جهنمه....اما ساکت....صدای سوختن و فریاد نمیاد....گیر افتادم
جهنمه سرده...ساکت....راه میرم ...صدایی نمیاد...مطلقا هیچ چیزخلوت اما نیست!...آدمها.....دیده میشند
ببوسش.....دوری چقدر...هیزم نیست ببوسش ....
من ومن میبوسیمش جهنمه سرده ساکته جهنمی رو
و تو دورترها نگاهم میکنی ...و دور ترها دستانت رو گذاشتی کنار جیبهای پشت شلوار جینت...
چه خیال راحتی دارند دستانت و چشمهات از دیدن جهنم من
لذت ببر...!بچش!..ومن به خیال راحت دستهات و چشمهات حسودی میکنم
.. بیا ببوس اینجا رو درست زیر گلوم رو.. نترس بیا اینجا با غریبه ها کاری ندارند
زیره گلوم امنه...نترس
از کجا میدونم؟!..خب چون نمیسوزه این جرم نامریی توش و یخ هم نمیزنه..همیشه اینجاست!لعنتحالا برو دورها ...دورتر که با ..دستهات و چشمهات نگاهم کنی....میدونی حالا که ..چی دارم درست تو چاله گردنم
Ss
4 comments:
دعوتم رو برای یک پیاده روی شبانه در جهنم می پذیرید بانو؟
خیر .دوست من...جهنم من....خیلی جهنمیه...اگر دوست دارید از دور نظاره کنید ...!نه چیزی بیشتر
Ss
یکی از دوستانی که نظرهای بنده راجع به نوشته های دوست خوبم روی سایت می خونه و متاسفانه نظر خوبی نسبت به نظرات یا خود شخص من یا به قول خودش "ناشناس" یا باز به قول همون دوست شوخ طبعمون کسی از ... فیل اوفتاده و در ضمن جرات معرفی خودم رو هم ندارم، نداشت و باعث شد با صحبتی که با دوستم داشتم چند وقتی نظری راجع به نوشته هاش در سایت ننویسم اما متاسفانه در نوشته ی اخیر عزیزی بجای اینکه به نوشته، مقصود و ذهن نویسنده بپردازه براحتی به بیان یک خواسته شخصی از دوستم پرداخته بود که به نظرم لازم رسید که نظری راجع به این عزیز بدم! نه نوشته و نویسنده و انشاا... که مفید فایده واقع بشه و خدای ناکرده به بنده خرده نگیره که آئینه چون عیب تو بنمود راست.....خود شکن آئینه شکن خطاست.
«از کوزه همان برون تراود که دراوست»
به هر حال از کسانی که این نوشته رو می خونند عذرخواهی می کنم که به غیر از نظرم راجع به این عزیز نوشته رو بصورت محاوره ای نوشتم که خدای ناکرده طاقت دوستان سر نیاد. یاحق
آفتاب آمد دلیل آفتاب
جداً وقتی می نویسی خیلی خوبه بانو
Post a Comment