Sunday, September 16, 2012

simple formalitles

اينها يه مجموعه ست  از روزهاي اين ماه من

نميدونم چرا اين كار رو كردم

هميشه از نوشتن روزمره گي  ترديد كردم

يه هفته اي نيستم اما به اينترنت دسترسي دارم

كنجكاوم ببينم روزمرگي  رو نوشتن چه حسي داره

اصلا كسي به روزمرگي هاي يه آدم اهميتي مي ده

بايد صبر كرد و ديد

اگر به هر دليلي برگشتي نبود.... اين وبلاگ تمام ميشه

به همين  سادگي

Music: San fransisco By Scott Mckenzie 

december 1967

.Ss

its over and more

يكشنبه ٢٦ شهريور

صبح زود رفتم بيرون  تا قبل از سفر آخرين سركشي رو بكنم و خروجي ها رو پرداخت كنم

صبح زود انگار پاييز تره

پرواز پنج صبحه و اين يعني از خواب خبري نيست


وسايل رو جمع كردم  

بايد يادم باشه به گلدون ها آب بدم

كاش اين هفته تهران بارون بياد تا گل هام تشنه نمونن

خونه مرتب وتميز و من تقريبا كاري ندارم جز دوش گرفتن

.

...... دست برداشتم. 

تسليم شدم

كاش سفر آرومي باشه

كاش بشه قدم زد....  باد تو موها بپيچه و رها بشي لحظه اي از همه ي بايد و نبايد 


كي مي دونه


.Ss

find nothing to trust

شنبه ٢٥ شهريور

روز خوبي نبود

كه البته خبر تازه اي هم نيست

جاي زخم poblic enemy هنوز داره خون ريزي مي كنه

درد هست 
تهوع هست 

وقتي ياد جمله كثيفش ميافتم بي مكث احساس تهوع همراهش مياد


كلي كار هست
پرواز دوشنبه ٥ صبحه

و فردا شلوغ ترين روز دنياست انگار



شب شده


جاي  يه زخم ديگه هم هست


جوني نمونده


.Ss

B as bleeding not as bare

جمعه ٢٤ شهريور




اون مرد... poblic enemy .....روز تولد تنها دليل ادامه زندگيم، خنجرش رو تا دسته توي قلبم فرو كرد


حالم بد نيست ..... فاجعه ست



تا ٤ صبح با پاريسي حرف زدم
تو تراس .. مهمونا كه رفتن

از درد به خودم مي پيچم

صبح زود بهشت


و بعد خونه، خونه عزيز 
دوش گرم
چاي اركيده



تلخي


جاي خنجر اون بي همه چيز خون ريزي داره

.Ss

.... nothing to wear

امروز  پنج شنبه ٢٣ شهريور


صبح زود رفتم براي سركشي



زود آمدم خونه ... خونه رو مرتب كردم
و وان رو پر آب كردم
در رو به روي زنگهاي تلفن و همه چيز ها اون بيرون بستم
توي آب كه دراز كشيدم   همه چيز اون بيرون پر از هياهو بود




كي مي دونه كه جون سالم به در مي برم يا نه


.Ss

...........tired of bare ...lets have some dress

   امروز چهار شنبه ٢٢ شهريور


عصر  توي پاركينك بدون اكسيژن تنديس پارك كردم وآمدم كه برم سراغ آقاي جواهر ساز

داشتم  از پياده رو آروم راهم رو ميرفتم 

ديدم يه تيكه از زمين خيس اما خيسيش عمقي نداره

پام رو گذاشتم روي خيسي و.... آب رفت توي كفشم


گلوم پر بود يا منتظر بهانه انگار ، نگذاشتم بغض از چشمهام جاري بشه

به آقاي جواهر ساز كه رسيدم و گفتم سلام

گفت سلام به روي ماهتون و پيش بند چرمش رو كه از پاهاش كنار گذاشت و زره بين رو كه از چشم هاش بر داشت

اشك هاي منم سرازير شد


دست پاچه شده بود مرد بيچاره
گفت بنشينيد و رفت برام  آب اورد
گفتم چيزي نيست به خاطر آلودگي هواست

