Sunday, September 16, 2012

bare things barely

امروز سه شنبه ١٤ شهريور

كار

اونقدر خسته بودم كه عصر ساعت ٨ كه بر مي گشتم خونه

پشت چراغ قرمز پارك وي ( هه پارك وي) كه ١٣٠ ثانيه بود
 
چشمام رو گذاشتم روي هم و تقريبا خوابم برد


ترافيك بود و شلوغي 

تا تجريش تقريبا تو خواب رانندگي كردم

ديروز پاريسي  ازم پرسيد حس خوب داري از كار كردن

و من گفتم نه

گفت پس چرا كار مي كني

جوابي نداشتم

شايد مي خوام در حد مرگ خسته باشم و به چيزي فكر نكنم


اين ماه شلوغ
كارهاي بهشت
ازدواج poblic enemy  
تولد تمام زندگي
سفر به بيرون از ايران به بهانه شركت تو يه مراسم عروسي

سرو كله زدن با هومان براي هماهنگ كردن كارهاي خودم

و زندگي و زندگي


چي مي خوام؟

يه دوش گرم
يه تي شرت راحت
يه فيلم خوب

 يه عالمه ( آلمه) گردوي تازه كه وقت فيلم ديدن بهش نوك بزنم

يه سكس خوب

يه خواب راحت عميق بعدش 


راستي يه فمينست زن  كه اسمش يادم نيست و سردبير يه مجله نيوركي بود تو يكي از مصاحبه هاش يه جمله گفته كه 

من و فكر كنم زن ها و مرد هاي زيادي  با شنيدنش يه لبخند مورب بزنيم و چشماشون برق بزنه

: "دختر هاي خوب به بهشت ميرن و دختر هاي بد به هر جا كه دلشون بخواد"


براي لذت بردن از اين جمله لازم نيست حتما فمينيست بود ، نه؟!


پاييز زياد دوست دارم

.Ss

No comments: