Saturday, December 28, 2013

 
.
 
 
 
دیروز تولدم بود
 
 
.
 
 
 
 
Ss

Tuesday, December 17, 2013

good boy

 
 
 

ماركو : از بوسه ی من خوشت نيومد؟ "
ورونيكا : اى كاش گناه نبود تا با خيال راحت لذت مي بردم!
ماركو : ما گناه ميكنيم تا خدا بخشنده بمونه " .....
 
P.S :
علی پرسید :
سونیا چطوری که تو راحت تن به سفر می دی حتی طولانی؟

....  وقتی مادر ها ... عاشق ها.... دوست ها.... دور دست ها ...نزدیک ها ...........

دشمن ها ... شعر ها و قصه ها... دلداری ها و .. آدم ها و ماشین ها و گیاه ها و گربه ها.. راحت دست هاشون رو
 از دُورت بر می دارن. و تو رو  می بازن به جاذبه زمین. ... به انگشتهای استخوانی و حریص باد و طوفان
 خستگی...بی چاره گی ..تردید....
. .. همه چیز و همه چیز و همه چیز
 
اونوقت میشه راحت رفت ... سفر کرد. ..

......علی جان.......


Ss





Monday, November 25, 2013

acorn corridor



شهر ، فاجعه ست

منظورم هواست

از این بالا که نگاه میکنی تقریبا هیچی نمیشه دید

از خونه بیرون نمیرم
اونقدر که شنبه ها  که برای یوگا و خرید  می رم بیرون رو شیشه ماشینم یه لایه نازک خاک نشسته  و عقربه بنزین به
زحمت از  
 رد میشه  full
و سرایدار هر شنبه پیشنهاد شستنش رو تکرار میکنه


..تو خونه با موزیک و
 کتابهای قدیمی و چند تا سریال مریض امریکایی سرم رو گرم میکنم
    ....
آخر هفته ها که با کسی قرار شام میگذاریم ....  چون من رانندگی نمی کنم با لباسهای رسمی و بوی عطر فرانسوی غرق شب ِشهر می شم از پشت شیشه ماشین

.....انگار برای آخر هفته  به یه شهر پر رمز و راز مسافرت میکنم

خونه سرده
رو فرشی  پشمی می پوشم
سعی می کنم موهام براق و تمیز باشه. بدنم بوی عطر داشته باشه
و متناسب و ورزیده باشه. 
انگار هر لحظه  همدست  حرومزاده ی خا‍ئنم  از راه میرسه

عاشقی میکنم ، خیانت میکنم  ،    تنها....خودم ،  با خودم


. .گوش میدم.. BBCخبر

ژانر های مختلف موزیک گوش میدم
pop,  bluse , jazz, rock , classic.,
  گاهی چند تا نت پیانو
به گلدون ها میرسم
لباسها رو اتو میکشم
...غذا های سالم و خوش رنگ درست میکنم
  پستر و عکس میبینم
نقاشی  تماشا میکنم
کتابهای قدیمی و فیلم های قدیمی رو از قفسه میکشم بیرون
قهو و چای تو ماگ و فنجون های خوشرنگ و خوش ترکیب می نوشم ، خیال کن میهمانی عصرانه با دوستهای دختر  فرهیخته
انگار مرد عاشق بی قرارم  تمام زندگیم رو از پنجره رو به رو تماشا میکنه
 * " a short film about love " مثل

برای یه سفر زمستونی بیرون ایران ، سینما و کافه و پیاده روی و موزیک خیابونی،   برنامه ریزی میکنم
همه چیز بی عیب و نقص


یه زن آراسته  و خلوت ، سر به راه




اما
 ....درونم ........
......


بی چاره ام

شلوغ

...مضطرب

گناهکار

خسته

پر گره

نگران

گریزان

ترسیده

پر اشک






سونیا ی بیچاره





Ss




* kishlovsky

Monday, November 04, 2013

dreamy ... papa....


 

روز ها میگذرن

و

انگار تمامت میکنن

 .

 

بابا

. .... یادته وقتی. .. هشت ، نه سالم بود

وقتی یه روز عصر تو پاییز میخواستی بری خونه یه دوستت

دستم و گرفتی تو دستات
گفتی راهی نیست پیاده میریم

رسیدیم سر کوچه مون
یکهو ایستادی

گفتی. ... من در خونه رو قفل کردم گل فرشی ؟

 گفتم آره بابایی قفل کردی

چند قدم رفتیم
دیدم تو فکری ...دیدم خیالت راحت نیست
گفتم بابا برگردیم، ببینیم در و قفل کردی یا نه

یه کم نگام کردی گفتی تو میگی قفله، حتما هست
گفتم نه
برگردیم
برگشتیم

قفل بود

خندیدیم
گفتم بابا خوب مطمئن شو
باز بر نگردیم

خوب مطمن شدی

رفتیم خونه دوستت

دو سه ساعت گذشت

امدم رو پاهات بشینم

نگام کردی

گفتم بابا در قفل کردی!