دروغ مي گفتم
هم خودم
هم آقاي جواهر ساز مي دونستيم كه دروغ مي گم

با لبخند يه عالمه( آلمه) سنگ درخشان و رنگي بهم نشون داد

زمرد -ياقوت - برليان 

درخشششون حواسم  رو پرت كرد

دوست داشتم  ساعت ها برق زدنشون رو تماشا كنم

دوست نداشتم داشته باشمشون

اينطور كه روي پارچه ي مخملي آقاي جواهر ساز برق مي زدن ، حواسم رو براي همه عمر پرت مي كردن



امروز ٢٢ شهريور من روبه روي يه مرد ميان سال بسيار محترم غريبه اشك هام سرازير شد

و اون مرد هرگز سعي نكرد با حرف هاي قشنگ بدرد نخور آرومم كنه


با سنگهاي رخشانش جادو  كرد و اشك تمام شد

.Ss

bare machine

سه شنبه ٢١ شهريور


دارو هام رو با دز بيشتري مصرف مي كنم تا توي روز هاي شلوغي كه براي خودم درست كردم دوام بيارم

همش روز مرگي بود
بيشتر مسير هام به پارك وي خطم ميشه
خوبيش اينه اگر جنابان پليس پارك وي هوس نكنند چراغ قرمز چمران وليعصر شمال رو كوتاه كنند، من صدو چند ثانيهاي فرصت دارم  چشمهام و پشت رل روي هم بگذارم و به صداي شهر گوش بدم


گاهي به تجريش كه مي رسم  دستها و پاهام توان حركتشون رو از دست ميدن

و به محض اينكه توي  پاركينك  پسر كوچولو رو مي بينم ديگه تقريبا درد امانم رو بريده


و خونه ، خونه عزيز ... هجوم به داروها

كاهي همونطور با جين روي تخت رها مي شم

تنها كاري كه از دستم بر ميادباز كرن موهامه


و هر ضربان كه درد پمپ مي كنه


اين هم از روزمره گي درد لابد

.Ss

bare handed

امروز دوشنبه ٢٠ شهريور

ديروز  كه امدم خونه پسر  كوچولوي همسايه داشت تو پاركينك اسكيت مي كرد

سلام كردو وايساد به نگاه كردن

من هم ماشين رو پارك كردم و  با دستهاي پر از مقوا و كيف خرت و پرت رفتم سمت اسانسور
امد در رو برام باز كرد
ازش تشكر كردم و دگمه طبقه ٥ رو فشار دادم


امروز عصر رسيدم خونه باز  تو پاركينگ بود ، اينبار بدون اسكيت و با يه تفنگ آبپاش 

داشت از سرايدار مي خواست كه تفنگ رو براش پر آب كنه

باز با دستهاي پر اين بار از خريد از ماشين پياده شدم

آمد جلو سلام كرد بعد ديدم سرايدار داره مي خنده

گفتم چي شده گفت خانم علي  مي گه من از اين  خانومه خيلي خوشم مياد مي خوام تفنگم رو بدم بهش باهاش آب بپاشه

پسرك شيرينيه با صورت ظريف

يه كم باهاش حرف زدم  آمدم تو اسانسور

داشتم فكر ميكردم وقتي يه پسر كوچولو اينطور ازت خوشش مياد و حاضر تفنگش رو بهت بده، يعني هنوز زنده اي

هنوز دلربايي و هنوز ميشه به خودت تو آينه لبخند بزني


اتفاق مهم امروز دلبري  از يك پسر كو چولوي ٤-٥ ساله ي خوش قيافه بود

.Ss

bareback

امروز يكشنبه ١٩ شهريور

سكوت....

.Ss

....برهنگي مختصر

امروزشنبه ١٨ شهريور

كار 
اضطراب
خيابون وليعصر
پارك وي
تجريش

زندگي

...
چاي اركيده با كمي شير

مختصر و مفيدش ميشه گيج و سرگردون

.Ss


.......B

امروز جمعه١٧شهريور

  صبح يه فيلم مفرح  روز تعطيل 
اما انگار پسر كوچولوي ندا براي به دنيا آمدن عجله داشت

پس ظهر نشده بيمارستان, براي ديدن يه پسر كوچو لوي ريزه ميزه كه آروم تو بغل مامانش لميده بود

