
Monday, May 31, 2010
Saturday, May 29, 2010
...coms from painland
کسی میداند چرا از میان همه شهرهای بی نظیر دنیا یک رود خانه می گذرد ؟
شاید
... دانوب
و من برای لغت
Seduce
. میمیرم .... هنوز
*
فریب اوهام"
لیموزین مژگان
آه عزیزم , با صورت زیبایت
قطره اشکی در جام شراب من بریز
به آن چشمان درشت بنگر
بنگر که چه مفهومی برای من داری
شیرینی و شیر بستنی
من فرشته اوهامم
من جلوه ای از تخیلم
می خواهم بدانی برای چه می اندیشی
نمی خواهم بیش از این حدس بزنی
تو اصلا نمی دانی از کجا آمده ام
ما نمی دانیم به کجا خواهیم رفت
پذیرای زندگی شدن
مانند جویباری منشعب از رود
جاری شدن در پایین دست ها
گرفتار در جریان ها
من تو را به دوش می کشم
تو مرا به دوش خواهی کشید
این گونه خواهد بود
تو مرا نمی شناسی
تو مرا فعلا نمی شناسی "
*:از
Bfore SUNrise
Ss
Monday, May 03, 2010
Sunday, March 28, 2010
not vary ..many
قبول
لاک زدم
بعد از سالها , ناخن هام قرمز شدن
یه عالمه یا ( آلمه ) نقطه قرمز , روی زمینه سفید
ناخن هام کوتاهن
کشیده ان .
اون ها رو از پدرم به ارث بردم
سفیدی رو هم . آخ پدرم
.
خوابهام - مثل - باقیمانده انار روی دست نوچن و چسبناک
تا ساعتها نوچیشون میمونه روی ذهن
.
اعتراف می کنم هیچ وقت هیچ مردی اونقدر دوستم نداشته که
وبلاگش رو تا ته بنویسه
هیچ وقت مردی اونقدر دوستم نداشته که قول نده
هیچ مردی اونقدر دوستم نداشته که نگه چقدر زیبام و دوست داشتنی و خاص
و کاملم ... فقط سکوت کنه ...تا یه جاهایی حس زشتی و و معمولی بودن
دوست نداشتنی بودن بهم نده
هیچ وقت ...هیچ مردی .. اونقدر خود خواه نبوده که بخواد آرام باشم
و به خاطر خواست خودش , چنگ نزنه به آرامشم
.
من همیشه زیاده خواه بودم . همیشه خود خواه
همه جا . همه وقت . همه چیز با هم
خشونت با مهربونی - روز با شب - عشق با س..ک. س
در معادلات انسانی این طور چیز ها با این کنتراست بالا سخت
کنار هم موندگار میشن
همه چیز با هم
اوا گرین با ژولیت بینوش - معصومیت با مریض گونگی
پنیر با مربای آلبالو و حالا مرگ با زندگی
.
کمتر از یک ماه دیگه در موقعیتی قرار می گیرم که کنتراستش کشندست
و این - سطح آدرنالین خونم رو بالا می بره
حدس می زنم وقتی اون لباس رو بپوشم و وقتی اون نورهای سفید
روشن بشن..وقتی متخصص بیهوشی ازم بخواد از 2001 تا 2010 بشمرم
همون وقت که با گفتن 2002 چشمهام تاب نیارن و بسته بشن
همون وقت این کنتراست به نهایت خودش نزدیک میشه
درست زمانی که هشدار هست که نباید این کار رو بکنی اما ناچاری به انجامش
.
اسمی که این روز ها مشغولم میکنه ایزابلاست
ایزابل - ایزی - ایزی دریمرز- دریمرز با همه سینماش و ایزابلاش
داشتم میگفتم
کنتراست مثل نقره ای ماه روی تیرگی آسمونه - عکسهای سیاه و سفید
یه داد بلند تو خلوتی یه تونل- یه خواب عمیق تو گَسی یه هیجان
زندگی بدون کنتراست مثل دریمرز بدون اِوا گرین
.
اسم این وبلاگ یه خواب بود
خواب دیده بودم تو تاریکی و یه نور نقره ایه درخشان .. برهنه
میدوم
..از ترس از کسی فرار میکردم یا از چیزی
اما از برهنگیم شرم نداشتم طبیعی بود برام
با همه ترسم از اون موجود
....
تاریک و نقره ای.....
Ss
Monday, March 15, 2010
sabina
The
Unbearable
Lightness
Of
Being
بر عکس کتاب , فیلم کاملی نبود .. اما به قدر کافی
بینوش داشت
.
درست بعد از یک کابوس
:
ترزا : خوابم نمی بره
توما ژ : توی بغل من بخواب
مثل جوجه یک پرنده
مثل یه جارو میون , جارو های دیگه ... تو کُمد جارو ها
مثل یه طوطی قشنگ
مثل یه سوت
مثل یه آهنگ کوچولو
آهنگی که جنگل خونده -
درون یه جنگل
هزار سال پیش
.
Ss
Monday, March 08, 2010
pure tantrum
. قهر کردم
آدم ها . آدم ها . هرگز نمی تونی ادعا کنی کسی رو می دونی
کسی در دنیا نیست که دونسته باشیش یا فهمیده باشیش
آدم ها سختن
نه ! سخت هم نه
. آدم ها دورن
. نمی تونی به هیچ آدمی دست پیدا کنی
. من قهر کردم . با آدم ها
. مهم نیست .. می دونم , زود لبخند زدی
آدم ها توان فرسایند
آدم ها درد دارند
آدم ها می درند - می خراشند - می روند
من بدبینم
آدمهایی که قول می دهند از همه دور ترند
آدم هایی که می گویند دوستت دارند از همه وحشی ترند
من دَرد دارم . دَرد
.
آدم ها
.... آدم ها
…..
بی چاره دلم
.
Ss
Ss
Saturday, February 20, 2010
jet lag
خنده دار شده .. باز
... از همون ها که تهش
می خوای یکی رو بخونی صفحش رو نابود می کنه
می خوای یکی که خوب می نویسه - بنویسه - لعنتی خسیسی می کنه
می خوای حرف بزنی خفه خون می گیری
. می خوای خفه شی .... می افتی به وراجی
.
.
رو می خواد - ای نه - اون سکانس Eyes Wide Shut دلم اون سکانس دونفره
دونفره نبود
- سه نفره بود
کوبریک هم بود
.
اونقدر اعتراف دارم که گوش هیچ کشیشی تاب ِ شنیدنش رو نداره
.
Ss
اونقدر اعتراف دارم که گوش هیچ کشیشی تاب ِ شنیدنش رو نداره
.
Ss
Friday, February 05, 2010
raped drop of snow
آسمان خل شده . پاک زده به سرش
باد می آید , ابر ها را می آورد
باد می آید همان ابر ها را با خود می برد
بلاتکلیفی بین باران و برف
یا خورشید و ماه
.
.
همه خل شده اند
مثل آسمان
می آیند و تو را با خود می آورند
می روند و تو را با خود می برند
.
.
چراغ های شهر از این بالا می درخشند
انگار یه کسی با دستمال آغشته به الکل ( که پرز ندهد - حتما باید پرز ندهد ! ) که من
. با آن کریستال های لوستر را برق می اندازم , تک تک ِ چراغ های شهر را برق انداخته
.
.
آرزو به دلم ماند , یکی که می آید
تو را که با خود می آورد
وقت ِ رفتن که تو را با خود می برد - یکهو وسط یک بیابان یا اقیانوس یا
آسمان یا هر کوفت نازنین ِ دیگری - تو را رها نکند که بعد , ندانی و نتوانی
.
.
: آن روز که به یکی از اینها که می آیند و می روند گفتم
من عجب آدم " نا شدنی " هستم , کلی خوشش آمد که - هی عجب
این " نا شدنی " عجیب و دوست داشتنی , یا چه می دانم چیزی در این مایه هاست .
اما یادش نبود که " ناشدنی ها " را میان همان کوفت های نازنین رها می کنند
و او هم درست همین کار را کرده و می کند
.
.
می دانی - " ناشدنی " که باشی , هیچ جور ِ هیچ جور , کنار نمی آیی - و
و این تو را می ساید
و سایش درد دارد
. خیلی
Ss
Monday, January 18, 2010
خیا بان های بوتیک های خاموش
*
. می بینید چقدر دیر است ؟ باز هم بگویید , تند تر - "
. می بینید چقدر دیر است ؟ باز هم بگویید , تند تر - "
..... بعد , زمانی رسید که مَرد احساس کرد دیگر نمی تواند به او دست بزند مگر برای -
: آن دبارد دستهایش را به روی گلوی برهنه اش که از یقه پیراهن تابستانی بیرون بود بُرد و گفت
مگر به اینجا ... نه ؟ -
. آنجا , آری -
. دستها عاقلانه پذیرفتند که رها کنند و از گردن پایین آمدند
" ....
Moderato Cantabile BY : Marguerite Duras *
P.S :
مدتها پیش , وقتی بیست و دو ساله بودم به نظرم اینقدر خشن نیامده بود
حالا در ابتدای سی و دو سالگی .. این چند سطر رو که دوباره خوندم
!خشن بود ...راستی کسی میدونه چرا ؟
تراژدی ؟
.
آه راستی اسم پست , اسم یه کتاب ِ که دوستی هدیه داده
! اسم غریبی ِ , اینطور نیست؟
Rue Des Boutiques Obscures By : Patrick Modiano
Ss
Saturday, January 09, 2010
driving to hell
*
1
کتاب ها و رو- سپی ها را می توان به بستر برد
.
2
کتاب ها و رو- سپی ها زمان را در هم می بافند , بر شب مانند ِ روز , و بر روز مانندِ شب حکم می رانند
.
3
نه کتاب ها برای دقیقه ها ارزش قائلند , نه رو - سپی ها . اما آشناییِ نزدیک تر با آنها نشان میدهد در واقع
چقدر عجولند . همین که توجه مان به آن ها معطوف شود , شروع به شمردن دقیقه ها می
کنند
.
4
کتب ها و رو - سپی ها همواره در عشقی نا کامیاب نسبت به یکدیگر به سر می برند
.
5
کتاب ها و رو - سپی ها هر دو مردان ویژه ی خود را دارند , مردانی که از طریق ِ آن ها
گذران روزگار می کنند , و عذابشان می دهند , در این زمینه , مردان ویژه کتاب ها منتقدانند
.
6
کتاب ها و رو - سپی ها در موسسه های عمومی جای دارند , مشتری هر دو دانشجویانند
.
7
کتاب ها و رو - سپی ها به ندرت کسی که تصاحب شان می کند , شاهد مرگشان می شود
پیش از آنکه عمرشان به سَر رسد گم و گور می شوند
.
8
کتاب ها و رو - سپی ها خیلی علاقه دارن توضیح دهند چگونه به این روز افتاده اند : و از
گفتن هیچ دروغی فرو گذار نمی کنند . در واقع , اغلب , سیر و چگونگی ماجرا را متوجه نشده اند ,
سالها به دنبال " دلشان " رفته اند , و روزی بدنی فربه در همان نقطه ای برای خود فروشی می ایستد
که صرفا برای " آموختن درس رانندگی " توقفی داشته
.
9
کتاب ها و رو - سپی ها زادو ولدشان زیاد است
.
10
کتاب ها و رو - سپی ها وقتی نمایش می دهند ,دوست دارند پشت کنند
.
11
کتاب ها و رو - سپی ها - " راهبه ی پیر - روسپی جوان " . چقدر کتاب هست که زمانی بدنام بود و
اکنون راهنمای جوانان است
.
12
کتاب ها و رو - سپی ها دعوا و مرافعه شان را جلو چشم همه می کنند
.
13
کتاب ها و رو - سپی ها - پا نویس های یکی , اسکناسهای دیگری , در جورابهای بلندش است
*
One Way Street - Written By : Bnjamin Walter
P . S :
" خداوند سر گرمی من است "
این رو از فرانی و زویی دارم
" و من سرگرمیم رو .. زندگی میکنم , دیوانه وار "
این رو از خودم
Ss
3
نه کتاب ها برای دقیقه ها ارزش قائلند , نه رو - سپی ها . اما آشناییِ نزدیک تر با آنها نشان میدهد در واقع
چقدر عجولند . همین که توجه مان به آن ها معطوف شود , شروع به شمردن دقیقه ها می
کنند
.
4
کتب ها و رو - سپی ها همواره در عشقی نا کامیاب نسبت به یکدیگر به سر می برند
.
5
کتاب ها و رو - سپی ها هر دو مردان ویژه ی خود را دارند , مردانی که از طریق ِ آن ها
گذران روزگار می کنند , و عذابشان می دهند , در این زمینه , مردان ویژه کتاب ها منتقدانند
.
6
کتاب ها و رو - سپی ها در موسسه های عمومی جای دارند , مشتری هر دو دانشجویانند
.
7
کتاب ها و رو - سپی ها به ندرت کسی که تصاحب شان می کند , شاهد مرگشان می شود
پیش از آنکه عمرشان به سَر رسد گم و گور می شوند
.
8
کتاب ها و رو - سپی ها خیلی علاقه دارن توضیح دهند چگونه به این روز افتاده اند : و از
گفتن هیچ دروغی فرو گذار نمی کنند . در واقع , اغلب , سیر و چگونگی ماجرا را متوجه نشده اند ,
سالها به دنبال " دلشان " رفته اند , و روزی بدنی فربه در همان نقطه ای برای خود فروشی می ایستد
که صرفا برای " آموختن درس رانندگی " توقفی داشته
.
9
کتاب ها و رو - سپی ها زادو ولدشان زیاد است
.
10
کتاب ها و رو - سپی ها وقتی نمایش می دهند ,دوست دارند پشت کنند
.
11
کتاب ها و رو - سپی ها - " راهبه ی پیر - روسپی جوان " . چقدر کتاب هست که زمانی بدنام بود و
اکنون راهنمای جوانان است
.
12
کتاب ها و رو - سپی ها دعوا و مرافعه شان را جلو چشم همه می کنند
.
13
کتاب ها و رو - سپی ها - پا نویس های یکی , اسکناسهای دیگری , در جورابهای بلندش است
*
One Way Street - Written By : Bnjamin Walter
P . S :
" خداوند سر گرمی من است "
این رو از فرانی و زویی دارم
" و من سرگرمیم رو .. زندگی میکنم , دیوانه وار "
این رو از خودم
Ss
Sunday, January 03, 2010
maiden jeuses
احساس می کرد که با بار ِ غمی که بر دلش سنگینی میکند " *
" می توان چند کلیسا ساخت
سیگار کشیدن تو سر بالایی جردن امانِت رو می بره ]
اما
دود ِ سیگار که با نفس , تو سرمای هوا روی نور ِ نارنجی سُر می خوره
. خوشت میاد
.
