BoArDwAlK eMpIrE
کارگردان : مارتین اسکورسیزی
طبقه بندی : خوش ساخت - خوش ساخت - خوش ساخت
نما های بی نقص - فضاهای امریکای 1920 - نورها - سایه ها
پُر از مزه خوب سینما - پُر از مارتین اسکورسیزی
دیدن این سریال رو از دست ندید ... این بار ناخدا فرصت بیشتری
برای خلق کردن تصاویر نفس گیرداشته
همراه با خشونت بکر با امضا ی منحصر به فردش و
ذائقه خاصش در کُشتن
!یکی از خدمه این نا خدا می دونید کیه؟
Michael Pitt
صورتش یادتونه ؟ - ... متیو ..... دریمرز .....
اون لب های تاب خورده و مریض که بوسیده شدن طلب می کنه ...انگار ناشیه اما
اون لب های تاب خورده و مریض که بوسیده شدن طلب می کنه ...انگار ناشیه اما
حرومزاده و زیاده خواهه
اون زنانگیه مریض گونه پسرک ...- اینکه نمی دونی با بی گناهی طرفی یا
..نهایت گناهي.. شایسته مجازات مرگ در اردوگاه کار اجباری
.
می دونید
همیشه ارزو کردم اگر بچه ای می داشتم و اون بچه پسر بو د : صورتش
زنانه و ظریف باشه - مثل یه تله - که نتونی از شرس خلاص شی
و
دوست داشتم ...نگاه می کردم که زنها چطور گیج و بیچاره تو تله صورت
ظریف تبه کارش دست و پا می زنن
این رو برای پسر نداشته ام دوست دارم نه برای مردهای اطرافم
خب این هم از مريضی های روحیه منه
.
و باز
Boardwalk Empire
پُر از نما های خوشایند - استادانه و
Pure
که باعث میشه حال خوبی رو تجربه کنید
P.S :
سرما خوردم و گمانم صدام مثل لولای دری که مدت هاست روغن کاری نشده
قژ...قژ می کنه
music: modern myth by 30 seconds to mars
موزيک احتمالا بهتون اضطراب ميده
مثل صداي قژ قژ
Ss
13 comments:
ظاهراً تو پاییز که قراره برگ ها و بریزه و غم بیاد
اتفاق های هیجان انگیز زیادی هم میفته
و تو نقاش
استاد در به تصویر کشیدن
گناه ها و معصومیت ها
مزه ها و بوها
رنگ ها
.
.
.
yn
وقتی اولین بار شنیدم مارتی زده تو کار سریال زیاد خوشحال نشدم
فکر نمی کردم کار خوبی باشه
مخصوصا بعد از جزیره شاتر که زیاد مارتی وار نبود
اما بعد از اینکه 1 قسمتش رو دیدم نظرم عوض شد
مارتی هنوز هم ماتیه
.
.
آره مایکل پیت هم هست
همون حروم زاده ای که توصیف کردید
تو فیلم هانکه (فانی گیمز) هم همینطوره
یه عوضی که دل نائومی واتس رو می لرزوند
.
.
P.S:
امیدوارم خوب بشی
.
.
DZ
سرما خوردگی تو این فصل خیلی بده
.
.
.
DZ
سرما خوردگي دوست دارم
چرا؟
م م
چشمهاتون رو ببنديد و تصور كنيد
بچه بوديم
پاييز بود
هوا ابري و خاكستري
تو سرمون حس منگي داشتيم
چشم هامون كمي ميسوخت و ملتهب بود
به زور باز نگهشون مي داشتيم
لب هامون رو هر بار كه مرطوب مي كرديم بي فايده بود ،خشك بودو داغ
و دستهامون سرد بود
بچه هاي پر جنب و جوش
اروم و سر به راه مي شدن
ساعت نزديك پنج عصر مي شد و هوا تاريك
مي خزيديم زير پتو
و صداي موزيك تيتراژ شروع برنامه كودك ميومد
به زور چشمها رو باز نگه ميداشتيم
صداي مجري
خانم خامنه با اون يكي كه خوشگل تر بود
و بهد صداي كارتون پسر شجاع
شيپور چي.... شيپور چي"
" اومدم خرس مهربون....
