Saturday, May 29, 2010

...coms from painland




کسی میداند چرا از میان همه شهرهای بی نظیر دنیا یک رود خانه می گذرد ؟
شاید
... دانوب



و من برای لغت
Seduce
. میمیرم .... هنوز


*
فریب اوهام"

لیموزین مژگان
آه عزیزم , با صورت زیبایت
قطره اشکی در جام شراب من بریز
به آن چشمان درشت بنگر

بنگر که چه مفهومی برای من داری
شیرینی و شیر بستنی


من فرشته اوهامم

من جلوه ای از تخیلم
می خواهم بدانی برای چه می اندیشی

نمی خواهم بیش از این حدس بزنی



تو اصلا نمی دانی از کجا آمده ام
ما نمی دانیم به کجا خواهیم رفت
پذیرای زندگی شدن
مانند جویباری منشعب از رود
جاری شدن در پایین دست ها
گرفتار در جریان ها

من تو را به دوش می کشم

تو مرا به دوش خواهی کشید


این گونه خواهد بود


تو مرا نمی شناسی


تو مرا فعلا نمی شناسی "

*:از

Bfore SUNrise

Ss



1 comment:

Anonymous said...

میشه روی صندلی حصیری کافه ای در پاریس نشست و قهوه نوشید
تلخ
میشه روی صندلی سینما لم داد و 2001 اودیسه فضایی رو دید
میشه دید
میشه ندید
میشه کشید میشه چشید
همه اینا میشه
.
.
اما نمیشه زندگی نکرد
نمیشه نبود
.
.
چقدر این
"...coms from painland"
رو دوست دارم


yn