.
عاشق که هستی , رنج رو ی شونه هاته , یه رنج ِ زِبر
اما
. فارغ هم که باشی - تحمل سبکیه فِراغ رو نداری
.
.
عاقل که باشی , طعم ِ زندگی رو نمی چشی
اما
. دیوانه هم که باشی - مجال ِ زندگی کردن رو بهت نمی دن
.
.
.
برنج که نخوری , لاغر میشی
اما
. بدون برنج - نمی تونی لذت کباب تابه ای های پنج شنبه رو دَرک کنی
.
.
فیلم که می بینی , خَراش می خوری
اما
. فیلم هم که نبینی - صافیه زندگی می بُر د ت
.
.
.
و تو
نمی دونی
هرگز
که
دُرست
چیه ؟
؟ lady مگه نه....
Y / N
[ نیمه شب ِ یه شب ِ زمستونی
P . S :
10 Commente شبیه "
مسیح بود , نه ؟
" Ss
Adieu Gary Coper By : Roman Garry *
Monday, December 28, 2009
birthday things
می تونی عاشق یکی باشی و , یکی دیگه رو آرزو کنی
.
.
دی ماه 6
چطوری که تولدت مساوی با یه فاجعه می شه
کاش باز تکرار نشه
. تولدت مبارک دختر . زن
Ss
Monday, December 14, 2009
dearest navarro
Roger Hanin
Date of Birth : 20 October 1925 , Algiers , Alger , France [ Now Algeria]
Birth Name : Roger Levy
Height : 6' 1¼" (1.86 m)
Spouse :
Christine Guze - R'enal , 1959 - 25 October 2002 [her death]
Trivia :
Brother-in-law of former French president Francois Mitterrand
Member of the French Communist party.
Wrote two stage plays.
Has supported Nicolas Sarkozy's 2007 presidential campaign.
P .S :
نازنین DZ
... گاهی همه چیز بیش از اندازه سخت میشه
. بیشتر از هر چیز , ( یه حرفه ای ) شدن ... بودن ... ماندن
Ss
Date of Birth : 20 October 1925 , Algiers , Alger , France [ Now Algeria]
Birth Name : Roger Levy
Height : 6' 1¼" (1.86 m)
Spouse :
Christine Guze - R'enal , 1959 - 25 October 2002 [her death]
Trivia :
Brother-in-law of former French president Francois Mitterrand
Member of the French Communist party.
Wrote two stage plays.
Has supported Nicolas Sarkozy's 2007 presidential campaign.
P .S :
نازنین DZ
... گاهی همه چیز بیش از اندازه سخت میشه
. بیشتر از هر چیز , ( یه حرفه ای ) شدن ... بودن ... ماندن
Ss
Sunday, November 29, 2009
Sunday, October 18, 2009
SOBER
این نوشته مخاطب خاص دارد
. کاش دنیا ساکت می شد . خفه می شد
عصبانیم . از همه آدم هایی که دوستم دارن یا اینطور وانمود می کنن
کاش فقط نقاشی ها می موندن .. کتاب ها .. فیلم ها .. بوها
. کاش خفه می شد این همه آزار ..این همه خبر بد
DZ دلم گرفته
خوبه که غریبه اید
هیچ تصوری از اینطور غریبه بودن ندارید
و این غریبه بودن چنان آرامشی به من می ده که دست یافتنی به نظر نمی آمد
بی توجهید به ظاهرم .. به آنچه که هستم یا قرار ِ که باشم
فقط اینجاست یک تکه آروم ِ این دنیا که من دزدیدم و ... و وقتی زلزله بیاد .. جنگ بشه .. همه
چیز به هم بریزه ...اونوقت اینجائی هم دیگه نیست
زخم خورده ام .. خسته ام از آدم هایی که دوستم داشتن .. دارن
اما مهم نیست چه اتفاقی بیافته .. چون من موجودیتی ندارم برای شما .. فقط اینجام
بدون صورت .. بدون بَدَن .. بدون لباسهام
یک روح عریان که هر لحظه می تونه نباشه
هیچ چیز در دنیا ارامش دهنده تر از غریبه گی نیست
غریبه بمونید
می ترسم .. می ترسم از هر کی بهم نزدیک میشه .. مرد یا زن فرقی نمی کنه
DZ می ترسم
Ss
Sunday, October 04, 2009
no comment
اسباب و اثاثیه آنتیک , صندلی های لهستانی , دستگیره های دَ رِ زیبا ... به غایت زیبا
سکانس ِ جوشکاری در سینما عالی بود
و پرده سینما که سن ِ تاتر بود , نه برای اولین بار , نه حتی آخرین بار
اما
پرده آخر کریم مسیحی کجا و
... تردید کجا
.
پناه بر خدا
Ss
Monday, September 28, 2009
lunatic
Conversation (s ) with other woman Directed By : Hans Canosa
یه فیلم دیدم - خوب تا اینجاش اصلا چیز عجیبی نبود - یه فیلم خوب دیدم - منظورم دقیقا یه فیلم خوب ِ - یه عاشقانه - یه چیز جالب با موزیک فرانسوی - مثل فیلم های پازولینی یا کراننبرگ یا هر کوفت دیگه ای , جوری نبود که بکشتت - اصلا نکشت من رو این فیلم و خوشحالم که نمردم - تمام هفته گذشته فیلم بی خود دیدم ... ون تریه , هنه که - گندش بزنن همشون منو کُشت
- اینجام اما زنده - امروز یه فیلم خوب دیدم -
Ss
P . S :
این " ماه زده " که اسم این پست هست رو یه دوست فیلم ساز وقتی که داشته دایره لغات انگلیسی ش رو کامل می کرده
,
( در مورد من به ذهنش آمده ( توضیح اینکه من آدمی هستم که تغیرات ماه روم اثر می گذاره ..مثلا وقتی ما ه کامله من دچار جنونم
بعد از این همه روده درازی اینکه : ممنونم علیرضا بابت این صفت که من دوستش
میداشتم و به من نسبت دادید ..هر چند شک دارم اینجا رو بخونید اما ممنون
.
.
.
زیاد DZ باهاتون کار دارم
اینجا بودنتون پر از اتفاق خوبه و من این رو هی با خودم تکرار می کنم .. بدون ملاحظه , بدون خجالت
Wednesday, September 23, 2009
to In And Out Of Love
: کسی نوشته بود
.
.... گاهی کسی که با دل آدم غریبه نیست
....
بُر می خورد میان تمام غریبه ها ...
*
See I'm never in you eyes
With the truth behind your lies
Your lies are haunting meSee the reason in your eyes
Give an answer to the why
your eyes are haunting me
See the mirror in your eyes
Hid the truth behind your lies
Your lies are haunting me
See the reason in your eyes
Give an answer to the why
Your eyes are haunting me
How could you see it?
Why can't you fear in and out love each time?
Why can't you feel it?
Why can you see it?
In and out of love
Keep, keep running
Keep, keep falling
Love and fade away ......
* Sharon den Adel
خیلی به خوندنتون احتیاج دارم , کجا می نویسید؟ DZ
Ss
Thursday, September 17, 2009
درماندگی ِ مسیح
اولین بارون پاییز
وای از این بوی قدیمی ... وای از برگهای چنار تو خیسی خیابون
.. صبح باز یه فیلم مریض دیدم - عصر دعوای سخت
قدیمی ِ رضا T shirt بعد تر پرت کردن لباسهای خوش دوخت , ته کمد و پوشیدن همون
که الان کنار یقه اش نخ نما شده ... پر از کهنگی ... تو راحتیش لم دادن
پا های یخ رو تو سینه گرفتن ... جا ئی که درد هست
شب یکهو یه عالمه بارون .. وای مبهوت نگاه کردن و برگهای درختهای پارک
.... تو خیابون
سیگار می خوام اما ظهر بعد از دو ماه , یکی کشیدم
پس سهمیه ام تمام شده
پُر از گذشته ام
پُر از خاطره - بوی آشنا
... درد - پُرم از
بهت گفته بودم این کتابها - فیلم ها - نقاشی ها ... از من یه دیوانه ساخته ؟
ذهنم رو زیرو رو کرده ؟
.
.
کجایی تعمید دهنده که فرزند ِ تعمیدی از آ تشت
! یه دیوانه ست که با این جنون دیگه نمی دونه این پاییز .. باید چه کنه ؟
Ss
Tuesday, September 01, 2009
dying light
شاید شنیده باشی
کاراواجیو تمام قدیس و قدیسه هاش رو از خیابان و فا-حشه خانه های شهر پیدا می کرد*
گاهی به صورت باکره های نقاشیهاش که نگاه می کنم , لبخند میزنم
فکر کن .. این صورت که تمامش پر از ملاحت و معصومیت ِ , یه فا-حشه بوده
که دم ِ عصر ها رو به آینه می ایستاده .. بند های پشت لباسش رو محکم می بسته
سینه های خوش فرمش رو ..یه جوری که چشم های هوسرانهای شهر ..روشون جا بمونه ..به نمایش می گذاشته
لوندی می کرده ... روی زانوی مرد های شهر می نشسته . . از حنجره ظریفش
صدای خنده های شاد و بلند ( جوری که حتما خلاف نزاکت باشه ) در فضا پخش می شده
نیمه شب مردی رو با چشمهای مست ( در حالی که در اوج صداقت قرار داره ) به ابر ها می برده و ..
و بعد روانه خونه و چشمهای منتظر همسرش می کرده
و ... خودش در تنها ئی که فضاش پر از عطر تن هاست
آرام می گرفته و ظهر روز بعد درست در معصومانه ترین وضعیت , چشمهاش رو باز می کرده
شاید بعد از ظهر , کاراواجیو که ... شب قبل صورت زن رو ..مو شکافی کرده بوده پیداش می کرده
و صورت مریم باکره و یا هر قدیسه دیگر رو نقش می زده
و من عاشق باکره ای هستم که شب ها فا-حشه هست اما بزدل .. نیست
کلیسا ها نمی گذاشتند که نقاشی های کاراواجیو به دیوار هاشون نقش ببنده
کاش مسجد سوزی و کلیسا سوزی و معبد سوزی راه می افتاد
تا خونه ها بسوزن و ... خداها بمونن
* Caravaggio 1571 - 1610
p.s :
دلم مانند یک زنبیل بزرگ , خالی ست ; زنبیل بی اندازه جادار است , می توان بازاری درونش جا داد "
" . با این همه درونش خالی ِ خالی ست
Named By YN
.
Ss
گاهی به صورت باکره های نقاشیهاش که نگاه می کنم , لبخند میزنم
فکر کن .. این صورت که تمامش پر از ملاحت و معصومیت ِ , یه فا-حشه بوده
که دم ِ عصر ها رو به آینه می ایستاده .. بند های پشت لباسش رو محکم می بسته
سینه های خوش فرمش رو ..یه جوری که چشم های هوسرانهای شهر ..روشون جا بمونه ..به نمایش می گذاشته
لوندی می کرده ... روی زانوی مرد های شهر می نشسته . . از حنجره ظریفش
صدای خنده های شاد و بلند ( جوری که حتما خلاف نزاکت باشه ) در فضا پخش می شده
نیمه شب مردی رو با چشمهای مست ( در حالی که در اوج صداقت قرار داره ) به ابر ها می برده و ..
و بعد روانه خونه و چشمهای منتظر همسرش می کرده
و ... خودش در تنها ئی که فضاش پر از عطر تن هاست
آرام می گرفته و ظهر روز بعد درست در معصومانه ترین وضعیت , چشمهاش رو باز می کرده
شاید بعد از ظهر , کاراواجیو که ... شب قبل صورت زن رو ..مو شکافی کرده بوده پیداش می کرده
و صورت مریم باکره و یا هر قدیسه دیگر رو نقش می زده
و من عاشق باکره ای هستم که شب ها فا-حشه هست اما بزدل .. نیست
کلیسا ها نمی گذاشتند که نقاشی های کاراواجیو به دیوار هاشون نقش ببنده
کاش مسجد سوزی و کلیسا سوزی و معبد سوزی راه می افتاد
تا خونه ها بسوزن و ... خداها بمونن
* Caravaggio 1571 - 1610
p.s :
دلم مانند یک زنبیل بزرگ , خالی ست ; زنبیل بی اندازه جادار است , می توان بازاری درونش جا داد "
" . با این همه درونش خالی ِ خالی ست
Named By YN
.
Ss
Friday, August 21, 2009
" cortison " means : فا -حشه درباری
* BEHIND THE SUN
... آخ ... بگذار هیچی نگم
* DIRECTED BY : WALTER SALLES
Ss
P . S :
تنگ شده DZ دلم برای
Sunday, August 02, 2009
stroll
... بالاخره گستاخی خوبه یا بد .. منظورم بی پروائیه
من دچار خود سانسوری شدم
یه مرض بزرگ که فرار کردن ازش کار ساده ای نیست
می ترسم
از چی .. از کی
: میدونم از چی می ترسم
. قضاوت شدن
و این حالم رو بهم می زنه
تبدیلم میکنه به یه عوضی بزدل که خاصیتش از یه ناتوان جنسی هم کمتره
به کی میشه گفت
! این همه قفل و بستی که من به دهن و ذهن خودم زدم و می زنم رو کی می تونه باز کنه ؟
چند سالی می شه که بزدل شدم
اینکه فرار می کنم از نگاه و طعنه
! اینکه موجه ام .. اَ ه چه کثافتی .... موجه
این جا رو گمانم جز یکی دو نفر کسی سر نمیزنه
از این یکی دو نفر هم , از قضاوتشون , می ترسم
, ترس لعنتی برادر مرگ هم نیست
خود مرگه
. ترسو مُردست
گاهی .. آخ لعنت به گاهی . اصلا همیشه
آره همیشه دوست دارم از تمام وحشیگریهام بگم
از انحرافات جنسیم
از گند زدن هام
.... از
dead , coward Ss
Sunday, June 28, 2009
Saturday, May 30, 2009
maroon
.
