ببار . . . . . ببار . . . . . چه آشفته . . .اسمش چی بود؟ . . . فروپاشی عصبی ! . . . . جنون . نقاشی
خسته ای حا لا . چهار صبح . . . . . یه چیزی
(I) پدر خوانده
سکانس آخر
زن از همسرش می پرسد : مایکل . . تو شوهرش رو کشتی ؟
! مایکل . . با نگاه ممتد - سخت - مستقیم : نه
چقدر راست دروغ گفت
چقدر دوست داشتم دروغ گفتنش رو
از دروغ خوشم میاد
اگر راست - ممتد - سخت ... باشه
به قدر کافی
به قدر کافی
Ss