Saturday, July 15, 2006

So I Took Whats Mine...

اهوم - برداشتم ! -مال خودم بود - همه اون چیزی که مال من بود - مال خود ..خودم
حالا که چی - هوم؟ چرا ابروهات اخم ساختن - چرا رگهای گردنت ملتهبن - چرا نفست به شماره افتاده مثل
اون وقتها که می دویدیم با هم...یا وقتی با تنمون عشق می ساختیم ....- من که کاری نکردم
فقط چیزی که مال من بود رو برداشتم
کهنه شده - آخ ...تکه تکش کردی ..- وای از تو که نگذاشتیش جای خشک..نمناک شد...پوسید..!حالا چرا
!خیره شدی به دورها انگار که زندگیت رو بردن - من فقط چیزی که مال من بود رو برداشتم .....عشقم رو
حالا دیگه مثل اولش نیست ...نمی تونی ماه رو از تو برکه برداری !....حالا دیگه مرطوب و پوسیدست
شکسته و تکه تکه
... دیگه خداحافظ ...لطف کن دیگه نبینمت عشق من
Ss

Thursday, July 13, 2006

سلوک


من الخلق الی الحق
من الحق الی الحق بالحق
من الحق الی الخلق
من الخلق الی الخلق
"سفر های عرفانی ملاصدرا و معاد ملاصدرا "*
من اینجا دارم چه غلطی می کنم....نه از خلقم به حق .نه از حقم به حق .نه از
حقم به خلق .نه از خلقم به خلق ....هیچی ..مطلقا هیچ

Wednesday, July 12, 2006

"WOw


یک مرد راستین همواره به دنبال دو چیز است ...خطر و بازی
به همین خاطر زن را به عنوان خطرناک ترین بازیجه می خواهد
"چنین گفت زرتشت"
نیچه

Sunday, July 09, 2006

...Case i am broken.

__
بهتون که گفتم ...کمی طول می کشه....

=
خانم گفتید - اما الان سه ماه منتظر شما هستم - من به شما اعتماد کردم - ....اصلا دیگه نمی خوام کار طراحی داخلی خونم رو به شما
بسپارم !!!فکر می کنم همینقدر صبر کافی بوده باشه ....

_
من واقعا متاسفم - فکر می کنم حق با شماست - بهتره آدم مناسب تری این کار رو انجام بده ....

=
ببینید خانم -درسته کار شما فوق العاده بوده در مورد های قبلی که دیدم - اما صبر هم اندازه داره
با وجود اینکه کار اصلی شما نقاشیست - اعتماد کردم - به خاطر کار خوبتون صبر کردم !- اما من هم بر نامه ریزی هایی برای زندگیم دارم
...متوجه هستید که؟! ..

_
بله - کاملا - من...یکشنبه برای فسخ قرار داد می رسم خدمتتون - ...خدا نگهدار...
( گوشی را آرام ...انگار که نخواهد سایه ها بفهمند .. زمین می گذارد )

(لعنت - این هم از این - نقاشیهاش جلوی چشمهایش معلق می شوند - کوله پشتی را برداشت و زد بیرون از کارگاه )


/
خا نوم !- برف اونقدر زیاده که ماشین تکون نمی خوره - فکر کنم بهتره با تاکسی برید منزل

_
تاکسی کجا بود آقا امین ؟!!...م م م ...ظاهرا که چاره ای نیست - پیاده میرم تا یه جایی

دربان پیر جلوی گالری دستها را گذاشت روی چشمها
/
خانوم مثل چشمهام مراقب ماشینتون هستم - شما خیالتون راحت باشه - برید منزل ...سرده !

_
با لبخند ) آره آقا امین - پراید خسته من واقعا روی چشم گذاشتنم داره - شما برید تو
هیچ کی این ماشینو نمی دزده - اگر هم بدزده..یه چیزی می گذاره روش پس میاره- فقط
حواستون باشه .. پسش بگیرید حتما

پیرمرد متعجب از حرفای دخترک می خندد...ریشهای تنک سپیدش هم
/
خدا به همراهتون خانوم



چقدر هوا سرده - دستها در جیب پالتو - شانه ها کمی جمع شده به سمت جلو ..از سرما
با خودش فکر می کند : حتما ریملی که صبح به روی مژه ها کشیده بود الان زیر چشمها را سیاه کرده
حوصله نداشت با انگشتها پاک کند.. حدس سیاهی را

اطمینان دارد در این هوای سرد تاکسی جلوی پای هیچ ابول بشری نمی ایستد ..چون همه تاکسی ها
شتاب به خانه رسیدن دارند
ترافیک..یک زنجیره نور درست کرده - خیابان ولیعصر پر از بوق وبرف ودرخت

تا تجریش پیاده میرم از اونجا هم یه غلطی می کنم - فکر می کند: چرا زنها و دختر های جوان دائم دست به )
روسری دارند حتا اگر موها و روسری در بهترین حالت خود باشند....- هوه...اون دختر چقدر خوب لبها رو خوش رنگ کرده
یا اون مرد کنار پست خانه ...چه خوشحال لبو می فروشه

پاهاش خسته اند - تجریش پر از نور.. آدم ها .. بو ها
قشنگ....قشنگ...قشنگ ...مثل شومینه پر از چوبهای سوزان برای گرم کردن دستهای یخ زده اش

(کاش می شد برم تو بازار چه - بوی ترشی وصابون و نون تازه...و دالون گلالودش ...هوش از سرم ببره

از سرم بپره فکر مامان که نیست...بابک که حا لا بزرگ شده وشده برادر خوشگل محبوب من.....فکر بابا که حتما
اون گوشه گورستان سردشه...کاش می شد برم بخوابم رو سنگ خاکش تا گرم بشه شاید
و سالی.. که بابک حالا انگار بیشتر بچه اونه تا برادر من


............... چشماش تار شدند - اشک بود _( آره - بذار خیال کنم از سرماست ...بذار خیال کنم
از خوشگلی تجریشه........بذار خیال کنم ..مونده تا بشکنم...........................................
.....


* به یاد روزهای سر سختیم
به یاد روزهایی که فکر می کردم مونده تا بشکنم
این شعر مال کی بود؟(مانده تا برف زمین آب شود .. مانده تا
بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر) مال سهراب بود..نه ..
اخوان ثالث؟..گمان نکنم...یادم نمی یاد..از کی بود این شعر...
............
شب خوش سونیا

Ss

Monday, July 03, 2006

Help me

این خنکا از کجا صورت قلقلک می ده........
بهش چی می گن این رنگ تیره خوشرنگو که من هر چه می کنم نمی تونم با رنگهای جعبه رنگم بسازمش.......
...هوم ...نیمه شب گذشته ...صدای سکوت می یاد...تور...خودشو رها کرده تو این خنکا ....چرا
...این همه شلوغ از سکوت همه جا ...خواب بودم ...آره ..خواب بودم .
( علی کوچولو خواب دیده بود ...خواب یه ما هی دیده بود ) *
( ...و نسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می روبد ) *
............کتابهام اینجان ....من کجا بودم ....این تن ...چرا این همه خستست....آره خسته
.....دستمو که بلند کنم ...خدا دستمو میگیره ....دستهاش ....آخ دستهاش ....
کمک کنید...........دستهامو بلند کنم .....

Ss



*فروغ فرخزاد
*سهراب سپهری