بی قراری ... بی قراری ... التهاب
به همون خدای گمشده ام که در فاصله بین همه ما ها جاریست , این بی قراری کشنده ست
. نه می دونم برای چه کسی , نه می دونم برای چه چیزی , اینطور بی قرارم
. هیجان دارم . داغم انگار . آرام و قرار ندارم
بی قراری ... بی قراری ... التهاب
به همون خدای گمشده ام که در فاصله بین همه ما ها جاریست , این بی قراری کشنده ست
. نه می دونم برای چه کسی , نه می دونم برای چه چیزی , اینطور بی قرارم
. هیجان دارم . داغم انگار . آرام و قرار ندارم
. دلم می خواد کسی محکم در آغوشم بکشه . اونقدر محکم که نفسم بند بیاد
بچه شدم . می خوام یکی گوشها و چشم هام رو ببنده تا چیزی آزارم نده
. اصلا لوسم
. یه لوس بی خاصیت
. می خوام صورتم رو با صابون بشورم , جوری که نوک دماغم برق بزنه
موهام رو برس بکشم محکم پشت سرم ببندم . می خوام برای ساعتی هم که شده
. این شلوار جین رو بندازم کنار , یه دامن پر چین بلند بپوشم , هر چند ران هام به هم سائیده بشن وسرخ
می خوام ساعتی , لحظه ای , خیالم راحت باشه از آدم هایی که دوستشون دارم ... به خودم فکر کنم
. فقط و فقط به خودم
. اصلا به خودم هم فکر نکنم . می خوام بخزم در آغوشی که محکم باشه ... دنج , مطمئن
. می خوام لوسِ کسی باشم . می خوام تمام دنیای کسی باشم .... تمامش , نه قسمتیش
می دونم زیادی زنانه و احساساتی شدم ... اما مگر چند بار دوباره زن و احساساتی
. و لوس و بی خاصیت , به دنیا میام
. کمک می خوام
. به همین سادگی
کمک می خوا م . .. بی غرور , بدون سیاست بازی های معمول جنس لطیف
. با صورت شسته و دامن پر چین , کمک می خوام
کسی هست ؟
Ss
Friday, May 08, 2009
And in the morning when you're turning, I'll be out of reach
*
If you want me
Satisfy me
.
من رو می خواستی ؟
نمی خواستی ؟ با همه سینمایی که می شناختم
با همه نقاشیها یی که نا تمام موند
.
Are you really sure that you'd believe me?
When others say I lie
I wonder if you could ever despise me
When you know I really try
To be a better one to satisfy you
But you're everything to me
And I'll do what you ask me
If you'll let me be free.
.
. بی همه چیز شدم
. جدا از آدم هایی که دوست می داشتم ... دوست می دارم - یه بی همه چیز تمام عیارم
. خدا گم شد
. باشه غلط نگیر ... اصلا همون خدایی که داشتم , گم شد
بی خدا شدم
خیلی بده .. بی خدا بمونی
بی نقاشی - بی دیدن - شنیدن .... سنگ بشی
بی اینکه چشمهات خیس بشن
.
* By : Marketa Irgolva
.
Ss
Saturday, April 25, 2009
RED CHEST , BLUE SCAR
.
برداشت جام را
یکدم درنگ کرد
: وز خنده شراب , بر آشفت و در گوش جام گفت
" ... ای جام اولین ! .. آیا ترا به یاد که امشب بسر کشم ؟ "
. نوشید جام را
.
تالار از بخار نفس ها و دود ها
چون صبح نیمه روشن اسفند ماه بود
لبخند می چکید ز لبهای جام ها
در تنگ تلالو خورشید و ماه بود
در زیر نو اطلسی چلچراغ ها
تن ها برهنه بود و هوس ها برهنه تر
وز چشم دختران و زنان , برق زندگی
میجست و دور می شد و میریخت بر زمین
چون کرم شب فروز که تابد به باغها
.
پای زنان به نغمه موزون چند ساز
- رقصان چو مار ها ی سپید از نوای نی -
. در پیچ و تاب بود
سرها و سینه ها و سرین ها و ساق ها
از مستی شراب و هوسها و عطر می
. سرشار از نشاط و گریزان ز خواب بود
.
با آخرین نگاه
برداشت جام را
یکدم درنگ کرد
وز خنده شراب , بر آشفت و زیر لب
: در گوش جام گفت
-" ... ای جام آخرین ! ... آیا ترا به یاد که امشب بسر کشم ؟ " -
. . . .
! بشکست جام را
ناشناس " - تهران 5 آبان 1332 - نادر نادرپور "
.
NAMED BY : Y/N
.
Ss
Friday, March 27, 2009
deal ?
" باز از جایی : " عشق یعنی دادن و دادن .... هوس یعنی گرفتن و گرفتن
.
.......
میان این بده بستان ها
خیابان منوچهری - فروشگاه ژاندارک - کتابفروشی گلستان با فروشنده پیر با لهجه اصفهانی
سینما ها - قهوه فروشی ها - پل ها - کافه ها - پنیر پیتزا ها
جوی های پر آب و بی آب - درخت های سبز پوش و لخت - بازارچه ها
... من و تو ها - خیابان ها
من با هوس و عشق , پایا پای معامله می کنم
این بار بر عکس
با عشق می گیرم , با هوس باز پس می دهم
. و زندگی ... همانست که بود
.
به همین لوسی و غلیظی .. Ss
Sunday, March 08, 2009
cranberry
-read the following text completely please
. روش دراز کشیده بود
.
She was the meanest cat
In old chicago town
She was the meanest cat
She really moved them down
She had no heart at all
.
. تنش سنگینه اما نمی خواد ازش فرار کنه
.
She was the meanest cat
Oh she was really tough
She left her husband flat
He wasnt tough enough
She took her boys along
cos they were mean and strong
.
. شستِ پای راستش می خواره , نمی خواد اما از زیرِ سنگینی جُم بخوره
.
Ma ma ma ma - ma baker - she taught her four sons
Ma ma ma ma - ma baker - to handle their guns
Ma ma ma ma - ma baker - she never could cry
Ma ma ma ma - ma baker - but she knew how to die
.
. اتاق نیمه تاریکِ - نارنجیِ آباژور از درِ نیمه باز که نا خواسته نیمه باز مونده , خزیده تو
.
They left a trail of crime
Across the u.s.a.
And when one boy was killed
She really made them pay
She had no heart at all
No no no heart at alll
.
موزیک هم هست داشت آشپزی می کرد , با موزیک های محبوبش
street of philadelphia از ma baker یه عالمه از هر چی , از
.
street of philadelphia از ma baker یه عالمه از هر چی , از
.
She met a man she liked
She thought shed stay with him
One day he formed with them
They did away with him
She didnt care at all
Just didnt care at all
.
. پوستش مثل مهتاب برق می زد و پوست او , تیره بود و بوی خوبی از تیرگی میداد
.
- here is a special bulletin.
Ma baker is the fbis most wanted woman.
Her photo is hanging on every post office wall.
If you have any information about this woman,
Please contact the nearest police station...
.
دلش یکی از اون آب نباتهائی رو می خواست که , وقتی کوچیک بود ... اونقدر می مکیدشون که پرز زبونش می رفت
طعم دارچین می داد با زر ورقِ جیگری
.
One day they robbed a bank
It was their last foray
The cops appeared too soon
They couldnt get away
And all the loot they had
It made them mighty mad
And so they shot it out
Ma baker and her sons
They didnt want to hang
They died with blazing guns
And so the story ends
Of one who left no friends
.
راهِ نفسش بسته شده اما هنوز سنگینی رو می خواد
پشتِ گوشش از گرمای نفسهای تیره رنگ , داغ شده
.
پشتِ گوشش از گرمای نفسهای تیره رنگ , داغ شده
.
Ma ma ma ma - ma baker - she taught her four sons
Ma ma ma ma - ma baker - to handle their guns
Ma ma ma ma - ma baker - she never could cry
Ma ma ma ma - ma baker - but she knew how to die
Ma ma ma ma - ma baker - she taught her four sons
Ma ma ma ma - ma baker - to handle their guns
Ma ma ma ma - ma baker - she never could cry
Ma ma ma ma - ma baker - but she knew how to die
. دستهاش بوی پیاز می ده
. آشپزیِ موفقی .. نبود
.
ma baker : - dont anybody move! the money or your lives!
........
this is a story of ma baker
.
.
P . S :
همیشه یه مشت از اون آب نباتها تو جیبم داشتم , دزدی بود
از ظرفِ توی کتابخونه
* ma baker in 1930
Ss
Friday, February 27, 2009
So,If you want something , just call ..call
آزادی یه جور عشقِ
. و عشق یه جور آزادی
می دونی ما با عشق چه می کنیم ؟
ازش یه طناب می سازیم , میاندازیم دورِ پایِ همدیگه
و بعد با صدای دو رگه ی اغواگر , در گوش ِ هم زمزمه می کنیم که : " خوب
" ! عشق من تو آزادی , اونقدر دوستت دارم که نمی خوام آزارت بدم . تو آزادی
و بعد تر همین که یکی از ما کمی از دایره ای که کشیدیم , دورتر بره اونوقت طناب
! رو می کشیم که : هی تا همین جا
. پس از عشق یه طناب ساختیم که خیلی بلند نیست . و حسابی محکمه
.
. حالم بد شد
. چطور کلمات نازنین رو دستمالی می کنیم
. چطور همه ی عمر طناب بافتیم
.
این بند ها می دونی صدای چی می ده ؟
صدای کلاویه هائی رو می ده که با فشارِ مریض وارِ چند تاشون , موزیک مهیبِ
. ساخته شد eyes wide shut *
* kubrick
Ss
Monday, February 16, 2009
Friday, January 23, 2009
همه جادوگران من
....! setimental تو بگو
. باشه , قبول من هستم
Danny boyle چنان زیبا بود که به احترام SLUMDOG MILLIONAIRE *اما
. ایستادم و با چشمهای خیس کف زدم
آفرین پسر هر چه که بسازی , با هر جون کندنی پیدا می کنم و با لذت و احترام تماشا می کنم . چون سرسپرده شدم به تو
همونطور که به دیگرانی مثل تو
.
.
به احترام بایستید
.... خانم ها , آقایان
: هیچ ترتیبی در کار نیست جز حافظه معیوب من با افتخار
....
jim jarmusch , sidney lumet , emir costarica , tom tywer , roman polanski
michael mann , bernardo bertolucci , francis ford coppola , cointrin tarantino
, mratin scorsese jozeppe tornatore ,
tim burton , lars von trier , ingmar bergman , krzysztof kieslowski ,
anthony mingelle , andrei tarkovsky ,jan luc godard , carl dryer ,
jean vigo , sergei eisenstein,
orson welles , luchino visconti , roberto rossellini , roberto benini , louis bonoel , federico felini , jean cocteau, zavattini , michelangelo antonioni , paolo pasoloni , andrei vaida
milos forman , alfred hitchcock , claude chabrol , fransoa trifo , akira korosova , vim vanders , elia kazan , billy wilder , fred zinnemann , kim ki duc , james mc teigue .. ,wody allen , dannyboyle
.
و ده ها جادوگر دیگه که حافظه ضعیف من , از اونها جا ماند
! من یک سر سپرده ام
Ss
و ده ها جادوگر دیگه که حافظه ضعیف من , از اونها جا ماند
! من یک سر سپرده ام
Ss
Saturday, December 20, 2008
You’re left to face yourself alone , sonia !
... آخ ...... ببین چه کردی
چی شد ؟ .... خنده دارِ , نیست ؟
از همون خنده ها که تهش هق هقِ گریه ست
من کم آوردم
. من جا زدم .. بریدم ...
... هر چه می خوای بکن
.
Ss
Sunday, December 14, 2008
love is a pain

KROTKI FILM O MILOSCI " A SHORT FILM ABOUT LOVE " BY : KRZYSZTOF KIESLOWSKI
.
.
.
زن : چی می خوای؟
. پسر : نمی دونم . دوستت دارم
زن : دوست داری من رو ببوسی ؟
. پسر : نه
زن : دوست داری با من عشق بازی کنی ؟
. پسر : نه
زن : دوست داری با من بری سفر , بریم به مازوریا یا بوداپست ؟
. پسر : نه
زن : پس چی می خوای ؟
. پسر : هیچی
زن : هیچی ؟
. پسر : هیچی
.
Ss
Friday, December 05, 2008
Thursday, November 13, 2008
Monday, October 27, 2008
dreamer walking in red *
" هنگام استفاده از آب , به علائم هشدار دهنده توجه نمایید "
روی تابلوی ورودی پارکی که از تمام پنجره های خونه می شه دیدش , همونطور که کوه ها - درختها - برج های دور دست معلومن , این تابلو هم معلومه
.
حال گندی دارم . یه جور بی قراریِ کوفتی که نمی دونم از کجا پیداش شده
این همه lay beside me آخ که این موزیک من رومیکشه . این همه
.... این همه life is easy
.
. چاره ای نداشتم باید می رفتم . مانتو انداختم رو شونم , جین کشیدم بالا از پام . یه رو سری انداختم رو سرم
. رفتم پایین . از خیابون رد شدم . رسیدم به ورودی پارک
روی تابلوی ورودی پارکی که از تمام پنجره های خونه می شه دیدش , همونطور که کوه ها - درختها - برج های دور دست معلومن , این تابلو هم معلومه
.
حال گندی دارم . یه جور بی قراریِ کوفتی که نمی دونم از کجا پیداش شده
این همه lay beside me آخ که این موزیک من رومیکشه . این همه
.... این همه life is easy
.
. چاره ای نداشتم باید می رفتم . مانتو انداختم رو شونم , جین کشیدم بالا از پام . یه رو سری انداختم رو سرم
. رفتم پایین . از خیابون رد شدم . رسیدم به ورودی پارک
. چند دقیقه به " هنگام استفاده از آب , به علائم هشدار دهنده توجه نمایید " نگاه کردم . چند جاش زنگ زده بود
. همین
. برگشتم بالا . نوشا می گه : سوار آسانسور نشو .. خطرناکِ . هفته پیش یکیش سقوط کرده
... سوار آسانسور میشم . بوی عطر میاد . یه بوی چسبناک
. طبقه دوم . نور از نورگیر ها پاشیده تو کریدور . چشمهام رو میبندم
.
.
... طبقه دوم . یه خونه تمیز - ساکت - خلوت که منتظرمه . ...... کلید برنداشتم
Named by YN *
Ss
Sunday, October 12, 2008
my tourniquet
Sunday, September 14, 2008
What I've felt, what I've known
*
من همه ی خدایان را لعنت کرده ام
همچنان که مرا
. خدایان
و در زندانی که از آن امید گریز نیست
بداندیشانه
! بی گناه بوده ام
*شاملو
Ss
من همه ی خدایان را لعنت کرده ام
همچنان که مرا
. خدایان
و در زندانی که از آن امید گریز نیست
بداندیشانه
! بی گناه بوده ام
*شاملو
Ss
Sunday, August 31, 2008
!!! این نوشته به قولِِ خودش مخاطب خاص دارد ... خودش
.
. اشتباه کردم - می دانستم این روزها کسی محض رضای خدا کاری نمی کند
اما تو کردی - دریغ کردی - من ماندم , بی هیچ دسترس با نگاهِ ناگزیر از بی چاره گی
با تو ام که طعم خاک می دهی - طعم گس لعنتیت بی چاره ام کرده بود و تو شانه بالا انداختی به بی چاره گیم
.
.
.
بی چاره ام هنوز
. شانه بالا بنداز
Ss
Friday, August 22, 2008
did you read me?
