Sunday, September 16, 2012

simple formalitles

اينها يه مجموعه ست  از روزهاي اين ماه من

نميدونم چرا اين كار رو كردم

هميشه از نوشتن روزمره گي  ترديد كردم

يه هفته اي نيستم اما به اينترنت دسترسي دارم

كنجكاوم ببينم روزمرگي  رو نوشتن چه حسي داره

اصلا كسي به روزمرگي هاي يه آدم اهميتي مي ده

بايد صبر كرد و ديد

اگر به هر دليلي برگشتي نبود.... اين وبلاگ تمام ميشه

به همين  سادگي

Music: San fransisco By Scott Mckenzie 

december 1967

.Ss

11 comments:

Anonymous said...

سونيا تو رو خوب ميشناسم

ميدونم چقدر مي توني تلخ و دور از دسترس باشي

و همونقدر كه تلخو دوري ميشتوني خواستني باشي

من از خيلي قديم قديمي تر از وبلاگت ميشناسمت

اگر تو اون كلت هنوز همون مغز خودخواه وجود داشته باشه كه ظاهرا اينطوره هنوز
من رو نبايد يادت بياد


خوب فكر كن دختر
كي بهت ميگفت سنگدليت خوشايندت كرده و تو با نگاه لجبازت ميگفتي من؟ من سنگدلم ؟


يادت نمياد منو
ميدونم كه چقدر خودخواهي
اما من خوب يادمه
مي خوام باز نزديكت باشم
خيلي نزديك

زياد دورتر از دانشكده نرو خانم سالاركيا

Anonymous said...

راستي سونيا ديونگيهات تو موسيقي رو دوست دارم

اين سانفرانسيسكو ديگه كجاي اون سليقه محشرته

وبلاگت رو تازه پيدا كردم

هرچي موزيك پيشنهاد دادي تا الان همشون محشر بودن

يادت باشه اگر خواستي بري سانفرانسيسكو به موهات گل بزني

موهات او وقت ا بلند بود تا كمرت

Anonymous said...



جناب ناشناس در مورد تلخي و خودخواهيم
تلخ تر و خود خواه ترم از قبل
بيش از حد تصور

سنگدليم اما
نه هرگز سنگدل نبودم


در اينكه تصميم گرفتيد نزديكم باشيد، خيلي نزديك هم
ظاهرا تنها كسي رو كه لحاظ نكرديد ،منم كه اين از تخيل و رويا پردازيتون مياد
كه تو خستگي اين دنياي شلوغ بايد باعث مباهاتتون باشه
.

دانشكه از من خيلي دور قربان
از اون سالها فرسنگها فاصله دارم


كاش خودتون رو معرفي كنيد و من رو از كار كشيدن از يه حافظه خسته معاف
زمان دانشكده پر پرش ٢٣-٤ سالم بود
حالا كم كم ٣٣-٤ سالمه
اين حرفها زياد به ادبيات و وجه اين روز هاي من و شما سازگار نيست

.

راستش كنجكاوم كرديد
اخلاقش ميشه : اين حرفها امن نيستند
سينماييش ميشه : من شوهر دارم و شوهرمم دوست دارم
ترجمه همش ميشه : من آزاد زندگي مي كنم اما از بس كه خودم خودم رو محاكمه كردم و گردن زدم
نه مي خوام نه ميتونم تو رابطه ي تازه اي قاطي بشم
و غير معدبانش
: و قتي شما از سايز موهاي اون روزگار من خبر داريد ميشه
اين همه سال كدوم جهنمي بوديد

.
با احترام
سونيا سالاركيا

Anonymous said...

سونيا
سونياي عزيز من
تو باهوش وحاضر جوابي

ميدونم شوهر داري
حدس مي زنم شوهرت و دوست داري
اما به من نگو سربه راه شدي

سركش تر از اين حرف هايي
ميشناسمت

اخلاق؟
هيچ وقت يادم نمياد درگير اين مزخرفات بوده باشي

ايران نبودم سونيا
اما اومدم كه بمونم
و هيچ وقت تو رو يادم نرفته
ميخوام نزديكت باشم و شك نكن كه اينطور ميشه خانم سالاركيا
بايد به يادم بياري
اين يكي رو بهم بدهكاري
با شوهر و زندگيت كاري ندارم
با تو كار دارم خانم

بااحترام
هم دانشگاهي ناشناس اخمالودتون

Anonymous said...

هي جناب اقاي ناشناس اخم الود محترم
هيچ به خودتون زحمت داديد كه فكركنيد كه حق نداريد بارو بنديلتون رو جمع كنيد از يه جاي ديگه كره زمين ، بيايد وسط زندگي يك نفر ديگه پهن كنيد

.
ودر ضمن من اگر جاي شما بودم از "بايد" براي اين دوست قديميتون با احتياط بيشتري استفاده ميكردم

.
اه راستي اميدوارم به قدر كافي خوش قيافه بوده باشيد
تا جايي كه يادم مياد سليقه اون روزگار من زياد سخت گيرانه و زميني بود
.
چند نفري رو به خاطر اوردم
خب من زياد سر به راه نبودم
خب هر كسي در گذشته ش نقاط تاريكي داره
كه خب نقطه تاريك من
البته يكي از نقاط تاريك من همين تنوع طلبيم بوده

.
احيانا اسم منحصر به فردي نداريد
كه من براتون انتخاب كرده باشم؟
اين عادت اسم گذاشتن براي اشياء و آدم ها از سالهاي دور با منه


.
تلاش كنيد دست و دلباز تر باشيد

Ss

Anonymous said...



