Wednesday, January 11, 2012

Anti matter



...

رفتن

رها کردن

....موهات رو تو باد باز کنی .... اخم بین ابرو ها ت نباشه

.. لبخند محوی روی لب هات نشه حدس زد ...

مژه های تاب خوردت.... بی عجله به هم ساییده بشن

شونه هات نرم و رها باشن

ماهیچه های پشت ساق پاهات منقبض نشن


گرسنه نباشی یا تشنه

خسته یا غمگین
عصبانی یا هیجان زده
بی تاب یا سر خوش
عاشق یا دلزده

نباشی


پشتت یا قلبت یا انگشت بریده شده دستت ... درد حس نکنه


و چشم هات ....چشمهات ... بی خیال ِ بی خیال دنیا باشن


اینکه بری
رها کنی


...


P.S:
موزیک خود ِ خود منه

fighting for a lost cause
by
Anathema


اسمش ...اسمش حتی....... خدایا

fightingfor a lost cause

پو ه ه ه ه

Ss


..

3 comments:

Anonymous said...

در شبی در انتهای زمین

با ستارگانی درخشان

و آسمانی بی پایان

زمین می لرزد

و گنجینهای پنهان خویش را از اعماق خود بیرون می افکند

مانند تاجری ورشکسته


و در میان جهنم و دوزخ

زمان ایستاده است



زمان ایستاده و تنها بادیست کم رمق و سرد - نه بی شمار سرد - از مغرب می وزد

خشم به سکوت رها می شود
و خلقت به نیستی

زیرا که شب به صبحگاهان نزدیک می شدست

آری شب این چنین فریاد می کند

زمان ایستاده است

اما نور خورشید باز تابیدن می کند

و صبحگاهان چیره می شود

و هر چیز دوباره به شکل خود باز می گردد

تا شب

و این شب دوباره تکرار می شود

تکرار و تکرار و تکرار

آری این است ابدیت

.
.
.

DZ

Anonymous said...

And there it is, as pure as snow
I couldn't see it for my head was too low
And prying eyes, they stoop too low
Poisoning my soul, as sanity waits in the gallows

Defeated I, fighting for a lost cause
Depleted I, dying for the wrong cause

These are the hours on the range
The more you show them
The more they choose to take away
Some things never change in the wings
And as it's your war,
There'll be no escape at all


Ss

Anonymous said...

pure as snow ...

.
.
.

DZ