تا حالا شده بخوای به جای ... فرانسه ... ایتالیا ... انگلستان بلژیک .. اتریش
!بگی " اروپا " ؟
رفت اروپا - آمد از اروپا - می خواد بره اروپا - یه خوشگل اروپایی
.
یا به عکس
! به جای اینکه بگی : طرف یه اندونزیائی محشر بود ... بگی یه شرقیِ محشر ؟
یه مو سیاه خونه خراب کنِ شرقی
.
یا به یه روس یا روس تبار بگی یه اسلاو چشم آسمونی سنگ دل
..
اینطور که بگی , به اون موجود یه جور افسونگری می چسبونی .
نه ؟ ! تو این طور فکر نمی کنی ؟
.
رو Wanted * رو دیدم قبلش ... چند عصر قبل تر Ultra Violet * عصر جمعه
تقصیر من نیس که ... رنگ زرد و قرمز ماتِ یه استین مارتین , صدای موتور یه پورش
latex اسلحه فوق اتوماتیک با بدنه نفیس ... و شبح خوش تراش و چشم های وحشی یه زن با
در حالی که یه شمشیر سامورائی بی نقص دستشه , تو یه اکشن نه چندان باور پذیر تماما هالیوودی
نفس هام رو به شماره میندازه , ضربانم رو بالا میبره یا دو طرف لب بالام رو , رو به پایین میتابونه
تقصیر من نیست . باور که می کنی ... ؟
.
یا یه رومنسِ کم نظیر خوش ساختِ آدم نابود کن , وادارم میکنه .. ساعت ها قدم بزنم
و تب تند هوسِ گفتنش به کسی که بفهمه رو روز ها با خودم حمل کنم
تقصیر من نیست . حواست هست ... ؟
.
Did you read what i 'm saying ? ... می خونی چی میگم ؟
. بگو ! بگو که می خونی
.
READ ?
..
*By : kurt wimmer -
* By : timur bekmambetov
Ss
Wednesday, August 20, 2008
mad things
.
*
تو زندگیت رو می گیری کف دستت
می ری اونجا
می بینیش
می بوسیش
وَ ... وَ ...وَ وقتی بر می گردی .... زندگیت هنوز کف دستته
اما
: اما ..حواست باشه .. جدی می گم ! حواست باشه
. یکهو باد .. نیاد ... زندگیت رو جلوی خونت از کفت ... ببره
________*
Ss
.
*
تو زندگیت رو می گیری کف دستت
می ری اونجا
می بینیش
می بوسیش
وَ ... وَ ...وَ وقتی بر می گردی .... زندگیت هنوز کف دستته
اما
: اما ..حواست باشه .. جدی می گم ! حواست باشه
. یکهو باد .. نیاد ... زندگیت رو جلوی خونت از کفت ... ببره
________*
Ss
.
Thursday, July 17, 2008
نوای اسرار آمیز *
*
...
زنورکو : این قصه ایه که ماهیگیرهای پیر شمال وقتی تور ماهیشونو رفو میکنن زیر لب زمزمه می کنن . زمانی بود که زمین به انسان ها سعادت ارزانی می داشت
...
زنورکو : این قصه ایه که ماهیگیرهای پیر شمال وقتی تور ماهیشونو رفو میکنن زیر لب زمزمه می کنن . زمانی بود که زمین به انسان ها سعادت ارزانی می داشت
. زندگی طعم پرتقال , آب گوارا و چرت زیر آفتاب می داد . کار وجود نداشت
آدم ها می خوردند و می خوابیدند و می نوشیدند , زن و مرد به محض این که تمایلی در درونشون احساس می کردند طبیعتا با هم جفت گیری می کردند
هیچ عاقبتی هم نداشت , مفهوم زوج وجود نداشت , فقط جفت گیری بود , هیچ قانونی حاکم بر زیر شکم آدم ها نبود , فقط قانون لذت بود و بس
ولی بهشت هم مثل خوشبختی کسل کننده است . آدم ها متوجه شدند که ارضای دایمی امیال از خوابی که به دنبالش می آد , کسالت آورتره . بازی لذت خسته شون کرده بود
پس انسان ممنوعیت را خلق کرد
مثل سوار کارهای مسابقه پرش از مانع , به نظرشون رسید که جاده پر از مانع , کمتر کسل کننده است . ممنوعیت در آنها میل جذاب و در عین حال تلخ نافرمانی را به وجود آورد
ولی آدم از این که از همون کوه بالا بره خسته میشه . پس آدم ها خواستند چیزی پیچیده تر از فسق و فجور به وجود بیارن , در نتیجه غیر ممکن را آفریدند یعنی عشق رو
! لارسن : مسخره ست
زنورکو : عشق چیزی نیست مگر انحراف امیال غریزی , بیراهه , راه فرعی برای پرسه زدن اونایی که همخوابگی حوصله شون رو سر می بره
........
.....
... جائی دیگر
زنورکو : هیچوقت بی رحمی ای رو که در پس یک نوازش نهفته است , حس کردید ؟
فکر می کنید نوازش آدم ها رو به هم نزدیکتر می کنه ؟ نه , آدم ها رو از هم جدا می کنه
نوازش کلافه می کنه , اعصاب خرد کنه
فاصله ای بین کف دست و پوست به وجود می آد , در پس هر نوازشی دردی هست , دردِ اینکه نمی شه واقعا به هم رسید
نوازش سوء تفاهمیه بین تنهایی که می خواد خودشو نزدیک کنه و تنهایی که می خواد بهش نزدیک شن ... اما فایده ای نداره ... هرچی بیشتر به هیجان می آید , بیشتر دور
می شید ... آدم فکر می کنه داره تن کسی رو نوازش می کنه در حالی که داره
... سر زخمو باز می کنه
.
.
! محشر بود , نبود ؟ ... بود! ...زیاد WOW "
این آدم یک قرن پیش نمایشنامه هایی خلق کرده که
" به سادگی بیچاره ات می کنند
.
.
Variations e'nigmatques*
SCRIPT BY : ERIC EMMANUEL SCHMITT
Ss
Sunday, June 22, 2008
یکشنبه ژولیت

BREAKING & ENTERING
BY : ANTHONY MINGHELLA
. دیدمش
. اون بالائی رو ... شاهکار نبود , خوش ساخت اما چرا
... ژولیت
. این بینوش چیز خاصیه... حتی میشه بهش گفت تیکه
. اینکه این زن در مسن ترین و ساده ترین وضعیتش , می تونه اینطور هوس انگیز , خارق العاده باشه
. یه جور کیفیت منحصر به فرد رو با خودش حمل می کنه که , کمتر زنی می تونه صاحبش باشه
.
.
. برگردیم به اون عادت قدیمی من ... همون دلیل مضحک برای زندگی
اوهوم دقیقا منظورم همینه , عادت اسم ساختن روزانه برای کسی . حالا دیگه شده ..عادت به اسم ساختن
. برای چیزهائی
. چیزهائی مثل فیلم . برگ . کتاب . دیوار . نوشا . ..و همه
. فقط , در سکوت
.
.
از شستن زیر سیگاری متنفرم . گاهی مجبورم بشورمش , وقتی ازش استفاده می کنم . آب رو که روش می گیری تا خاکستر را با
! خودش ببره ... بوی تلخی ازش بلند می شه , بوی گس هم نه حتی
. دقیقا تلخ
! اگر آب کمی گرم باشه , بد تر
. دقیقا تلخ
! اگر آب کمی گرم باشه , بد تر
....
! از بوی دستهای قشنگم , بعد از سیگار کشیدن هم , بیزارم
. حتی وقتی با صابون خشبو می شوریشون , باز بوی نفرت انگیزی میدن که با صابون , یه ملقمه رخوت آور درست می کنه
.
.
چُِِنان شاهکارهائی رو می خونم که هیچ تصوری ازش ندارید یا نداری ... اعجاب انگیزن و حتی توانائی
فریاد زدن رو هم , دَرت باقی نمی گذارن
.
.
. کسی گفت دستهام قشنگن ؟
Ss
! از بوی دستهای قشنگم , بعد از سیگار کشیدن هم , بیزارم
. حتی وقتی با صابون خشبو می شوریشون , باز بوی نفرت انگیزی میدن که با صابون , یه ملقمه رخوت آور درست می کنه
.
.
چُِِنان شاهکارهائی رو می خونم که هیچ تصوری ازش ندارید یا نداری ... اعجاب انگیزن و حتی توانائی
فریاد زدن رو هم , دَرت باقی نمی گذارن
.
.
. کسی گفت دستهام قشنگن ؟
Ss
Sunday, April 27, 2008
rosmersholm *
. بگذارید شعور عادی مان را بیرون درها ... باقی بگذاریم *
در این جا فقط به احساس های لطیف ترمان , به بخش زنده ی
: وجودمان نیازمندیم
در این جا فقط به احساس های لطیف ترمان , به بخش زنده ی
: وجودمان نیازمندیم
*
وقتي به يه چيزي شبيه اطمينان مي رسي
اطمينان به هر چي
تازه زمان شروع مي كنه به جنگيدن
انگار تا حالا حواسش به تو نبوده
.
.
.
بعد از ساعتها
تازه مي فهمي كه خانه آرزوها
خانه اي كه تمام آرزوها در اون برآورده مي شن
چه جاي هولناكي مي تونه باشه
فكرش رو بكن
هر آرزويي بر آورده مي شه
هر آرزويي
.
.
.
.
...يك دليل مضحك براي زندگي
واقعا تاثير گذار و افسون گره
هر چقدر مضحك تر، افسون گر تر و هولناك تر
.
.
written by : henrik ibsen *
by : edward gordon craig *
by : DZ *
وای از این نوشته... , با تمام روحم , تمام دقیقه ها و لحظه ها , تمام 21 گرم این نوشته , تمام سبکی تحمل ناپذیرهستیش رو )
...يك دليل مضحك براي زندگي
واقعا تاثير گذار و افسون گره
هر چقدر مضحك تر، افسون گر تر و هولناك تر
.
.
written by : henrik ibsen *
by : edward gordon craig *
by : DZ *
وای از این نوشته... , با تمام روحم , تمام دقیقه ها و لحظه ها , تمام 21 گرم این نوشته , تمام سبکی تحمل ناپذیرهستیش رو )
حس کردم
( ممنونم DZ
Ss
( ممنونم DZ
Ss
Monday, April 07, 2008
این ارواح مر ّدد

با خودم حرف بزنم ؟
. مدتهاست فیلم شاهکاری ندیدم ... این اواخر مولیر رو دیدم , یه جائیش گیرم انداخت , اما فقط همین
مدتهاست کتابی نخوندم که از شدت هیجان بلرزم و بخوام خبر خوش خوندنش رو داد و قال کنم
.
. داد کنم و قال
.
.
.
اما کارهای دلپذیر دیگه ای پیدا کردم , برای ادامه زندگی
.
یه دلیل مض ... حک , برای زندگی , به قولی
!!! اما هنوز کافی برای زندگی
بگذاریم رازهامون همون طور که هستند , باقی بمونن
.
.
.
خبر داری اون یکی دنیا , ( اگر وجود داشته باشه ) داره پر میشه از آدم های اغواگر هیجان انگیز
.
.
. مدتهاست فیلم شاهکاری ندیدم ... این اواخر مولیر رو دیدم , یه جائیش گیرم انداخت , اما فقط همین
مدتهاست کتابی نخوندم که از شدت هیجان بلرزم و بخوام خبر خوش خوندنش رو داد و قال کنم
.
. داد کنم و قال
.
.
.
اما کارهای دلپذیر دیگه ای پیدا کردم , برای ادامه زندگی
.
یه دلیل مض ... حک , برای زندگی , به قولی
!!! اما هنوز کافی برای زندگی
بگذاریم رازهامون همون طور که هستند , باقی بمونن
.
.
.
خبر داری اون یکی دنیا , ( اگر وجود داشته باشه ) داره پر میشه از آدم های اغواگر هیجان انگیز
.
.
.
. نگاهم گیر کرد ... به دام افتاد ... خسته شد
. نگاهم گیر کرد ... به دام افتاد ... خسته شد
خداوندا
Ss
Sunday, February 10, 2008
سونات
آ آ آ آ آ
لعنت! من هیچ امید خالص , برهنه, شکننده ای ندارم
میبینه persepolis* خدا لعنتت کنه آخه کی پنج صبح
لعنت! من هیچ امید خالص , برهنه, شکننده ای ندارم
میبینه persepolis* خدا لعنتت کنه آخه کی پنج صبح
تمام روز خواب بودم
لعنت به تو که نمیدونی چه مرگته
آ آ آ من نمیدونم چه مرگمه ....وای سهراب, کو؟ کجاس؟ اون گلدون بزرگتر
داد دارم
لعنت به شلوغی
به خلوتی
به من
................
خدایا چه کنم
شقیقه هام درد میکنه ...حس می کنم دارم خفه میشم
آی کسی نیست ؟
خدایا چه کنم
شقیقه هام درد میکنه ...حس می کنم دارم خفه میشم
آی کسی نیست ؟
نه کسی نیست ,..آروم بگیر لعنت به تو آروم بگیر
سهراب پس کو اون گلدون بزرگتر
......................................................................
.........................................................................
.........................................................................
Directed By : Marjane Setrapi *
Ss
Saturday, February 02, 2008
Wednesday, January 02, 2008
guilty secret

*
دیدم او را , آه بعد از بیست سال
گفتم : این خود اوست ؟ یا نه , دیگری ست
چیزکی از او در او بود و نبود
گفتم : این زن اوست ؟ یعنی آن پری ست
...
هر دو تن دزدیده و حیران نگاه
سوی هم کردیم و حیرانتر شدیم
هر دو شاید با گذشت روزگار
در کف بادِ خزان پَرپَر شدیم
...
از فروشنده کتابی را خرید
بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد
خواست تا بیرون رود بی اعتنا
دست من , در را بَرایش باز کرد
...
عمر من بود او که از پیشم گذشت
رفت و در انبوه مردم گم شد او
باز هم مضمون شعری تازه گشت
باز هم افسانه مردم شد او
poem by hamid mossadegh *
photo by Ss *
Ss
دیدم او را , آه بعد از بیست سال
گفتم : این خود اوست ؟ یا نه , دیگری ست
چیزکی از او در او بود و نبود
گفتم : این زن اوست ؟ یعنی آن پری ست
...
هر دو تن دزدیده و حیران نگاه
سوی هم کردیم و حیرانتر شدیم
هر دو شاید با گذشت روزگار
در کف بادِ خزان پَرپَر شدیم
...
از فروشنده کتابی را خرید
بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد
خواست تا بیرون رود بی اعتنا
دست من , در را بَرایش باز کرد
...