اي دختر كلي خنديدم

تو اينهمه طعنه و كنايه رو از كجا مياري
باشه ديگه از اين به بعد هيچ وقت از بايد در موردت استفاده نميكنم

خوش قيافه هم بودم خانم سالاركيا
تو مي گفتي صورت زاويه دارت جون ميده براي پرتره
حالا هم قيافم بد نيست خانم
خوب يادمه بينيه خوش فرم و كفش خوشگل چقدر برات مهم بود
سختگير بودي هميشه
اره براي من هم اسم گذاشته بودي
چند تا اسم
اما با وجود گذشته شلوغت ميترسم اگر بگم زود متوجه بشي
هوشت رو نبايد دسته كم گرفت
با هم كافه نادري رفتيم
با چند تا دوست مشترك
اينم نهايت دست و دلبازي
اين بازي داره به جاهاي خوبي مي رسه
همش با لبخند ميام سراغ اينجا
من هم بهت ميگفتم كاندينسكي
تو كاندينسكي دوست نداشتي
كه البته تماشاي حرص خوردنت براي همه ما پر لذت بود
چقدر دلم برات تنگ شده كاندينسكي

فكر كن دختر
سال بالايي ها شايد



Anonymous said...

راستي شنيدم با هومان كار مي كني
چطور ميتوني با اون ديو لعنتي كار كني؟
اگر به خاطرم نياري من پيدات ميكنم
با اينكه وقت زيادي نيست برگشتم اما حسابي پيگيرت بودم
انگار تايپ فارسيم هم خوب شده
مراقب اون هيولا باش
همون ناشناس سال بالايي

Anonymous said...

jean jack russo

...ارسطو هدايت

من ژان ژاك روسو صدات مي كردم

خداي من

اين همه سال گذشته

كجا بودي ؟
چه مي كردي؟
فيلسوف ساكت
آره خوش قيافه بودي و مثل جهنم ساكت
از كجا پيدات شد؟
خدايا
راستش بلافاصله بعد از خوندن كامنتت پيدات كردم
از كد هايي كه دادي
همون سر شب
كلي هيجان زده شدم
اما وي . پي. ان لعنتي كانكت نميشد
تا الان
الان هم هيجان دارم اما اضظراب هر روزه كشنده تقريبا نفسم رو گرفته

ارسطو خيلي سال گذشته
باورم نميشه

باورم نميشه


آره من با اون هيولا كار مي كنم

كجا بودي

چه ميكردي
پدر و مادرت خوبن؟
سام و آريا
ازشون خبر داري؟

محض رضاي خداوند
انگار هزار سال پيش بود

سونيا

Anonymous said...



خودمم
گفتم نميشه هوشت رو دست كم گرفت
اضطراب چرا؟
چي بر سر و اون دختر شيطون كه موهاي بلند بافته اش از پشت مغنه اش بيرون بود اومده؟
نگرانت شدم
حقيقتش سونيا شماره تلفنت و يه مدته دارم
نپرس از كي گرفتم
با گرفتاري پيداش كردم
از همون وقتي كه برگشتم دنبالت گشتم
اما خواستم از خودت بپرسم كه ميتونم بهت زنگ بزنم يا نه
لطفا نگو نه
تا همين جاش صبر كردن سخت بود

مامان 8 ساله كه رفته
بابا هم سال پيش
ايران دفن نشدن
از آريا خبر دارم از سام هيچ خبري نيست

دوست دارم باهات حرف بزنم ببينمت
نترس نمي خوام اذيتت كنم
چه حرف خنده داري زدم تو و ترس؟

لطفا نگو نه




ژاك روسو
ارسطو

Anonymous said...

قصه اضطراب من مال امروز و ديروز نيست
فقط اينروز ها داره مي كشدم اين اضطراب لعنتي
.
نپرسم از كي گرفتي؟
نمي پرسم چون معلومه كارهومان عوضي فقط نمي دونم چطور تا حالا دهنش رو بسته نگه داشته
اگر تو مدتيه كه شماره رو ازش گرفتي
از اون گرگ هر چيزي بر مياد
.


بابت مامان و بابا متاسفم


.

اجازه؟
شوخي مي كني؟
دارم از فضولي ( تو بخون كنجكاوي) ميميرم
هر وقت خواستي زنگ بزن ژاك روسو

سونيا

Anonymous said...

سونيا كجايي
تلفنت خاموشه
كل روز گرفتمت
از هومان پرسيدم گفت رفتي سر پروژه
هر كاري كردم ادرس رو نداد
نگرانم
چي شده؟

ارسطو