Monday, May 31, 2010

Moi et plus moi ....

4 comments:

Anonymous said...

بی مانند بود

سپس خواهم گفت
.
.
.
DZ

Anonymous said...

لحظه لحظه های
نفست که از میلیون ها کیلومتر
پر می کشه و بار می گرده
تو یکی از خونه های همین شهر
و
از سیم رد میشه و
پرده گوشم که گیرش می اندازه
.
.
.
روحم رو نوازش می کنه
.
.
.
روح تشنه ام رو


yn

Anonymous said...

"از امروز زندگی کردن تازه شروع می
کنم"

با این جمله آشناییم

احساس خنکی زیر پیرهن زیر آفتاب داغ شده پوستت رو ( از درون ) سرد می کنه مثل مور مور شدن

انگار برای اولین بار کاری رو کرده باشی

مور مور شدن
مور مور

تند تر راه رفتن؟
شاید
کی می دونه؟

گاهی اوقات مثل وقتی که ساعتها روی مبل نشستن و با خاطرات فانتزی بازی کردن

فانتزی فانتزی
این کلمه
همیشه منو یاد همبرگر های دانشکده می اندازه
شاید به خاطر همین بد و خواستنی باشه

زندگی جدید اینطوری آغاز میشه
با یه فیلمی که 100 بار تا حالا دیده شدن و کارهایی که 1000 بار تا حالا انجام شدند ولی حالا مور مور شدن

از شادی
.
.
.
DZ

Anonymous said...

راستش را می گویم .....حالا
صفحه بلاگ که باز می شود دیگر لایف از ایزی نیست ..... راستش را می گویم .....