عمر من بود او که از پیشم گذشت
رفت و در انبوه مردم گم شد او
باز هم مضمون شعری تازه گشت
باز هم افسانه مردم شد او
poem by hamid mossadegh *
photo by Ss *
Ss
Tuesday, December 11, 2007
... loaded his gun ...
*...
ماجی : بیا لباست رو بپوش , چند کلمه هم روی یک کارت بنویس بگذار روی جعبه و ببر بده به پدرت
بریک : این چند کلمه رو خودت بنویس
ماجی : آه که تو خفه ام کردی , چی میشه اگر دو کلمه بنویسی : با تقدیم محبت , بریک ! این هم کاری داره ؟
! بریک : من نمی نویسم
ماجی : بیا لباست رو بپوش , چند کلمه هم روی یک کارت بنویس بگذار روی جعبه و ببر بده به پدرت
بریک : این چند کلمه رو خودت بنویس
ماجی : آه که تو خفه ام کردی , چی میشه اگر دو کلمه بنویسی : با تقدیم محبت , بریک ! این هم کاری داره ؟
! بریک : من نمی نویسم
!ماجی : باید بنویسی
بریک : گوش بده ماجی ... تو مثل اینکه یادت رفته من با چه شرایطی حاضر به ادامه زندگی با تو شدم , قرار ما این بود که من هر کاری دلم خواست بکنم و به هیچ وجه هم مجبور به کاری که دلم نخواست نباشم ... این رو همیشه یادت باشه
! ماجی : بله , خوب یادم هست , منتهی این که من و تو داریم میگذرونیم زندگی نیست . ما تو یه قفس , هم زندانیم
.بریک لبخند تلخی بر لب آورد : اما تو هر وقت دلت خواست می تونی من رو ترک کنی ,
:ماجی
آه نه بریک , نه .. تو نمی دونی که چقدر دوستت دارم , چقدر ... وقتی فکر می کنم تو دیگه هیچ وقت , هیچ وقت من رو دوست
آه نه بریک , نه .. تو نمی دونی که چقدر دوستت دارم , چقدر ... وقتی فکر می کنم تو دیگه هیچ وقت , هیچ وقت من رو دوست
نداشته باشی , دیوونه می شم , بریک ! آخه من به تو چه کردم ؟ فکر
نمی کنی تا به حال هر چه زجر کشیدم , کافیه ! نمی تونی خودت رو راضی کنی که من رو ببخشی , من رو باز دوست داشته باشی ؟
نمی کنی تا به حال هر چه زجر کشیدم , کافیه ! نمی تونی خودت رو راضی کنی که من رو ببخشی , من رو باز دوست داشته باشی ؟
بریک بریده بریده با همان لحن بی تفاوت : همچی داد می زنی که آدم ... آدم خیال می کنه جایی آتیش گرفته , چه خبرته ؟
ماجی : خوب فهمیدی بریک , این منم که آتیش گرفتم , مثل گربه ای که روی شیروانی داغی گیر افتاده باشه همیشه ملتهبم ... می سوزم
بریک : آ ها ! پس چرا از شیروانی نمی پری پائین ؟ بپر دیگه , چرا معطلی ؟
چهره ماجی یکدفعه سپید شد و پنجه هایش دو با زوی بریک را در خود گرفت , ولی طولی نکشید که باز دستهایش به زیر افتاد : من خیلی محتاج محبت توام بریک , و تو
.این محبت رو از من مضایقه می کنی , اما مانعی نداره , آخرش من به آرزوی خودم می رسم , آخرش میبینی که فاتح می شم
بریک : فاتح میشی ؟ ... فاتح به چی ... فتح یه گربه روی شیروانی داغ , چطور چیزی می تونه باشه ؟
!!!ماجی که داشت از در اتاق بیرون می رفت , رو برگرداند : ... این که تا اونجا که طاقت داره روی این شیروانی داغ , بمونه
* cat on a hot tin roof
director : richard brooks
Ss
Tuesday, November 27, 2007
nice , selfish match
*
اگر پایت دوباره بلغزد
. قطع خواهد شد
.
.
اگر دستت
تو را به راهی دیگر رهنمون شود
. خواهد پوسید
.
.
اگر زندگیت را از من بگیری
خواهی مرد
. حتی اگر زنده باشی
.
.
چون سایه یا مرگ خواهی بود
. بی من اگر گام برداری بر زمین
:)
* poem by pablo neruda
Ss
Wednesday, November 14, 2007
personal desire
johnny , paco , pacino .. no matter what .. god damn on you .. i wa'nna sleep with you ...deeply
from sonia
Ss
from sonia
Ss
Tuesday, November 13, 2007
wicked , wicked
سختمه , همه چیز , خوبه ! اما یه چیزی درست نیست ...کسی این اطراف نیست
... من که همیشه فرار می کردم از شلوغی
کسی این اطراف نیست
... چه بلایی سر بارون اومده
چرا کسی این اطراف نیست ؟
Ss
... من که همیشه فرار می کردم از شلوغی
کسی این اطراف نیست
... چه بلایی سر بارون اومده
چرا کسی این اطراف نیست ؟
Ss
Sunday, September 09, 2007
googdbye lenin ! *
می دونی همه چیز به طرز مضحکی بی محتواست ... انگار, هی میرسی جلوی خونه خودت ... انگار یه استوانه فلزیه که باهاش آسفالت صاف می کنن
هر از چند گاهی یه آدامس جویده شده میچسبه به استوانه ... که میشه یه تنوع .. یه تنوع چسبناک کوچیک , که وقتی از استوانه جدا بشه , باز همه چیز تکرار میشه
.گاهی وقت نهار کارگر های جاده صاف کن , استوانه از حرکت می ایسته و اونوقت دیگه هیچی نیست , حتی تکرار
همون وقت که هیچی نیست , اون سوال ازلی , ابدی میاد تو ذهنت ...که هی من اینجا چه غلطی می کنم یا اگه خیلی مودب باشی , می گی من اینجا چه می کنم ...وقت نهار که تمام بشه , استوانه که به حرکت در بیاد , هیچی نمیمونه از ... غلط و من و این حرفها
.آدم دیگه از آه و ناله کردنم خسته میشه ... من که دیگه تحملش رو ندارم ... نه آه و ناله خودم , نه دیگران
ممکنه ازت چند تا سوال بپرسم ؟! : تا حا لا شده نفست بالا نیاد ؟ گیج گاهت بخواد منفجر بشه ؟ تا حالا شده بخوای بزنی زیر میز همه چیز رو بریزی ؟ اگر اینطوره ... نگران نشو ! هر دو باید غزل خداحافظی رو بخونیم ... حالا خداحافظی از کی یا چی , نمی دونم
.
.
.
دوست دارم صورتم رو بگیرم رو به باد .... میدونی دلم چی می خواد .... دلم میخواد یه آدامس جویده شده بزرگ , بچسبه به استوانه من
Ss
By wolfgang becker *
هر از چند گاهی یه آدامس جویده شده میچسبه به استوانه ... که میشه یه تنوع .. یه تنوع چسبناک کوچیک , که وقتی از استوانه جدا بشه , باز همه چیز تکرار میشه
.گاهی وقت نهار کارگر های جاده صاف کن , استوانه از حرکت می ایسته و اونوقت دیگه هیچی نیست , حتی تکرار
همون وقت که هیچی نیست , اون سوال ازلی , ابدی میاد تو ذهنت ...که هی من اینجا چه غلطی می کنم یا اگه خیلی مودب باشی , می گی من اینجا چه می کنم ...وقت نهار که تمام بشه , استوانه که به حرکت در بیاد , هیچی نمیمونه از ... غلط و من و این حرفها
.آدم دیگه از آه و ناله کردنم خسته میشه ... من که دیگه تحملش رو ندارم ... نه آه و ناله خودم , نه دیگران
ممکنه ازت چند تا سوال بپرسم ؟! : تا حا لا شده نفست بالا نیاد ؟ گیج گاهت بخواد منفجر بشه ؟ تا حالا شده بخوای بزنی زیر میز همه چیز رو بریزی ؟ اگر اینطوره ... نگران نشو ! هر دو باید غزل خداحافظی رو بخونیم ... حالا خداحافظی از کی یا چی , نمی دونم
.
.
.
دوست دارم صورتم رو بگیرم رو به باد .... میدونی دلم چی می خواد .... دلم میخواد یه آدامس جویده شده بزرگ , بچسبه به استوانه من
Ss
By wolfgang becker *
Wednesday, August 22, 2007
lay me down
دیگه نمی دونم ...
صورتم رو به زبری گلیم میکشم ... ندیده می دونم که پوستم خط افتاده ... صدای تلویزیون ... یکی به انگلیسی داره
از سهام " نزدک " و نوسانات پوند و دلار بعد از اعلام شاخص ساعت پنج یه چیز هایی می گه
گوشی تلفن اونطرف تر روی زمین ...و کنارش چند تا گیره مو روی زمین افتاده
خونه خنک نیست .. گرم هم نیست ... یه درد موذی داره از قفسه سینه ام بالا میاد .. اعتنا نمی کنم
..ریموت رو با پاهام هل میدم سمت دستم ... اما وقتی به کنار دستم می رسه , برش نمی دارم .
... زمزمه می کنم ...من پر از گناهم ... یه شعر بود انگار ..بقیش یادم نیست... زحمتی هم نمی دم به مغزم که به خاطر "بیاره ...باز ...همون رو تکرار می کنم ... " اخه من پر از گناهم
به پشت می خوابم .. شاید درد آروم بشه ...نمیشه! ... فکر می کنم ... کدوم راحت تره , این که اینطور پخش زمین شدم
یا اینکه الان می شد مرتب و خوش بو به خونش می رفتم
..الان داره چه می کنه لابد با لبخند کوچیک داره با قلم مو رنگ می پاشه روی بوم ..منتظره حتما
.. منتظر من ... من که اینجام اما ... تشنه ام ..نمی خوام یا نمی تونم از جام بلند بشم
در حمام نیمه بازه ... اگر کمی خودم رو بکشم بالا ..سرامیک کفش رو می بینم ...
میشه بپرم تو حمام ..یه دوش گرفتن ساده ... یه بلوز زیتونی با شلوار جین ...
یه کمی پر رنگ کردن خطوط صورت
شال خاکستری با مانتو
بر داشتن سوئیچ از روی میز
بیست دقیقه دیگه جلوی درب چوب
فندقی ایستادی , زنگ میزنی
و در به روت باز میشه ... هم زمان بوی تریبانتین و رنگ .
نمی خوام
می خوام همین جا پهن بشم
.
بیست و پنج دقیقه دیگه میگذره زنگ تلفن ... هفتمین زنگ شاید هم هشتمین زنگ ...به زور خودم رو می کشم سمت تلفن
talkدستم رو دراز می کنم .. دگمه
بله ؟ :
سونیا هنوز خونه ای ؟ -
اهوم:
منتظرم کی راه میوفتی ؟ -
من .. نمیام ... نمی خوام ... :
! چرا -
! می خوام همین جا بمیرم ... تو زحمت نکش :
مکالمه رو تند قطع می کنم ... و با سرعتی که بعید به نظر میاد خیز بر می دارم پریز تلفن رو می کشم ...
باز گونه ام رو روی گلیم میگذارم
Ss
صورتم رو به زبری گلیم میکشم ... ندیده می دونم که پوستم خط افتاده ... صدای تلویزیون ... یکی به انگلیسی داره
از سهام " نزدک " و نوسانات پوند و دلار بعد از اعلام شاخص ساعت پنج یه چیز هایی می گه
گوشی تلفن اونطرف تر روی زمین ...و کنارش چند تا گیره مو روی زمین افتاده
خونه خنک نیست .. گرم هم نیست ... یه درد موذی داره از قفسه سینه ام بالا میاد .. اعتنا نمی کنم
..ریموت رو با پاهام هل میدم سمت دستم ... اما وقتی به کنار دستم می رسه , برش نمی دارم .
... زمزمه می کنم ...من پر از گناهم ... یه شعر بود انگار ..بقیش یادم نیست... زحمتی هم نمی دم به مغزم که به خاطر "بیاره ...باز ...همون رو تکرار می کنم ... " اخه من پر از گناهم
به پشت می خوابم .. شاید درد آروم بشه ...نمیشه! ... فکر می کنم ... کدوم راحت تره , این که اینطور پخش زمین شدم
یا اینکه الان می شد مرتب و خوش بو به خونش می رفتم
..الان داره چه می کنه لابد با لبخند کوچیک داره با قلم مو رنگ می پاشه روی بوم ..منتظره حتما
.. منتظر من ... من که اینجام اما ... تشنه ام ..نمی خوام یا نمی تونم از جام بلند بشم
در حمام نیمه بازه ... اگر کمی خودم رو بکشم بالا ..سرامیک کفش رو می بینم ...
میشه بپرم تو حمام ..یه دوش گرفتن ساده ... یه بلوز زیتونی با شلوار جین ...
یه کمی پر رنگ کردن خطوط صورت
شال خاکستری با مانتو
بر داشتن سوئیچ از روی میز
بیست دقیقه دیگه جلوی درب چوب
فندقی ایستادی , زنگ میزنی
و در به روت باز میشه ... هم زمان بوی تریبانتین و رنگ .
نمی خوام
می خوام همین جا پهن بشم
.
بیست و پنج دقیقه دیگه میگذره زنگ تلفن ... هفتمین زنگ شاید هم هشتمین زنگ ...به زور خودم رو می کشم سمت تلفن
talkدستم رو دراز می کنم .. دگمه
بله ؟ :
سونیا هنوز خونه ای ؟ -
اهوم:
منتظرم کی راه میوفتی ؟ -
من .. نمیام ... نمی خوام ... :
! چرا -
! می خوام همین جا بمیرم ... تو زحمت نکش :
مکالمه رو تند قطع می کنم ... و با سرعتی که بعید به نظر میاد خیز بر می دارم پریز تلفن رو می کشم ...
باز گونه ام رو روی گلیم میگذارم
Ss
Tuesday, July 24, 2007
paris je t'aime

* . مرد به فرانسه : با من یک قهوه بنوشید خانم
مرد به فرانسه : اجازه می دید پاهاتون رو ماساژ بدم خانم ؟
زن به فرنسه : چرا فکر می کنید همچین اجازه ای می دم؟
. مرد به فرانسه : خوب چون زخمی شدن
زن به فرانسه : زخمی ؟
مرد به فرانسه : اجازه می دید پاهاتون رو ماساژ بدم خانم ؟
زن به فرنسه : چرا فکر می کنید همچین اجازه ای می دم؟
. مرد به فرانسه : خوب چون زخمی شدن
زن به فرانسه : زخمی ؟
. مرد به فرانسه : تمام شب در رویاهام با پاهای برهنه می دویدید
. زن به فرانسه : برای ما قهوه بیارید لطفا
* از یکی از اپیزدهای " پاریس دوستت دارم "
Ss
. زن به فرانسه : برای ما قهوه بیارید لطفا
* از یکی از اپیزدهای " پاریس دوستت دارم "
Ss
Sunday, July 15, 2007
to pachino
frank serpico
" everyone love's you ,paco . i love you!!! " *
mustache !
beard !
mustache !
beard !
