Wednesday, May 09, 2018

و امروز شمعدوني هام ، شمعدوني هاي قرمزم

رگ هاي آبي دستم 

رگ هاي آبي مچ دستم

و لرزش كوچك جريان خون

باديدن حركت كوچك نبض,

چشمهام ميسوزن

........

....
نشسته روي زمين

دو زانو

زير بارون تند

روي پل فلزي

شنيدن جريان آب زير پل

به بالا سمت چپ نگاه ميكنم 

اونجا ايستاده

ميگه:  


چرا اينجا نشستي 

خيس آبي 

پاشو

نهار كه نخوردي ؟ 

"



.....هوا تاريك بود 

نهار نخورده بودم 




Ss













No comments: