اسم ساختن
. برای چیزهائی

. چیزهائی مثل فیلم . برگ . کتاب . دیوار . نوشا . ..و همه

. فقط , در سکوت

.

.

از شستن زیر سیگاری متنفرم . گاهی مجبورم بشورمش , وقتی ازش استفاده می کنم . آب رو که روش می گیری تا خاکستر را با
! خودش ببره ... بوی تلخی ازش بلند می شه , بوی گس هم نه حتی
. دقیقا تلخ
! اگر آب کمی گرم باشه , بد تر
....
! از بوی دستهای قشنگم , بعد از سیگار کشیدن هم , بیزارم
. حتی وقتی با صابون خشبو می شوریشون , باز بوی نفرت انگیزی میدن که با صابون , یه ملقمه رخوت آور درست می کنه

.

.

چُِِنان شاهکارهائی رو می خونم که هیچ تصوری ازش ندارید یا نداری ... اعجاب انگیزن و حتی توانائی
فریاد زدن رو هم , دَرت باقی نمی گذارن

.
.

. کسی گفت دستهام قشنگن ؟




Ss