.....!
i love you serpico .... in god father
in serpico
dog day afternon
scarface
revolution
sea of love
dick tracy
frankie and johnny
scent of woman
Glengarry , Glenross
carlito's way
heat
city hall
donnie brasco
the devil's advocate
the insider
any given sunday
chinese coffee
insomnia
simone
pepole i know
the recruit
the merchant of venice
two for money
88 minutes
in ...
ocean's therteen !!!
i love you serpico .... in god father
in serpico
dog day afternon
scarface
revolution
sea of love
dick tracy
frankie and johnny
scent of woman
Glengarry , Glenross
carlito's way
heat
city hall
donnie brasco
the devil's advocate
the insider
any given sunday
chinese coffee
insomnia
simone
pepole i know
the recruit
the merchant of venice
two for money
88 minutes
in ...
ocean's therteen !!!
god damn it ... i love you ... the perfect man that i fell in love with him.
"everyone love's you , paco"
and i am jealous aboute loving you
from serpico by sidney lumet *
Ss
Sunday, July 01, 2007
Tuesday, June 26, 2007
* blindness .... کوری
می دونی یه چیز ها ئی هستن که نه تازه ان نه قدیمی
.نمی دونم شاید هم اصلا چیز نیستن .. یه حس شاید
این روزها بی تا بم
عصر ها هوس می کنم درست وقت گرگ ومیش همون موقع که ماشین ها چراغ های کوچکشون رو روشن می کنن و کمی قبل تر , همون وقتی که مغازه ها
نورهای رنگیشون رو می پاشن کف خیابون , بزنم بیرون .... شهر اون موقع زندست
.
هوس , چه لغت غریبی
هوس خنکی , هوس نگاه
.
درست وقتی که دارم سعی می کنم خوب و کامل باشم , درست همون وقت هوس یک گناه بزرگ مثل یه تب تند , تو سرم جا خوش می کنه
همون وقتی که عهد می کنم که : " هی , گناه بی گناه ! دیگه نه ! " همون وقت .... دلم می خواد لباسهام رو بدرم , داد بزنم , بخندم , بدوم
.و اونوقت درست مثل جائی که آسمون به زمین می رسه , یه خط صاف بی انحنا درست میشه , ... و من کامل
.
می خوام خدا رو بچشم . می دونی ... می خوام قبل از مضمحل شدن یه بار خدا رو بچشم
................ دوست دارم یه دست قوی گلوم رو محکم بگیره ...بکوبتم به دیوار ... موهام رو بکشه
.
قلم مو که خریدم - سه تا - ازهنر جو - تجریش ... دوست داشتم اولین مونثی که از پیاده رو رد میشه ...هر سرو شکلی که داره
, دستشو بگیرم, ازش بخوام زاویه ای رو که انتهای بازوش با ابتدای گردنش می سازه رو بهم نشون بده
همون جا ...کنار خیابون
اما نکردم ! فقط به زن مسن نسبتا چاقی که داشت رد می شد , همونطور بیخود لبخند زدم
.
. چقدر بوی بارون اول تابستون غیر منتظره و بی نظیره , مثل حس گناه من درست اول رستگاریم
بارون میاد حالا و بوش خاطراتم رو مرطوب میکنه
: می دونی چند ماه پیش به خدا چی می گفتم
هی کجا ؟ صبر کن ببینم ! داری کجا میری همینطوری ؟! می دونم کار داری"
کوبا - گینه - عراق - ویتنام - بلندی های تبت ...می دونم باید یه سری به راه شیری بزنی
و چند تا کهکشان دیگه - هی صبر کن - نمی خوام بپرسم چرا به عیسی می گن پسر تو
یا چرا جرجیس و خضر پیامبر های بیچاره ات بودن و سلیمان و داوود خوشبخت
فقط به من بگو - چرا؟! به موسی به نور ظاهر شدی ؟! چرا! هاه؟
"!و من تو این تاریکی جهنمی چه غلطی میکنم ؟ همین
.
!!! و حالا روشنم درست مثل زنی که تازه فارغ از یک هماغوشی ,نفس نفس می زنه .... روشنم
*Written by jose saramago
Ss
.نمی دونم شاید هم اصلا چیز نیستن .. یه حس شاید
این روزها بی تا بم
عصر ها هوس می کنم درست وقت گرگ ومیش همون موقع که ماشین ها چراغ های کوچکشون رو روشن می کنن و کمی قبل تر , همون وقتی که مغازه ها
نورهای رنگیشون رو می پاشن کف خیابون , بزنم بیرون .... شهر اون موقع زندست
.
هوس , چه لغت غریبی
هوس خنکی , هوس نگاه
.
درست وقتی که دارم سعی می کنم خوب و کامل باشم , درست همون وقت هوس یک گناه بزرگ مثل یه تب تند , تو سرم جا خوش می کنه
همون وقتی که عهد می کنم که : " هی , گناه بی گناه ! دیگه نه ! " همون وقت .... دلم می خواد لباسهام رو بدرم , داد بزنم , بخندم , بدوم
.و اونوقت درست مثل جائی که آسمون به زمین می رسه , یه خط صاف بی انحنا درست میشه , ... و من کامل
.
می خوام خدا رو بچشم . می دونی ... می خوام قبل از مضمحل شدن یه بار خدا رو بچشم
................ دوست دارم یه دست قوی گلوم رو محکم بگیره ...بکوبتم به دیوار ... موهام رو بکشه
.
قلم مو که خریدم - سه تا - ازهنر جو - تجریش ... دوست داشتم اولین مونثی که از پیاده رو رد میشه ...هر سرو شکلی که داره
, دستشو بگیرم, ازش بخوام زاویه ای رو که انتهای بازوش با ابتدای گردنش می سازه رو بهم نشون بده
همون جا ...کنار خیابون
اما نکردم ! فقط به زن مسن نسبتا چاقی که داشت رد می شد , همونطور بیخود لبخند زدم
.
. چقدر بوی بارون اول تابستون غیر منتظره و بی نظیره , مثل حس گناه من درست اول رستگاریم
بارون میاد حالا و بوش خاطراتم رو مرطوب میکنه
: می دونی چند ماه پیش به خدا چی می گفتم
هی کجا ؟ صبر کن ببینم ! داری کجا میری همینطوری ؟! می دونم کار داری"
کوبا - گینه - عراق - ویتنام - بلندی های تبت ...می دونم باید یه سری به راه شیری بزنی
و چند تا کهکشان دیگه - هی صبر کن - نمی خوام بپرسم چرا به عیسی می گن پسر تو
یا چرا جرجیس و خضر پیامبر های بیچاره ات بودن و سلیمان و داوود خوشبخت
فقط به من بگو - چرا؟! به موسی به نور ظاهر شدی ؟! چرا! هاه؟
"!و من تو این تاریکی جهنمی چه غلطی میکنم ؟ همین
.
!!! و حالا روشنم درست مثل زنی که تازه فارغ از یک هماغوشی ,نفس نفس می زنه .... روشنم
*Written by jose saramago
Ss
Thursday, June 07, 2007
lie
*
playground school bell rings again
rain clouds come to play again
has no one told you she's not breathing?
hello i'm your mind giving you someone to talk to
hello
if i smile and don't believe
soon i know i'll wake from this dream
don't try to fix me i'm not broken
hello i'm the lie living for you so you can hide
don't cry
suddenly i know i'm not sleeping
hello i'm still here
all that's left of yesterday
*by evanescence
Ss
playground school bell rings again
rain clouds come to play again
has no one told you she's not breathing?
hello i'm your mind giving you someone to talk to
hello
if i smile and don't believe
soon i know i'll wake from this dream
don't try to fix me i'm not broken
hello i'm the lie living for you so you can hide
don't cry
suddenly i know i'm not sleeping
hello i'm still here
all that's left of yesterday
*by evanescence
Ss
Sunday, May 27, 2007
rebel
مرسی از خداوند محترم که این اضطراب موذی عوضیه من رو به درک فرستاد لااقل برای یکی دو روز
.
لندن " رو تازه دیدم...سرشار از دیالوگ های بی تکلف "
.
لندن " رو تازه دیدم...سرشار از دیالوگ های بی تکلف "
"F" سرشار از جملاتی که با
شروع میشد و به پایان میرسید ... پر از جوانی ...مخدر ...پر از هیچ چیز خاص
بی ادعا ....آخ چقدر دوست داشتم این همه بی تکلفی رو ...همراه با الکل ...سیگار...کوکائین ....و خدا ........اتفاق خوب دیشب
بی ادعا ....آخ چقدر دوست داشتم این همه بی تکلفی رو ...همراه با الکل ...سیگار...کوکائین ....و خدا ........اتفاق خوب دیشب
بود "LONDON " دیدن
.
و اینکه من " گوست داگ" جیم جارموش رو دوست ندارم
همیشه می گفتم که دارم اما دروغ می گفتم ...هیچ وقت هر گز دوسش نداشتم
.
و اینکه خوب یا بد این روزها هیچ چیز مثل یه عوضی بودن لذتبخش نیست
.
و اینکه بد هم نیست گاهی مثل یه خانم رفتار نکنی
مثلا مثل راننده تاکسی ها راه بگیری ...اگر یه دیوونه از فرعی به اصلی با 220 تا پیچید جلوت با سخاوتمندی انگشت وسط نازنین رو به طرفش بگیری
.
یا اینکه به یه بستنی خوشگل دو رنگ بدون در نظر گرفتن مقدار کالریه کوفتیش درست وسط میدون تجریش لیس بزنی
.
تازه اصلا هم عیب نداره تو یه مهمونی کاملا شیک خانوادگی که داییه بی مثالت بر گذار کرده به جای جوئه جورئه مزه کردن ... گیلاس مشروبت رو یه راست بریزی ته حلقت و از تندیش صورتت د فرمه بشه و بعد هم تا جایی که
توان داری بنوشی و بنوشی و لب گزیدن ها و پچ پچ ها رو هم نشنوی چون دلت نمی خواد ...اصلا خراب بشی ...کی میگه تهوع بده ...بعدش یه خواب دلچسب ..و صبح هنوز مستی
:)
اصلا یاد این نبودم که وقتی دلت میگیره میشه صدای موزیک راک رو تا تهش بلند کرد و بعد با لذت کنار پنجره پاسیو ایستاد و به بد و بیراه های پیرزن طبقه پایین گوش داد
.
....من حالم خوبه...اونهایی که من رو میشناسن ممکنه متعجب بشن ...
اصلا یاد این نبودم که وقتی دلت میگیره میشه صدای موزیک راک رو تا تهش بلند کرد و بعد با لذت کنار پنجره پاسیو ایستاد و به بد و بیراه های پیرزن طبقه پایین گوش داد
.
....من حالم خوبه...اونهایی که من رو میشناسن ممکنه متعجب بشن ...
...و اونهایی که من رو نمیشناسن ممکنه بگن چه لوس ..دخترک پاستوریزه
من اما حالم خوبه ..فقط کمی خسته ام ..کمی وحشی ... زیادی بی پروا
(!!! و اجالتا به هیچ وجه نمیشه به من گفت ..... (خانم
الفاظ بد تری هستن که میشه به کار برد این روز ها ...
من خسته ام ... از مبادی آداب بودن...
مرسی از خدای چاق مهربون که این انگشت وسط نازنین رو آفرید
Ss
من اما حالم خوبه ..فقط کمی خسته ام ..کمی وحشی ... زیادی بی پروا
(!!! و اجالتا به هیچ وجه نمیشه به من گفت ..... (خانم
الفاظ بد تری هستن که میشه به کار برد این روز ها ...
من خسته ام ... از مبادی آداب بودن...
مرسی از خدای چاق مهربون که این انگشت وسط نازنین رو آفرید
Ss
Sunday, May 06, 2007
summer wine *

Strawberries cherries and an angel's kiss in spring
My summer wine is really made from all these things
I walked in town on silver spurs that jingled too
A song that I had only sang to just a few
She saw my silver spurs and said let pass some time
And I will give to you summer wine
Oohh-oh summer wine
Strawberries cherries and an angel's kiss in spring
My summer wine is really made from all these things
Take off your silver spurs and help me pass the time
And I will give to you summer wine
Oohh-oh summer wine
My eyes grew heavy and my lips they could not speak
I tried to get up but I couldn't find my feet
She reassured me with an unfamilliar line
And then she gave to me more summer wine
Oohh-oh summer wine
Strawberries cherries and an angel's kiss in spring
My summer wine is really made from all these things
Take off your silver spurs and help me pass the time
And I will give to you summer wine
Oohh-oh summer wine
When I woke up the sun was shining in my eyes
My silver spurs were gone my head felt twice its size
She took my silver spurs a dollar and a dime
And left me cravin' for more summer wine
Oohh-oh summer wine
Strawberries cherries and an angel's kiss in spring
My summer wine is really made from all these things
Take off those silver spurs and help me pass the time
And I will give to you my summer wine
My summer wine is really made from all these things
I walked in town on silver spurs that jingled too
A song that I had only sang to just a few
She saw my silver spurs and said let pass some time
And I will give to you summer wine
Oohh-oh summer wine
Strawberries cherries and an angel's kiss in spring
My summer wine is really made from all these things
Take off your silver spurs and help me pass the time
And I will give to you summer wine
Oohh-oh summer wine
My eyes grew heavy and my lips they could not speak
I tried to get up but I couldn't find my feet
She reassured me with an unfamilliar line
And then she gave to me more summer wine
Oohh-oh summer wine
Strawberries cherries and an angel's kiss in spring
My summer wine is really made from all these things
Take off your silver spurs and help me pass the time
And I will give to you summer wine
Oohh-oh summer wine
When I woke up the sun was shining in my eyes
My silver spurs were gone my head felt twice its size
She took my silver spurs a dollar and a dime
And left me cravin' for more summer wine
Oohh-oh summer wine
Strawberries cherries and an angel's kiss in spring
My summer wine is really made from all these things
Take off those silver spurs and help me pass the time
And I will give to you my summer wine
!!!
I just love this song
The way she took his silver spurs
The way he wanted more summer win
Ville valo feat natalia *
Ss
Saturday, April 28, 2007
miami vice *
-
.........................
=
.........................
-
................
.
.
!من دنبال بوی خوشم نه زندگی -
لباستو عوض کن -
:
چرا ؟
.........................
=
.........................
-
................
.
.
!من دنبال بوی خوشم نه زندگی -
لباستو عوض کن -
:
چرا ؟
.آخه تو اینطوری همش بغض داری-
.............................................................................................
اینقدر سوال نکن .. یه کم به چیزهایی که می گم گوش کن .. بعدا بهت جواب میدم-
.......
پاشو بشین لبه تخت-
:
اینطوری راحت ترم
-به حرفم گوش کن ... پاهات رو بگذار زمین-
:
اگر فکر کردی اینطوری منو از این اتاق بیرون میبری ...
کور خوندم ؟-
:
!آره کور خوندی
(لباست رو عوض کن ( با حوصله و شمرده -
:
نه ! با این راحت ترم
پس یه کاره دیگه بکن-
:
نه ! با این راحت ترم
پس یه کاره دیگه بکن-
:
!بگو
لبلست رو در بیار-
:
چرا ؟
!گفتم بهت می گم بعدا آلان اینقدر سوآل نکن ... (مکث ) خوب ؟-
:
( نه ! (با تحکم
( نه ! (با تحکم
(درش بیار سونیا ( همچنان با آرامش ... شاید کمی غمگین-
:
!نه
چرا نه ؟-
:
!چرا آره؟
!نه
چرا نه ؟-
:
!چرا آره؟
.بهتره -
:
برای کی ؟
برای کی ؟
.تو -
:
!من ؟
.تو -
:
!من ؟
.تو -
:
.نه خوبم
پس عوضش کن-
.نه خوبم
پس عوضش کن-
:
چی بپوشم ؟
یه تی شرت معمولی تر-
:
به قدر کافی معمولی هست
یکی دیگه-
:
الان حوصله ندارم
......
:
ه ه .. وای
الان حوصله ندارم
......
:
ه ه .. وای
چی شد؟-
:
:
(خدای من ... تمام اتاق روشن شد (رعد و برق ... دزدگیر ماشینها
(اون لباس رو از تنت در بیار ( نگران )-
:
نمی خوام .... ول کن
!گوش کن-
!گوش کن-
:
ول کن
....
ول کن
....
!قلبته ؟-
:
آره... ترسید..م
آره... ترسید..م
می...دونم-
.
.
:
(..... آگهی پشت مجله فیلم رو می خواند : با خرید یک دستگاه ال سی دی یا پلاسمای هیتاچی )
.
.
:
(..... آگهی پشت مجله فیلم رو می خواند : با خرید یک دستگاه ال سی دی یا پلاسمای هیتاچی )
!دستاتو باز کن از دو طرف-
:
چی گفتی ؟! .... این کار ها برای چیه ؟
برای تو-
:
چی گفتی ؟! .... این کار ها برای چیه ؟
برای تو-
با این :
( تو" شدم مرکز هستی که هی به من می بخشی ؟ ( تلخ "
چه خوشبو حرف میزنی-
چه خوشبو حرف میزنی-
:
بوی دهنم رو مگه حس می کنی ؟( با تمسخر) ... هر کی ندونه من میدونم که الان تو اتاقت نشستی اونور شهر
(تو هم نمی دونی ( با اطمینان خاطر -
بوی دهنم رو مگه حس می کنی ؟( با تمسخر) ... هر کی ندونه من میدونم که الان تو اتاقت نشستی اونور شهر
(تو هم نمی دونی ( با اطمینان خاطر -
:
که تو اتاقت نشستی اونور شهر ؟
.که نزدیک تو نشستم ..اونور شهر..همون طرف که تو هستی -
:
خوب حرف می زنی .. اگه هیجده سالم بود ... گول هم می خوردم
تو دوس داری دوستات خوب حرف بزنن یا اینکه آدم باشن ؟-
:
!من دوس دارم ...( با پوزخند)... خوب حرف بزنن....آدم که تقریبا فراوونه
خوب حرف می زنی .. اگه هیجده سالم بود ... گول هم می خوردم
تو دوس داری دوستات خوب حرف بزنن یا اینکه آدم باشن ؟-
:
!من دوس دارم ...( با پوزخند)... خوب حرف بزنن....آدم که تقریبا فراوونه
چرا به سقف نگاه میکنی -
:
نه دارم به دستهام نگاه می کنم
:
نه دارم به دستهام نگاه می کنم
دستت رو گرفتی بالا ؟ -
:
(نه ... چه بلائی سر تخیلت اومده ؟! ( سر خوش
!چطور ؟ ... سونیا پاشو اون لباسو عوض کن ( نگران تر از قبل ) با اون لباس اونطوری دراز نکش -
:
بیش از حد شبیه مریض هام؟
!نه-
:
بیش از حد شبیه مریض هام؟
!نه-
:
پس؟
پس؟
اونطوری بهتره-
:
:
(برای کی ؟! ( می خراشد
! تو-
... ( خراش خورده اما آرام)
باز :
(اون مرکز ثقل زمین ؟ " تو" ...هاه؟ (لبخند
آره-
:
دروغگو
(سکوت)-
دروغگو
(سکوت)-
:
برم دیگه
برم دیگه
-
بلافاصله ) نه ! ... یه لبلسی بپوش وقتی دستاتو می گیری بالا آستینهاش سر نخره.. چرا حرفامو گوش نمی کنی... چیز سختی ازت میخوام مگه که
:
تو که منو نمی بینی ! فکر کن حالا یه لباس شب پوشیدم که به جای مریضی پر از تجمل و شادیه
من نمی خوام این فکرو بکنم-
تو که منو نمی بینی ! فکر کن حالا یه لباس شب پوشیدم که به جای مریضی پر از تجمل و شادیه
من نمی خوام این فکرو بکنم-
:
پس این همه اصرار از کجا میاد ؟
به خاطر خودت-
:
میشه به خاطر من چیزی نخوای ؟! (لجباز ...زهرخند) ... هوم؟
!نه-
پس این همه اصرار از کجا میاد ؟
به خاطر خودت-
:
میشه به خاطر من چیزی نخوای ؟! (لجباز ...زهرخند) ... هوم؟
!نه-
:
نه ؟
.نه-
نه ؟
.نه-
:
با نمکی ! .....بسه دیگه
چی بسه ؟-
با نمکی ! .....بسه دیگه
چی بسه ؟-
:
می خوام برم
کجا ؟-
کجا ؟-
:
برم دیگه ...برم چند تا لامپ روشن کنم ...از بس بارون و خاکستریه آسمونو ... رعد و برق بود ..یادم رفته هنوز روزه...خونه هم که تاریکه ...زیاد . ........ حالا برم ؟ (بی قرار
برم دیگه ...برم چند تا لامپ روشن کنم ...از بس بارون و خاکستریه آسمونو ... رعد و برق بود ..یادم رفته هنوز روزه...خونه هم که تاریکه ...زیاد . ........ حالا برم ؟ (بی قرار
!بمون -
:
(روابط انسانی از نوع محاورات تلفنی معمولا چیز سالمی نیست ! هست ؟ ( بهانه گیر
!کجای رابطه ما ناسالمه ؟-
:
سلامتش ! ( لج باز
سلامتش ! ( لج باز
سالمه . ( صبور-
:
مطمئنی ؟
مطمئنی ؟
آره ....چشمهات بازن یا بسته ؟-
:
باز
باز
دروغ گو-
آره:
!...نه...نمیدونم
!...نه...نمیدونم
!حرف بزن -
:
!که باز یه جنگ فراگیر جهانی دیگه شروع بشه ؟
!که باز یه جنگ فراگیر جهانی دیگه شروع بشه ؟
!نه-
:
نه؟
نه؟
که باز حرف زدنت رو بو کنم-
بوی:
!خوشی نمیده
!خوشی نمیده
!تو نمی دونی -
:
تو می دونی؟
آره-
آره-
:
! نه تو هم نمی دونی
! نه تو هم نمی دونی
شاید-
:
!حتما
!حتما
!عجولی -
:
عجول ... همیشه بودم .... همیشه گفتی ... عیبش کجاس ؟
نگفتم عیب داره-
عجول ... همیشه بودم .... همیشه گفتی ... عیبش کجاس ؟
نگفتم عیب داره-
:
.عادت داری چیزهایی هم که عیب نداره یه جوری بگی که انگار سر تا پا عیبن
شاید درست می گی-
.عادت داری چیزهایی هم که عیب نداره یه جوری بگی که انگار سر تا پا عیبن
شاید درست می گی-
:
آره خوب
آره خوب
اینقدر به حرف من گوش نکردی که هوا روشن شد-
:
روشن بود ...ابری بود . .... برم دیگه
?حوصله ات سر رفت -
روشن بود ...ابری بود . .... برم دیگه
?حوصله ات سر رفت -
:
آره
آره
جراتش رو داری بهم بگی حوصلم رو سر جاش بیار ؟-
:
زهرخند) ... فکر می کنی ندارم ؟)
زهرخند) ... فکر می کنی ندارم ؟)
پس چرا نمی گی ؟-
:
آه ... حوصله داریا ! ..ولم کن برم ... قطع کنم .
چی رو ؟-
آه ... حوصله داریا ! ..ولم کن برم ... قطع کنم .
چی رو ؟-
:
!این محاوره مریض تلفنی رو
!این محاوره مریض تلفنی رو
-
حتما باید قطع کنی تا کارهایی که گفتم رو انجام بدی ؟! ( انگار با خودش حرف میزند) تا لباس عوض کنی ..تا موهاتو ببندی ... تا رو تختیت رو بندازی ... تا تو خونه قدم بزنی ؟ ...
:
!حتما باید قطع کنم تا نفس بکشم
!حتما باید قطع کنم تا نفس بکشم
نفس بکشی ؟( دلخور
:
!...از خودم حوصله ام سر میره اینطوری
!...از خودم حوصله ام سر میره اینطوری
!من از تو نه -
:
تو هم چرا ! وقتی نیستم از من حوصله ات سر میره
(نه ! ( خیلی محکم-
تو هم چرا ! وقتی نیستم از من حوصله ات سر میره
(نه ! ( خیلی محکم-
:
!برم .. برم ... ول کن ... برم
!برم .. برم ... ول کن ... برم
باید؟-
:
آره ( بی حوصله ) ... یالا
آره ( بی حوصله ) ... یالا
نگام کن ... بعد -
:
خول شدی باز ؟ ... به چی نگاه کنم ؟
من رو -
:
!تو اینجا نیستی ( با تحکم) بس نیس خیالبافی ؟
خول شدی باز ؟ ... به چی نگاه کنم ؟
من رو -
:
!تو اینجا نیستی ( با تحکم) بس نیس خیالبافی ؟
!نه بس نیست-
:
.نه ..... بس .... نیس
.نه ..... بس .... نیس
... cia 0
cia o-
.
.
.
.
تی شرت گشاد طوسی قدیمی رو پوشیده بود ... خنک و راحت ... بدون شلوارک ...رضا آورده بود براش ...نه.. ده سال پیش از کیش ....دراز کشیده بود رو تخت ...بی تحرک .. بی انگیزه...راست می گفت .. بغض داشت .. زیاد .
.
.
pour Toujours
.
.
Michael mann *
Ss
.
.
.
.
تی شرت گشاد طوسی قدیمی رو پوشیده بود ... خنک و راحت ... بدون شلوارک ...رضا آورده بود براش ...نه.. ده سال پیش از کیش ....دراز کشیده بود رو تخت ...بی تحرک .. بی انگیزه...راست می گفت .. بغض داشت .. زیاد .
.
.
pour Toujours
.
.
Michael mann *
Ss
Thursday, April 26, 2007
good shepherd *
:نمی دونم این رو کجا شنیدم این روز ها که مدام تو ذهنم تکرارش می کنم
....گناه کن "
"به جای تو ... بر سر دار میروم
مال هر کسی که بود ...که هست .. حالا اینجاست .. رو ی خاکستری های ذهن من
By robert de niro *
Ss
....گناه کن "
"به جای تو ... بر سر دار میروم
مال هر کسی که بود ...که هست .. حالا اینجاست .. رو ی خاکستری های ذهن من
By robert de niro *
Ss
Thursday, April 12, 2007
la folle allure (دیوانه وار) *
اگر همیشه و همه جا , حقیقتا آنچه را که در ذهنمان میگذرد بگوییم , زندگی جالب تر می شود , شاید از هم گسیخته تر , اما *
... بسیار پر نشاط تر
:و جائی دیگر
:) آنچه را به من می دهند , می گیرم , آنچه را از من می گیرند , دیگر نمی خواهم
Ss
written by christian bobin * *
:و جائی دیگر
:) آنچه را به من می دهند , می گیرم , آنچه را از من می گیرند , دیگر نمی خواهم
Ss
written by christian bobin * *
Thursday, April 05, 2007
Monday, February 19, 2007
Friday, February 09, 2007
Saturday, February 03, 2007
wake me up when september ends*
38- 39
آخ بسه ...دیگه نمی تونم...
عضلات شکمش درد گرقته بود
دراز نشست ...همیشه آخرین شمارش ها ..نفسش رو به شماره می انداخت
بطری آب رو برداشت...یه جورئه از آب مونده و ولرم بطری ..رو به گلو ریخت
حوله و کلید کمد وسایل رو برداشت
رخت کن هنوز خالی بود. در کمد رو باز کرد... کوله پشتی رو برداشت... حوله و کفش و لباسهای ورزش رو گذاشت توش
لباش پوشید
عضلاتش گرم بودند.. و حس خوبی از نشاط رو بهش می دادند
لباس پوشیده بود
هد فون رو روی گوش گذاشت
روسری رو بر روی سر انداخت
موزیک.
صدای پا ها رو نمی شنید
حتی نفهمید چطور کلید رو تحویل مسئول ورزشگاه داد
نفهمید با چه صدایی خدا حافظی کرد
خروج حرارت رو حس می کرد از یقه لباس
.....حالا بیرون بود
موزیک بود
..و بوی خاک بارون خورده
...آروم راه میرفت
....به پیروز فکر کرد
.موهای طلایی مسی
چشمهای خاکستری ..آبی...بنفش...راستی چه رنگی بود؟...هر چه بود راحتش نمیگذاشت
....بارون بود.. صدا اما نبود
موزیک بود
که می نواخت..
خوب دختر جان... یه چیزهایی برات آوردم.. وسی دی ها رو داده بود دستش..."چشمهاش برق زده بود حتما که پیروز اونطور به هم
آخ بسه ...دیگه نمی تونم...
عضلات شکمش درد گرقته بود
دراز نشست ...همیشه آخرین شمارش ها ..نفسش رو به شماره می انداخت
بطری آب رو برداشت...یه جورئه از آب مونده و ولرم بطری ..رو به گلو ریخت
حوله و کلید کمد وسایل رو برداشت
رخت کن هنوز خالی بود. در کمد رو باز کرد... کوله پشتی رو برداشت... حوله و کفش و لباسهای ورزش رو گذاشت توش
لباش پوشید
عضلاتش گرم بودند.. و حس خوبی از نشاط رو بهش می دادند
لباس پوشیده بود
هد فون رو روی گوش گذاشت
روسری رو بر روی سر انداخت
موزیک.