يه چيزي توي  دلم فشرده مي شد
 يه پسر كوچولو
يه موجود كه درونت رشد مي كنه
كه ممكنه تو شيش هفتگيش از دستش بدي

كه تهي بشي




....
تا عصر بيمارستان 

و بعد خونه 
يه دوش سريع 
و رفتن به مراسم ازدواج poblic enemy كه ساعت ٧ شب تو يه رستوران بزرگ برگذار مي شد

يه زن و مرد ميان سال 
كه با داشتن بچه و نوه با هم ازدواج كردن

براشون خوشحال بودم
خودم هم نمي دونستم چرا

تمام شب تو اون رستوران رزرو شده ي لعنتي لبخند زدم. 
از اين ميز به اون ميز سرك كشيدم و مطمئن شدم كه به همه خوش ميگذره

خانم زيباي خوش پوش شيك باعث مباهات 

و شب روحم خسته تر از پاهاي توي كفش هاي پاشنه بلند از پشت نقاب زن پرفكت مثل نعش بيرون افتاد

حالا ساعت ١٢:٣٠ شب

اضطراب و بغض لعنتي داره دخلم رو مياره


بي بي سي خوندم
به چند تا وبلاگ سر زدم

حالا مي خوام بخوابم

آخ اگر اضطراب  لحظه اي مجال بده


.Ss

barely barely bare

امروز  پنج شنبه ١٦ شهريور

صبح .... بهشت 

درختها بدون گيلاس

تا ساعت چهارعصر

  
بعد هم بيمارستان

ظاهرا بچه ندا براي به دنيا آمدن عجله داره



و حالا خونه ، خونه عزيز

چاي اركيده كمي شير

بي بي سي 

انگار آدمي برگشت به شهر... به ديوونگي


من اما غمگينم ... غمگين



اين وسط سر زدن به گربه. ها دادآب و نهارشون

و داروهاي گربه سپيد كه انگار تو اون كلينيك لعنتي كتكش مي زدن


خداوندا.   ... آدم ها... آدم ها

شب ... لم دادن فيلم ديدن...

اين هم از پنجشنبه عزيز

.Ss

barely bare things

امروز چهار شنبه ١٥ شهريور

كار ، كه البته چيز عجيبي نيست اين روزها

و عصر ٤ رسيدم خونه

چاي اركيده با كمي شير بدون شكر و شيريني

و بعد از دو هفته سيگار ... يه دونه.... تلخ ... گس

بغض هست زياد اما اشك نيست لعنتي

...... انگار يه غول گنده بك داره رو قفسه سينم راه ميره

غمگينم ... به معناي واقعي كلمه غمگينم

و تهي .... خالي خالي


پناه بر خدا من diery هم كه مي نويسم تبديل مي شه به مصيبت نامه

اما غول شوخي نيست 

صداي قرچ قفسه ي سينم رو مي شنوم


.....
هوا خنكه ميگن پاييز شده
من بوش رو حس نكردم هنوز 
تا وقتي حسش نكنم باور نمي كنم

آخه يكي نيست بگه جونم تو كه روزهات دارن از روي هم كپي پيست ميشن ، diery نوشتنت چيه

شايد ميخوام تو هواي ديگه اي ول گردي كنم.. 


امروز .... همين

.Ss

bare things barely

امروز سه شنبه ١٤ شهريور

كار

اونقدر خسته بودم كه عصر ساعت ٨ كه بر مي گشتم خونه

پشت چراغ قرمز پارك وي ( هه پارك وي) كه ١٣٠ ثانيه بود
 
چشمام رو گذاشتم روي هم و تقريبا خوابم برد


ترافيك بود و شلوغي 

تا تجريش تقريبا تو خواب رانندگي كردم

ديروز پاريسي  ازم پرسيد حس خوب داري از كار كردن

و من گفتم نه

گفت پس چرا كار مي كني

جوابي نداشتم

شايد مي خوام در حد مرگ خسته باشم و به چيزي فكر نكنم


اين ماه شلوغ
كارهاي بهشت
ازدواج poblic enemy  
تولد تمام زندگي
سفر به بيرون از ايران به بهانه شركت تو يه مراسم عروسي