و بعد خوابمون مي برد
و هيچ وقت معلوم نميشد چقدر خوابيديم
كه دستي اروم تكونمون مي داد يا انگشتهايي رو توي موهامون حس مي كرديم
" پاشو پسرم ... پاشو دخترم"
يه ليوان شير داغ بود كه احتمالا دوست نداشتيم
يا يه ليزان اب پرتقال كه از طعمش چيزي نمي فهميديم
و بعد باز خواب بود تب
يه دنياي تبالود كه. هيچ وقت ديگه تجربه ش نمي كرديم
حالا من حق دارم سرما خوردگي دوست داشته باشم
dz
يا خيالات مهمل مي بافم؟
Ss
پر از غلط تايپيه
مي بخشيد تند نوشتم
Ss
آه.راستي سريال شرلوك رو روي بي بي سي
ببينيد حتما
مدرن شرلوك هلمز خودمونه
غر نزنيد كه جرمي برت يه جيز ديگه بود و اينها
بود دستهام به علامت تسليم بالاست
اما اين يكي سريال خوبه
زياد خوبه
بازي ها خوبه
تدوين خوبه
كيف ميده تو پاييز
باز افتادم به پر حرفي
م م م
من تكرارش رو مي بينم.
يكشنبه شب ها ساعت نه
p.s:
دقت كرديد لغت خوب با همه
سهل الوصول بودنش بعضي جا ها چه بدرد بخور و نازنينه ؟!
ميرم مي رم
... رفتم
Ss
که سرما خوردگی رو دوست دارید؟؟؟؟
نه خانوم محترم برای یه پسر بچه ده ساله سرما خوردگی یعنی
فوتبال تعطیل
قرمه سبزی و کلا غذا تعطیل
around trips
تعطیل
پارک و سینما و همه چیز کلا تعطیل
حتی ولگردی تعطیل
ولی مدرسه رو حتما باید می رفتیم!!!!
.
.
.
DZ
می بینمش
حتما
شرلوک رو
.
.
.
DZ
" فوتبال تعطيل
قرمه سبزي و كلا غذا تعطيل
around trips
تعطيل
پارك و سينما تعطيل
حتي ولگردي تعطيل"
.مي دونيد اين لحنتون من رو ياد چي انداخت؟
م م
ياد شب يالدا
اونجايي كه فروتن
سرش رو از پنجره بيرون مي كنه و بدون اينكه مجال بده
كلمات رو با خشمو بغض فرياد ميزنه
"
GLXپژو
زغالي گلگير رنگ شده نداريم
...
نداريم اقا هيچي نداريم
تولد يه بچه ست. اما بچه هم نداريم
نداريم.......
"
....
سرماخوردگي هم نداريم
تعطيل
همه چيز تعطيله
اما مدرسه رو حتما بايد مي رفتيم
.....
Ss
:(
.
.
.
DZ
گاهی فکر می کنم
کارتون های زمان ما چه غمگین بودند
و در عین حال عمیق
لبخند الفی
آنت و لوسین که سخت میشه لحظه ای شاد رو ازش بخاطر آورد
یوگی اما شاد بود
یا باخانمان که حرصم میگرفت ازینکه پرین پیش پدر بزرگش نمی رفت و بهش همه چیز رو نمی گفت
یا اون چند تا پسر که تو یه خرابه جمع میشدن و با هم حرف میزدن
چاق و لاغر
آقای حکایتی
مدرسه م دیر شد
.
.
.
.
زیادن
خیلی زیاد
اونقدر که دنیای مشترک یه نسل باشن
.
.
.
و دیگری که میدونم دوسش داری
زیاد
اون قاصدک
yn
اون قاصدک محبوب دل خیلی هاست
.
.
.
ولی کمتر درموردش صحبت می شه
.
.
.
DZ
goodbye
Post a Comment