صدای پا ها رو نمی شنید
حتی نفهمید چطور کلید رو تحویل مسئول ورزشگاه داد
نفهمید با چه صدایی خدا حافظی کرد
خروج حرارت رو حس می کرد از یقه لباس
.....حالا بیرون بود
موزیک بود
..و بوی خاک بارون خورده
...آروم راه میرفت
....به پیروز فکر کرد
.موهای طلایی مسی
چشمهای خاکستری ..آبی...بنفش...راستی چه رنگی بود؟...هر چه بود راحتش نمیگذاشت
....بارون بود.. صدا اما نبود
موزیک بود
که می نواخت..
خوب دختر جان... یه چیزهایی برات آوردم.. وسی دی ها رو داده بود دستش..."چشمهاش برق زده بود حتما که پیروز اونطور به هم
"پیچیده شد نگاهش
"وای پیروز.....!!!از کجا میدونستی...همه اونهایی که می خواستم"
و پیروز خندید...
آروم..
.
.
.
چرا اون راننده دست تکون میده...عصبانی انگار
با دست راست به زور هد فون رو از گوش بر می داره..
"........خانوم بابا عاشقی؟!..عجب بابا .. میپری جلو ماشین..خون از دماغت بیاد هزار تا بابا ننه پیدا............."
سریع هد فون رو گذاشت رو گوشش...نمی خواست بشنوه
نمی خواست
..باز موزیک بود ... و گرمایی از یقه لباسش بیرون نمی آمد
.
"دایی پیروز...خونه هستی؟!...اگر هستی گوشی رو بردار...! دایی؟!..... پیروز؟!"
و صدای بیب پیقام گیر که انگار سوت پایان تمام مکالمات یک طرفه دنیا بود
آروم گوشی رو گذاشت
..
کجاست قرار نبود بیرون بره
.
تازه از اروپا آمده بود
پیروز هرگز قابل پیش بینی نیست
.
.
.
ماشینها با سرعت رد می شدند
و آب گل آلود چاله ها پرتاب میشد روی پاچه های شلوارش
...اهمیتی نداشت
دلش می خواست داد بزنه
...
راهش رو کج کرد... یه پارک کوچیک با درختهای تنک
روی نیمکت خیس نشست
....سرش رو به عقب انداخت
...داد کشید ...بلند.. چی گفت... نمیدونست.... سرش رو که انداخت پایین
صورتش خیس بود..
هر قطره بارون که به صورتش می خورد پلک هاش می پریدند
دور تر دو تا کارگر شهر داری .. با نگاه خیره بهش میخندیدند
صدایی نبود از خنده... فقط دندان ها رو می شد دید...
موزیک بود
.
.
.
پیروز.. .دایی پیروز...خسته ام...تا حالا خسته بودی؟...تا حالا شده بخوای بخوابی"
بدون بالش
...بدون تشک
"..گوله بشی تو یه وجب آفتاب زمستون که از گوشه پنجره افتاده رو زمین"
"نه....تو چته؟...تب داری...لوپات سرخ شده"
"نه ...خسته ام..."
"وای پیروز.....!!!از کجا میدونستی...همه اونهایی که می خواستم"
و پیروز خندید...
آروم..
.
.
.
چرا اون راننده دست تکون میده...عصبانی انگار
با دست راست به زور هد فون رو از گوش بر می داره..
"........خانوم بابا عاشقی؟!..عجب بابا .. میپری جلو ماشین..خون از دماغت بیاد هزار تا بابا ننه پیدا............."
سریع هد فون رو گذاشت رو گوشش...نمی خواست بشنوه
نمی خواست
..باز موزیک بود ... و گرمایی از یقه لباسش بیرون نمی آمد
.
"دایی پیروز...خونه هستی؟!...اگر هستی گوشی رو بردار...! دایی؟!..... پیروز؟!"
و صدای بیب پیقام گیر که انگار سوت پایان تمام مکالمات یک طرفه دنیا بود
آروم گوشی رو گذاشت
..
کجاست قرار نبود بیرون بره
.
تازه از اروپا آمده بود
پیروز هرگز قابل پیش بینی نیست
.
.
.
ماشینها با سرعت رد می شدند
و آب گل آلود چاله ها پرتاب میشد روی پاچه های شلوارش
...اهمیتی نداشت
دلش می خواست داد بزنه
...
راهش رو کج کرد... یه پارک کوچیک با درختهای تنک
روی نیمکت خیس نشست
....سرش رو به عقب انداخت
...داد کشید ...بلند.. چی گفت... نمیدونست.... سرش رو که انداخت پایین
صورتش خیس بود..
هر قطره بارون که به صورتش می خورد پلک هاش می پریدند
دور تر دو تا کارگر شهر داری .. با نگاه خیره بهش میخندیدند
صدایی نبود از خنده... فقط دندان ها رو می شد دید...
موزیک بود
.
.
.
پیروز.. .دایی پیروز...خسته ام...تا حالا خسته بودی؟...تا حالا شده بخوای بخوابی"
بدون بالش
...بدون تشک
"..گوله بشی تو یه وجب آفتاب زمستون که از گوشه پنجره افتاده رو زمین"
"نه....تو چته؟...تب داری...لوپات سرخ شده"
"نه ...خسته ام..."
پاهای باریکش رو جمع کرد تو شکمش
رو کناپه
کمرش باریک بود
دیگه به ورزش نیاز نداشت
به قدر کافی متناسب بود
حتی کمی بیش از کافی
"پس چرا میری ورزش؟"
" از دردش خوشم میاد پیروز...باعث میشه ..بدونم هنوز زنده ام"
.
.
.
چشماش خاکستریه بیشتر...
ته ریش طلایی
موزیک بود
...
کابوس
..
تمام شده انگار
..
حالا نقطه های رنگی می بینه
اخ خدایا...دوست دارم...دوست دارم...خدایا ...میشه بخوابم تو حجم وسیع درخشانت
کمی..همش 100 سال ...نه بیشتر
خدایا مامانم میشی؟...شدی!
خدایا دخترت... این عوضی که آفریدی فقط یه کم خستست... همش ... قدر یه عمر خستست
.
.
.
پیروز...دایی پیروز...تنهام نذار دیگه نرو سفر
.از مامان بگو...یه لحظه... فقط یه لحظه.... ازش بگو تا تو بغل خدا خوابم ببره
Ss
Song by green day*
رو کناپه
کمرش باریک بود
دیگه به ورزش نیاز نداشت
به قدر کافی متناسب بود
حتی کمی بیش از کافی
"پس چرا میری ورزش؟"
" از دردش خوشم میاد پیروز...باعث میشه ..بدونم هنوز زنده ام"
.
.
.
چشماش خاکستریه بیشتر...
ته ریش طلایی
موزیک بود
...
کابوس
..
تمام شده انگار
..
حالا نقطه های رنگی می بینه
اخ خدایا...دوست دارم...دوست دارم...خدایا ...میشه بخوابم تو حجم وسیع درخشانت
کمی..همش 100 سال ...نه بیشتر
خدایا مامانم میشی؟...شدی!
خدایا دخترت... این عوضی که آفریدی فقط یه کم خستست... همش ... قدر یه عمر خستست
.
.
.
پیروز...دایی پیروز...تنهام نذار دیگه نرو سفر
.از مامان بگو...یه لحظه... فقط یه لحظه.... ازش بگو تا تو بغل خدا خوابم ببره
Ss
Song by green day*
Saturday, January 27, 2007
sacrifice
ببار . . . . . ببار . . . . . چه آشفته . . .اسمش چی بود؟ . . . فروپاشی عصبی ! . . . . جنون . نقاشی
خسته ای حا لا . چهار صبح . . . . . یه چیزی
(I) پدر خوانده
سکانس آخر
زن از همسرش می پرسد : مایکل . . تو شوهرش رو کشتی ؟
! مایکل . . با نگاه ممتد - سخت - مستقیم : نه
چقدر راست دروغ گفت
چقدر دوست داشتم دروغ گفتنش رو
از دروغ خوشم میاد
اگر راست - ممتد - سخت ... باشه
به قدر کافی
به قدر کافی
Ss
Thursday, January 18, 2007
Monday, January 08, 2007
insatiable*
Wednesday, December 20, 2006
unchain my heart*
Unchain my heart, baby let me be
Unchain my heart 'cause you don't care about me
You've got me sewed up like a pillow case
But you let my love go to waste so
Unchain my heart, oh please, please set me free
Unchain my heart, baby let me go
Unchain my heart, 'cause you don't love me no more
Ev'ry time I call you on the phone
Some fella tells me that you're not at home so
Unchain my heart, oh please, please set me free
I'm under your spell like a man in a trance
But I know darn well, that I don't stand a chance so
Unchain my heart, let me go my way
Unchain my heart, you worry me night and day
Why lead me through a life of misery
When you don't care a bag of beans for me
So unchain my heart, oh please, please set me free
I'm under your spell like a man in a trance
But I know darn well, that I don't stand a chance so
Unchain my heart, let me go my way
Unchain my heart, you worry me night and day
Why lead me through a life of misery
When you don't care a bag of beans for me
So unchain my heart, please, please set me free
(please set me free)
Oh won't you set me free
(please set me free)
Woah, set me free
(please set me free)
Woowow, set me free little darlin
(please set me free)
Oh won't you set me free
خسته ام از تو..اونقدر که نمی تونم فرار کنم...خسته ام از این همه خستگی
درست! عاشقت نبودم اما همییشه مثل یه تب بلند پر از هزیون با منی
خسته ام بیش از تو...از خودم!
دیگه نمیگم .." صدا کن مرا صدای تو خوبست"
تنهام بذار ! تمامت رو جمع کن برو بیرون از من!..بذار نفس بکشم
بذار خالی بمونم..با خودم تنها باشم..کمی ..لحظه ای
...پرم از تو ...سرشار !..اونقدر که می خوام بالا بیارمت..
اونطور نگاه نکن...بذار با چشمهای بسته کمی نبینمت
بذار زیر پام خالی بشه...بذار ..تنهایی خدای خودمو داشته باشم...کی گفته خدای تو مال منم هست؟!..هاه
اون حجم نورانیت رو بر دار ..اون چشمای همیشه آرومت رو...من میخوام یاغی باشم
میخوام بدوم
میخوام همه چیز رو بدرم..میخوام باشم ...خود خودم! بی تو!...هلم بده
بگو که نیستی
بگو نمیمونی
بگو رفتی
.......هی رفتی ؟ ؟!
Ss
ray charles*
Unchain my heart 'cause you don't care about me
You've got me sewed up like a pillow case
But you let my love go to waste so
Unchain my heart, oh please, please set me free
Unchain my heart, baby let me go
Unchain my heart, 'cause you don't love me no more
Ev'ry time I call you on the phone
Some fella tells me that you're not at home so
Unchain my heart, oh please, please set me free
I'm under your spell like a man in a trance
But I know darn well, that I don't stand a chance so
Unchain my heart, let me go my way
Unchain my heart, you worry me night and day
Why lead me through a life of misery
When you don't care a bag of beans for me
So unchain my heart, oh please, please set me free
I'm under your spell like a man in a trance
But I know darn well, that I don't stand a chance so
Unchain my heart, let me go my way
Unchain my heart, you worry me night and day
Why lead me through a life of misery
When you don't care a bag of beans for me
So unchain my heart, please, please set me free
(please set me free)
Oh won't you set me free
(please set me free)
Woah, set me free
(please set me free)
Woowow, set me free little darlin
(please set me free)
Oh won't you set me free
خسته ام از تو..اونقدر که نمی تونم فرار کنم...خسته ام از این همه خستگی
درست! عاشقت نبودم اما همییشه مثل یه تب بلند پر از هزیون با منی
خسته ام بیش از تو...از خودم!
دیگه نمیگم .." صدا کن مرا صدای تو خوبست"
تنهام بذار ! تمامت رو جمع کن برو بیرون از من!..بذار نفس بکشم
بذار خالی بمونم..با خودم تنها باشم..کمی ..لحظه ای
...پرم از تو ...سرشار !..اونقدر که می خوام بالا بیارمت..
اونطور نگاه نکن...بذار با چشمهای بسته کمی نبینمت
بذار زیر پام خالی بشه...بذار ..تنهایی خدای خودمو داشته باشم...کی گفته خدای تو مال منم هست؟!..هاه
اون حجم نورانیت رو بر دار ..اون چشمای همیشه آرومت رو...من میخوام یاغی باشم
میخوام بدوم
میخوام همه چیز رو بدرم..میخوام باشم ...خود خودم! بی تو!...هلم بده
بگو که نیستی
بگو نمیمونی
بگو رفتی
.......هی رفتی ؟ ؟!
Ss
ray charles*
Tuesday, December 12, 2006
blazing saddles *
*no bravery
There are children standing here,
Arms outstretched into the sky,
Tears drying on their face.
He has been here.
Brothers lie in shallow graves.
Fathers lost without a trace.
A nation blind to their disgrace,
Since he's been here.
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes anymore.
Only sadness.
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes any more
Only sadness....only sadness
Houses burnt beyond repair.
The smell of death is in the air.
A woman weeping in despair says,
He has been here.
Tracer lighting up the sky.
It's another families turn, to die.
A child afraid to even cry out says,
He has been here
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes anymore.
Only sadness
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes any more
Only sadness.....only sadness
There are children standing here,
Arms outstretched into the sky,
But no one asks the question why,
He has been here.
Old men kneel to accept their fate.
Wives and daughters cut and raped.
A generation drenched in hate.
Says he has been here.
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes anymore.
Only sadness.
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes any more...
anymore
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes any more,
only sadness...only sadness
*1974 by cleavon little
* by james blunt
There are children standing here,
Arms outstretched into the sky,
Tears drying on their face.
He has been here.
Brothers lie in shallow graves.
Fathers lost without a trace.
A nation blind to their disgrace,
Since he's been here.
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes anymore.
Only sadness.
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes any more
Only sadness....only sadness
Houses burnt beyond repair.
The smell of death is in the air.
A woman weeping in despair says,
He has been here.
Tracer lighting up the sky.
It's another families turn, to die.
A child afraid to even cry out says,
He has been here
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes anymore.
Only sadness
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes any more
Only sadness.....only sadness
There are children standing here,
Arms outstretched into the sky,
But no one asks the question why,
He has been here.
Old men kneel to accept their fate.
Wives and daughters cut and raped.
A generation drenched in hate.
Says he has been here.
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes anymore.
Only sadness.
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes any more...
anymore
And I see no bravery,
No bravery,
In your eyes any more,
only sadness...only sadness
*1974 by cleavon little
* by james blunt
Subscribe to:
Posts (Atom)