نوشتنم
نمياد
خب مجبور هم نيستم به نوشتن
اما اين جور وقتا
كه همه چيز دچار يخبندانه اگر ننويسي
واقعا ... واقعا ...يخ مي بندي
يه چند تايي آدم برام مونده
بد يا خوب
آزار دهنده يا همراه
هستن
هر چند ممكنه يكهو متوجه بشي از پشتت نا پديد شدن
اما هستن
بر ميگردن
مثل تقويم رو ميزي
برگه هاش جا به جا مي شه
اما گم
نه
شكايتي هم ندارم
حال خوبيه
كه آدم هات رو داري
قديمي
عتيقه
حال خوبي باهاشون گپ زدن
حال خوبيه مراقبت بودن ..
حواسشون هست
حس ميكنم
من حس ميكنم
اين يه سر خوشيه غمالود بي پايان بهم ميده
حال خوبيه
بيرون آمدم
از
آتش
تميز
تميز ِ تميز
تعميد شده.
No comments:
Post a Comment