خندیدی

قربونت برم بابا که. ...یادت نمی موند

که وسواست بود
که....

کجایی. ...

تو این دنیای شلوغ کجا ولم کردی ..رفتی

...بابا هزار بار برمیگردیم تا مطمئن شیم در خونه قفله
...بابا. .........من بغلت رو می خوام
بوت رو

دستات رو

اینجا شلوغه

آدم ها درد دارن

من و جا نذار بابا

....برگرد




پاییز 92
"گل فرشی"




Wednesday, October 23, 2013

errant ideology


.........

.... یه دستمال کاغذی از رو میزش برداشت
گفت تمیزِ

آمد طرفم

سریع گذاشتش روی دهن و دماغم

و فشار داد

فرصت نکردم نفس بگیرم حتی

فکر کردم می تونم طاقت بیارم

فکر کردم جدی نیست

چشم هام رو بستم و گذاشتم سلول هام از ته مانده ی اکسیژن ریه هام استفاده کنن

نمی دونم چقدر

سی یا پنجاه ثانیه که گذشت

فهمیدم  جدیه

فهمیدم بازی نیست

چشم ها م رو باز کردم

با التماس بهش نگاه کردم

چند بار پلک هام رو بستم

اما اون دستش رو بر نداشت

تیز و محکم نگاهم می کرد

گمانم حتی سعی کردم دستش رو کنار بزنم از روی دهنم

دیگه اکسیژنی ته ریه هام نبود

هیچی

همش دی اکسید کربن بود

و من   باور کردم که میمیرم

که بازی نیست

که همونطورکه همیشه می خواستم یکی هست که می کشدم

همون لحظه

دستش رو برداشت

و هجوم اکسیژن به ریه هام...خود بهشت بود

این رو خیلی جا ها شنیدیم یا دیدیم که لحظه ای که ریه پر از اکسیژن میشه چقدر ........ پو ه ه

.......................مرگ بر اثر خفه گی مرگِ .....رنج آوری

همیشه از این که از خفه گی بمیرم وحشت تمام بدنم رو می بلعید

و درست به همین خاطر فوبیا ی عمق دارم

  بودن bullshit اما این چیزی از بزدلیم و
همه اراده ی 
مصرانم.... برای مردن کم نمی کنه

دیروز عصر. ...

شاید هم شب

او راستی راستی داشت می کشدتم

و من به این خاطر ازش خوشم میاد ...
حالا دیگه  زیاد خوشم میاد ازش

نه مثل هر مرد دیگری که لب های زن زیبایی که نزدیکش بود ( با فرض زیبایی من) رو بوسید

نه  ترس درست کرد

درست وقتی  تردید نداشتم  که دلش رو  بردم. .. و بیچاره و با دل زخمی ... رهاش می کنم

درست همون وقت

داشت می کشدتم

....انگار خواب دیدم

باورم نمیشه

دیروز با یه دستمال کاغذی سفید بی چروک ِ تمیز  ......داشتی می مردی سونیا

ترسوی بیچاره ی خوشگلِ بدرد نخور

به سادگی پر از التماس شدی

چشم هات به غلط کردن افتاد

تو یه بدبخت تمام عیاری

یه بی چاره ی پر مدعا که درست به اندازه ی ترک دیوار ، بی خاصیته
....

خفه شو سونیا

ازاین به بعد یه لطفی به آدم ها و فضای
اطرافت بکن و فقط خفه شو

.......خانم روشنفکر دلربای احمق
حقیر پیش پا افتاده ی بی نوا



Ss

.........

Tuesday, August 20, 2013

shader

 
 
 
تو حات خوبه؟! -
  چیه زیاد سر حالم یا زیاد بی خیال ؟ :

 -هنوز یاد نگرفتی سوال و با سوال جواب ندی ؟
اگر یه جرعه از لیکوری که او روز خونه ت برام باز کردی بهم بدی
قول میدم سر به راه بشم
 - اول اینکه من از شرط گذاشتن برای چیزی که می خوام بیزارم که این خبر جدیدی نیست
و بعد اینکه لیکور ؟
دیگه مطمئنم حالت خوب نیست
اره خب ، درست وسط ترافیک این جهنم تو باید از من لیکور بخوای
: چرا انقدر همه چیزو سخت می کنی
من فقط یه میل زود گذر داشتم به یه نوشیدنی بی آزار
 
   -  وقتی می گی بی آزار انگار داری از یه حشره حرف میزنی و این من و می ترسونه
و آره من همه چیزو سخت می گیرم ... که .....
 
