اسمش رو چی میگذاری
ترس ... توهم.... خود خواهی ؟
من اسمش رو گذاشتم : سکوت
جوان تر که بودم می جنگیدم - پنجه می کشیدم - با چشمهای نمناک که از اشک نبود ...از خشم براغ می شدم به
چشمهاشون
بینیم رو ... رو به باد می گرفتم و سرم رو از صورت هاشون به سادگی بر می گردوندم
و شب بود و تاریکی و بعد موهام و کنار چشمهام خیس اشک می شد
.
حالا سکوت می کنم - اینطور اعتراض می کنم
بین این سکوت و جنگ قبل , توضیح می دادم ... خودم رو بار ها و بارها
و هر بار کمتر جواب می گرفتم
.
.
حالا سکوت می کنم - اینطور اعتراض می کنم
بین این سکوت و جنگ قبل , توضیح می دادم ... خودم رو بار ها و بارها
و هر بار کمتر جواب می گرفتم
.
حالا ساکتم - عصبانی ِ ساکت - با چشمهایی که مرطوب و براقه , ... باز هم نه از اشک
به چشمهاشون نگاه می کنم ... مات ... بی رمق و انقدر نگاه می کنم
که سر هاشون رو بر می گردونن و به راهشون می رن
و شب ها .....
و شب ها .....
شب ها خیسی موهای بلند و چشم هام نیست از اشک
سکوت.... و فرار سمت خوابی که نیست
سکوت.... و فرار سمت خوابی که نیست
...کم خواب می بینم - دیگه فنتزی نمی سازم - رویا نمی بافم
درد هست اما هیچ , آخ ِ کم صدایی از بین لبهام بیرون نمیاد
مراقبم بیش از حد
مراقب احساسات و عواطف دیگران
مراقبم بیش از حد
مراقب احساسات و عواطف دیگران
.
محال شدم - دور - تهی
اسمش
رو چی میگذاری ؟
Ss
رو چی میگذاری ؟
Ss