سرو كله زدن با هومان براي هماهنگ كردن كارهاي خودم

و زندگي و زندگي


چي مي خوام؟

يه دوش گرم
يه تي شرت راحت
يه فيلم خوب

 يه عالمه ( آلمه) گردوي تازه كه وقت فيلم ديدن بهش نوك بزنم

يه سكس خوب

يه خواب راحت عميق بعدش 


راستي يه فمينست زن  كه اسمش يادم نيست و سردبير يه مجله نيوركي بود تو يكي از مصاحبه هاش يه جمله گفته كه 

من و فكر كنم زن ها و مرد هاي زيادي  با شنيدنش يه لبخند مورب بزنيم و چشماشون برق بزنه

: "دختر هاي خوب به بهشت ميرن و دختر هاي بد به هر جا كه دلشون بخواد"


براي لذت بردن از اين جمله لازم نيست حتما فمينيست بود ، نه؟!


پاييز زياد دوست دارم

.Ss

and bare things

امروز دوشنبه ١٣ شهريور

از مهموني ديشب يه خونه جنگ زده باقي موند
ظرف ها  رو همون ديشب گذاشتم تو ماشين ظرف شويي
و خونه رو هم ساعت ٢ صبح مرتب كردم

موند جارو برقي ...كه امروز صبح سكوت همه جارو بهم ريخت

باز جين كشيدم به تنم تا از نقش يك ميزبان هيپي  مسلك  تبديل بشم به يه طراح دكراتور

صبح وقت رانندگي تو خيابون وليعصر از تجريش به  پارك ور... گلوم سنگين بود

به پارك وي كه رسيدم اشكام ريخت روي گونه هام
اختياري نبود براي مهار كردنش



عصر ' خونه 'خونه ي عزيز 

و تبديل شدم به يه روشنفكر حراف

.Ss

bare ...things

امروز يكشنبه ١٢ شهريور 

صبح رفتم بيرون  از خونه
كار
طراحي 
هنر

زود اما امدم خونه
وقت برگشت حواسم بود نون تست تاز بخرم براي ساندويچ هاي مهموني امشب
و گل

گل خريدم اما جاي پارك نداشته ي نون فروشي باعث شد يادم بره نون تست يا شايد عمدا يادم رفت

رسيدم خونه ساعت درست دوازده بود و پرنده ساعت داشت يازدهمين كوكو رو مي كرد

چهار لاله آبي


بايد لازانيا درست كنم و چند تا چيز ديگه

وفا داره مياد از اروپا 
با زن از ايران رفت 
بي زن بر مي گرده


جاي رفتن توي آشپزخونه رفتم دوش سرد گرفتم اآمدم فيلم گذاشتم تو گلوي آلفدو ي پلير  و بينوش ديدم

فيلم خوبي نبود.
ترجمه فارسيش فاجعه بود مجبور شدم با فرانسه ي دست پا شكسته    خودم ازش سر در. بيارم

 اما بينوش زن ترين زن دنيا با دندون هاي سپيد و خنده اي كه براش ميشه مرد

تو يه سكانس نمي تونست در يخچال رو ببنده
در به چيزي گير مي كرد

و من خسته گي  و كلافه گيش رو مي دونستم

هفته پيش درست وسط آشپزخونه ي پر از خريد شيش ريشتر زلزله زده ، من گرما زده ي وسواسي 
داشتم با در فيريزر صحبت ميكردم كه تورو به خداي نازنينت بسته شو لعنتي


بايدشمع بگذارم توي شمعدون ها .. گلها رو بگذارم توي گلدون

خونه بايد 
 خوشرنگ و خوش بو  و مرتب باشه 

خودم اما جين مي پوشم با تاپ و بدون كفش از مهمون ها پذيرايي  مي كنم
 مثل هيپي هاي دهه  شصت لابد

شراب قرمز و ويسكي و كنياك  با جين و نيم تنه بي آستين 
با صورت بي ميك آپ  و با ماتيك عنابي

پا برهنه و با نا خن هاي پاي قرمز



يه روشنفكر يا يه كلفت ......؟

.Ss

Saturday, September 01, 2012

innocent lies


يكي از چراغ هاي اين شهر منم, يكي از زندگي هاش

يكي از بدن هاش

از دور اغواگر ، هوس آلود

از نزديك.... هيچ


Ss

Music : Innocent Lies By Angunn