Monday, September 28, 2009

lunatic





Conversation (s ) with other woman Directed By : Hans Canosa





یه فیلم دیدم - خوب تا اینجاش اصلا چیز عجیبی نبود - یه فیلم خوب دیدم - منظورم دقیقا یه فیلم خوب ِ - یه عاشقانه - یه چیز جالب با موزیک فرانسوی - مثل فیلم های پازولینی یا کراننبرگ یا هر کوفت دیگه ای , جوری نبود که بکشتت - اصلا نکشت من رو این فیلم و خوشحالم که نمردم - تمام هفته گذشته فیلم بی خود دیدم ... ون تریه , هنه که - گندش بزنن همشون منو کُشت

- اینجام اما زنده - امروز یه فیلم خوب دیدم -






Ss




P . S :


این " ماه زده " که اسم این پست هست رو یه دوست فیلم ساز وقتی که داشته دایره لغات انگلیسی ش رو کامل می کرده

,
( در مورد من به ذهنش آمده ( توضیح اینکه من آدمی هستم که تغیرات ماه روم اثر می گذاره ..مثلا وقتی ما ه کامله من دچار جنونم



بعد از این همه روده درازی اینکه : ممنونم علیرضا بابت این صفت که من دوستش
میداشتم و به من نسبت دادید ..هر چند شک دارم اینجا رو بخونید اما ممنون
.


.
.

زیاد DZ باهاتون کار دارم

اینجا بودنتون پر از اتفاق خوبه و من این رو هی با خودم تکرار می کنم .. بدون ملاحظه , بدون خجالت

Wednesday, September 23, 2009

to In And Out Of Love

: کسی نوشته بود
.

.... گاهی کسی که با دل آدم غریبه نیست
....

بُر می خورد میان تمام غریبه ها ...


*

See I'm never in you eyes
With the truth behind your lies
Your lies are haunting meSee the reason in your eyes
Give an answer to the why
your eyes are haunting me





See the mirror in your eyes
Hid the truth behind your lies
Your lies are haunting me
See the reason in your eyes
Give an answer to the why
Your eyes are haunting me



How could you see it?
Why can't you fear in and out love each time?
Why can't you feel it?
Why can you see it?
In and out of love
Keep, keep running
Keep, keep falling
Love and fade away ......





* Sharon den Adel



خیلی به خوندنتون احتیاج دارم , کجا می نویسید؟ DZ


Ss

Thursday, September 17, 2009

درماندگی ِ مسیح




اولین بارون پاییز

وای از این بوی قدیمی ... وای از برگهای چنار تو خیسی خیابون

.. صبح باز یه فیلم مریض دیدم - عصر دعوای سخت

قدیمی ِ رضا T shirt بعد تر پرت کردن لباسهای خوش دوخت , ته کمد و پوشیدن همون


که الان کنار یقه اش نخ نما شده ... پر از کهنگی ... تو راحتیش لم دادن

پا های یخ رو تو سینه گرفتن ... جا ئی که درد هست


شب یکهو یه عالمه بارون .. وای مبهوت نگاه کردن و برگهای درختهای پارک

.... تو خیابون

سیگار می خوام اما ظهر بعد از دو ماه , یکی کشیدم

پس سهمیه ام تمام شده

پُر از گذشته ام


پُر از خاطره - بوی آشنا

... درد - پُرم از





بهت گفته بودم این کتابها - فیلم ها - نقاشی ها ... از من یه دیوانه ساخته ؟


ذهنم رو زیرو رو کرده ؟

.

.




کجایی تعمید دهنده که فرزند ِ تعمیدی از آ تشت

! یه دیوانه ست که با این جنون دیگه نمی دونه این پاییز .. باید چه کنه ؟




Ss

Tuesday, September 01, 2009

dying light









شاید شنیده باشی

کاراواجیو تمام قدیس و قدیسه هاش رو از خیابان و فا-حشه خانه های شهر پیدا می کرد*

گاهی به صورت باکره های نقاشیهاش که نگاه می کنم , لبخند میزنم

فکر کن .. این صورت که تمامش پر از ملاحت و معصومیت ِ , یه فا-حشه بوده

که دم ِ عصر ها رو به آینه می ایستاده .. بند های پشت لباسش رو محکم می بسته

سینه های خوش فرمش رو ..یه جوری که چشم های هوسرانهای شهر ..روشون جا بمونه ..به نمایش می گذاشته

لوندی می کرده ... روی زانوی مرد های شهر می نشسته . . از حنجره ظریفش


صدای خنده های شاد و بلند ( جوری که حتما خلاف نزاکت باشه ) در فضا پخش می شده

نیمه شب مردی رو با چشمهای مست ( در حالی که در اوج صداقت قرار داره ) به ابر ها می برده و ..


و بعد روانه خونه و چشمهای منتظر همسرش می کرده


و ... خودش در تنها ئی که فضاش پر از عطر تن هاست

آرام می گرفته و ظهر روز بعد درست در معصومانه ترین وضعیت , چشمهاش رو باز می کرده

شاید بعد از ظهر , کاراواجیو که ... شب قبل صورت زن رو ..مو شکافی کرده بوده پیداش می کرده

و صورت مریم باکره و یا هر قدیسه دیگر رو نقش می زده

و من عاشق باکره ای هستم که شب ها فا-حشه هست اما بزدل .. نیست


کلیسا ها نمی گذاشتند که نقاشی های کاراواجیو به دیوار هاشون نقش ببنده

کاش مسجد سوزی و کلیسا سوزی و معبد سوزی راه می افتاد

تا خونه ها بسوزن و ... خداها بمونن




* Caravaggio 1571 - 1610



p.s :



دلم مانند یک زنبیل بزرگ , خالی ست ; زنبیل بی اندازه جادار است , می توان بازاری درونش جا داد "

" . با این همه درونش خالی ِ خالی ست







Named By YN




.
Ss