Saturday, April 25, 2009

RED CHEST , BLUE SCAR


.




برداشت جام را
یکدم درنگ کرد
: وز خنده شراب , بر آشفت و در گوش جام گفت

" ... ای جام اولین ! .. آیا ترا به یاد که امشب بسر کشم ؟ "


. نوشید جام را


.


تالار از بخار نفس ها و دود ها
چون صبح نیمه روشن اسفند ماه بود
لبخند می چکید ز لبهای جام ها
در تنگ تلالو خورشید و ماه بود

در زیر نو اطلسی چلچراغ ها
تن ها برهنه بود و هوس ها برهنه تر
وز چشم دختران و زنان , برق زندگی
میجست و دور می شد و میریخت بر زمین
چون کرم شب فروز که تابد به باغها


.


پای زنان به نغمه موزون چند ساز
- رقصان چو مار ها ی سپید از نوای نی -
. در پیچ و تاب بود

سرها و سینه ها و سرین ها و ساق ها
از مستی شراب و هوسها و عطر می
. سرشار از نشاط و گریزان ز خواب بود


.

با آخرین نگاه
برداشت جام را
یکدم درنگ کرد
وز خنده شراب , بر آشفت و زیر لب
: در گوش جام گفت


-" ... ای جام آخرین ! ... آیا ترا به یاد که امشب بسر کشم ؟ " -

. . . .

! بشکست جام را





ناشناس " - تهران 5 آبان 1332 - نادر نادرپور "



.



NAMED BY : Y/N



.

Ss

1 comment:

Anonymous said...

در نیست
راه نیست

شب نیست
ماه نیست

نه روز و نه افتاب
ما بیرون زمان ایستاده ایم با دشنه ی تلخی در گرده هامان
هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید
که خاموشی با هزار زبان در سخن است
.
.
.
.
.

بیطوطه کوتاهیست جهان
در فاصله گناه و دوزخ

خورشید همچون دشنامی بر می آید
و روز شرمساری جبران ناپذیریست
.
.
درختان جهل معصیت بار نیاکانند
و نسیم وسوسه ایست نابکار
مهتاب پاییزی کفری ست که جهان را می آلاید

چشمه ها از تابوت می جوشند
و سوگواران ژولیده، آبروی جهانند
.
.
.

"شاملو" احمد
.
.
.
DZ