:  آره میدونم...   اینم خبر جدیدی نیست .........می دونی چی رو توی تو خیلی دوس دارم؟

 
  - م م ..... تلخیم و عزیزم ..تلخیم و زیاد دوس داری

:  تو  طعنه نزنی ........   نه جانم تو به قدر کافی تلخ نیستی
در واقع یه وقتایی حتی شیرینی ،.....
اینکه  .... بی رحمی ... تو! ....  و درست تویی که به خاطر آدمهای مهمت ...
 هرگز شک نمیکنی... در. ....گذشتن. .. 
چنان بی رحمی که ازت .......می ترسم

- اوه ...چه دل ‍ پُری .....رحم هاه؟ .... خوب  ... به چیت رحم نکردم ؟
به جونت ...یا پولت؟

: اون لبخند کج و از رو لبت جمع کنی احساس بهتری ... بهم میدی
میخوای بدونی به چیم رحم نمی کنی .......... به خودت
به همه چیزی که دارم
 
- هی هی صبر کن. ... صبر کن
اولا من این جا نیستم که احساس بهتری بهت بدم و
و اون لبخند تا هر وقت لازم باشه سر جاش میمونه
بعدشم از کی من شدم یکی از "چیز هایی" که تو داری؟؟؟!!!
 
 :  باز دوباره وحشی شد!....من نمیتونم از محتویات تو ذهنم حرف بزنم
یا خودم رو صاحب چیزی تو ذهنم بدونم؟

- چرا خیلی خوب هم میتونی.
تو میتونی صاحب محتویات تو ذهنت ...شلوارت. ...گاو صندوقت
یا حتی فریزر یخچالت باشی. .. اما
........
من ؟!
...شک دارم
البته نه چون من تحفه ای چیزی هستم. ..نه! درست بر عکسش
تو صاحب من نیستی


: اون لبخند و وقتشه بذاری تو جیبت ... وقتی شبیه فمینیست های زن دو آتیشه حرف میزنی تاسف آوره
رقت انگیز حتی
تو خوب میدونی که من چقدر میدونم صاحب چی هستم و صاحب چی نه
باز بازی کثیفت رو برای فرار کردن از جواب شروع نکن
من شاید صاحبت نباشم اما خوب می دونم توی او مغز خرابت چی میگذره


- هی  خراب به سیب هزار سال مونده میگن نه به مغز ادم پویایی مثل من


: کاش واقعا انقدر به خودت لطف داشتی.
کاش یه کم این شوخی های مسخره رو کنار میگذاشتی
کاش جای اینکه سر اینکه کی صاحب کی یا چی من و تکه پاره کنی
یه کم فقط یه کم به خودت رحم داشتی

- چی شده تو یکهو وکیل مدافع من شدی .......  
من از پس خودم بر میام..... دن   وری  هان
 
: آره خوب میدونم از پس خودت چطور خوب و تمیز بر میای
مثل جلاد های پطر کبیر

- اِاِاِ  تو اون موقع هام بودی؟
مگه اعدامت نکرده بودم؟

: شوخیت لوسه ......


- قبول ...... پس بی رحمیم رو دوس داری !! خوب چیم و دوس نداری؟

: لجبازیت رو دوس ندارم. ...... دوسش ندارم چون  بهت آسیب می زنه


  - نه دو سش نداری چون به " تو"  آسیب میزنه

: خدایا ..می دونی تو باور نکردنی هستی .... لجبازی آدمی که من صاحبش نیستم
که اهمیتی بهم نمیده چه ضرری برام داره هاه
چه اسیبی بهم می رسونه؟
 
- این که فرار رو به جلو می کنی ازت آدم باهوش تری می سازه؟
لجبازیم آزارت نمیده؟
تواین ترافیک جهنمی به چشمهای من نگاه کن و بگو که لجبازیم آزارت نمیده
 
: خیلی خوب
اگر این از تو یه برنده می سازه باشه
لجبازیت به حد مرگ عصبانیم میکنه

- هی   حالا تبدبل به چی شدی
یه کینگ میکر؟ کسی که از آدم لوزر ا یه برنده می سازه؟
گو  فاک  یورسلف

: و تو بددهنی ارومت می کنه؟ تو همین ترافیک جهنمی
تو چشمهای من نگاه کن و بگو که آرومت نمی کنه

- اره راس میگی بد دهنی ارومم میکنه
ببین کی برنده شده!

:  اتفاقا این بد دهنیت به یه زبون دیگه من رو دیوونه ت می کنه

- چرا ؟ چون شیکه؟!
 
: نه چون غیر قابل پیش بینیه

- پس غیر قابل پیشبینی دوس داری؟

: اره کیه که بدش بیاد .....اما تو این که بدونی من چی دوس دارم چی نه
آخرین کاریه که دلت بخواد انجامش بدی


- اوهووم . حق با تو ..... جلاد پطر سرش خیلی شلوغه ...........
................
 
Ss
 
Music :  Seven Days  By Azure Ray