Monday, June 07, 2010

in the middle of nowhere...

1 comment:

Anonymous said...

از این صدای ضبط شده دلتنگ شدم
انگار که صدایی باشه از سالها پیش که تو گرامافون پخش می شده
دلتنگی لذت دار

مگه الان چه وقته که این صدا اینطور به نظر میاد
باید تقویم رو چک کرد
.
.
.
آآآآ پیداش کردم اینجاست باید تاریخ امروز رو پیدا کنم
.
.
برای پیدا کردن امروز از مبدا شروع می کنم:

ابتدا هیچ نبود
نه خدایی، نه صدایی، نه خانه ای

بشر توده ای بی شکل بود که از دودکش کارخانه وینچستر بیرون می امد

" و خورشید دشنامی که هر روز بر صبح می داد " و زمین خیکی توخالی که از نفت پر شده بود

شش هزار و پانصد و هفتاد و دو سال بعد
قطار ساخته شد و پس از آن انجیل نوشته شد که کارخانه را تعطیل کرد
.
.
بیست و یک سال بعد سینما شروع شد
اولین هنر پیشه جک نیکولسون بود که اولین فیلم صامت را بازی کرد
the shining

فردای ان روز قابیل برادرش را کشت برای عدالت

اولین تولد هزار سال بعد بود
درباره آن یک فیلم صامت هست
و اولین مادر برجیت باردو

بعد دوران تنهایی که هیچ بشری نبود
دو هزارسال بعد
شیطان در اصفهان سقوط کرد

و بعد 14 جنگ جهانی
و بعد فاشیسم
و بعد سینمای نئورئال

اولین فیلم با صدا دو هزار سال بعد ساخته شد
WerckMeister Harmoniak
و سیصد سال بعد دومین آن پدر خوانده

بعد زندان ساخته شد که دو هزار سال فیلمی ساخته نشد
.
.
.
تولد سونیا سه هزار سال بعد بود
مادرش 234 مادر تقویم

بعد از 4 سال اولین نفر پس از هابیل مرد
و 14 سال بعد دومین نفر
و 16 سال بعد 6 میلیارد به دنیا آمد
که یکیشان هنوز زنده است

روز "بد" 203 سال بعد بود
روز بد بد بد بد

21 سال بعد اولین بار زمین چرخید
و پروانه افریده شد
سال بعد نوبت خدا شد

و نود یک سال بعد قلب درد افریده شد
و 14 سال بعد خداوند مرد
و 21 سال بعد نوشتن

و بعد
و بعد
و بعد
.
.
.


و امروز روز صدا بود
بیست و هفت هزار سال پس از بسته شدن کارخانه وینچستر
.
.
.
DZ