Wednesday, August 17, 2011

دوش ميگفت بمژگان درازت بکُشم ..... يارب از خاطرش انديشه بيداد بِبر




:معرفي مي کنم

شال سياه وقرمزم









چرا شیشه های کار خونه های چای شکستست ؟

تا حالا باغ چای بودی ؟ - بوی چای تازه که با بوی نارنج ها و رطوبت هوا
ساعتها از خود بی خودت میکنه
باور کن همینطوره .. خودم حسش کردم

پدر بزرگم شمالی بود . پدر ِ پدرم . لاهیجان گمانم و مادرش رامسر
مادرِ پدرم زیبا بود . از عکسش میگم... ندیدمش

و پدربزرگم چیز زیادی ازش خاطرم نیست
صداش میزدم بابا بزرگ.... " راستی چرا بچه های الان به بابابزرگ هاشون
می گن بابا جون یا همچین چیزی ؟"

داشتم میگفتم ازش چیز زیادی خاطرم نیست ... باغ های چای .. نمناکی
هوا و بوی برگ های سبز چای .. خونه ی بالای کوه
شبها کفش هامون رو می اوردیم تو تا شغال نبره .... و بارون می بارید
..صداش روی شیروونی و صدای حرف زدن های بابا بزرگ با فامیل و
دوست هاش به زبون محلی
صدام میزد دِتر , یعنی دختر

.


دلم بارون می خواد .. خسته شدم از این خورشید خانوم یا اقا و تابستون و
هوای کثافت غبار گرفته و حتی گلهای توی تراس رو به شهر

مه دلم میخواد
لباسهای بافتنی ... صدای چرق چرق چوب تو شومینه هیزمی ... زمزمه ها با
لحجه های عجیب ... صدای بارون روی شیروونی و خزیدن در آغوشی با
همه معصومییتت و لباسهای بافتنیت
.

دلم گرفته و حوصله آدمها رو ندارم ... دچار تئوری توطعه شدم ... نمی
خوام با کسی هم کلام شم ... با این ادم ها - لباسها و ماشین ها... توقع ها
ژست ها
دلم شال ترکمن سیاهم رو با گلهای درشت قرمز می خواد که
بندازمش رو شونم ...که به صدای درختها توی باد گوش بدم

که زود هوا تاریک شه ....

صدای رعد و برق و بابا که آغوش امنش بود و چشمهای خندونش
و انگشتهای بلندش و بوی خوبش و مو های جو گندمیش .. چین های کنار چشمش
و خنده هاش

که انگار حاضر بود تو همه شبهای بارونی آدمی رو به خونه ش راه بده وبا خنده چای خوش رنگ مهمونش کنه





Ss

Monday, August 15, 2011

anyway





.






همه حق دارند بميرند و به حقشون هم مي رسند ,اين دمکراسي مادر قحبه همينه









" خدا حافظ گري گوپر "



"رومن گري "



.

Music F0und By : A Man From Texas

.


Band Name : Archive - Album : Niose - Song : So Fuck You Anyway


.



Photo By : Ss




Ss




Wednesday, July 20, 2011

نخود فرنگي هاي مندليف




اسمش رو چی میگذاری
ترس ... توهم.... خود خواهی ؟

من اسمش رو گذاشتم : سکوت

جوان تر که بودم می جنگیدم - پنجه می کشیدم - با چشمهای نمناک که از اشک نبود ...از خشم براغ می شدم به

چشمهاشون

بینیم رو ... رو به باد می گرفتم و سرم رو از صورت هاشون به سادگی بر می گردوندم

و شب بود و تاریکی و بعد موهام و کنار چشمهام خیس اشک می شد

.

حالا سکوت می کنم - اینطور اعتراض می کنم

بین این سکوت و جنگ قبل , توضیح می دادم ... خودم رو بار ها و بارها
و هر بار کمتر جواب می گرفتم

.

حالا ساکتم - عصبانی ِ ساکت - با چشمهایی که مرطوب و براقه , ... باز هم نه از اشک

به چشمهاشون نگاه می کنم ... مات ... بی رمق و انقدر نگاه می کنم

که سر هاشون رو بر می گردونن و به راهشون می رن
و شب ها .....


شب ها خیسی موهای بلند و چشم هام نیست از اشک
سکوت.... و فرار سمت خوابی که نیست


...کم خواب می بینم - دیگه فنتزی نمی سازم - رویا نمی بافم


درد هست اما هیچ , آخ ِ کم صدایی از بین لبهام بیرون نمیاد
مراقبم بیش از حد
مراقب احساسات و عواطف دیگران

.


محال شدم - دور - تهی


اسمش

رو چی میگذاری ؟






Ss

Saturday, July 16, 2011

yellow

گرماي نوچ









هورمونهاي سرگردان










.............ميوه هاي زيادي رسيده




Ss



music by 30 second to mars .... named bad romanc





P.S:





يه موجود عجيب دوست نداشتني به نظر من با رکورد هاي نجومي فروش البوم هم اين رو خونده



اما حتي فکر يه مقايسه کوچک رو هم به مخيله تون راه نديد

.



اجرا و شعر خوشاينده ...زيادي




و حتي ترکيب محشرِ اسم




BAD ROMANC ?


Sunday, June 12, 2011

Wednesday, June 08, 2011

هيچ كي نمي دونه

و اين دردناكش مي كنه . دردناك تر اينكه نمي توني - نمي خواي دائم خودت رو توضيح بدى


اينكه يه چيزي مثل يه درد موذي كشنده .... ميپيچه و بالا مياد

يه جور جنون كه از اخلاق و معادلات انساني چيزي نميدونه

.....كه

چطور بگم؟


.

چرا هيچكي اين اطراف نيست ؟





Ss

Saturday, April 23, 2011

l'histoire des oure panda....

داستان خرس هاي پاندا به روايت ساكسيفونيست كه دوست دختري در فرانكفورت دارد


Written by matei , viniec




داستاني كه مدتها پيش ... همراه با تپق هاي فراوان خوانده شد .... براي دوستي


..دوست قصه رو دوست داشت


من قصه رو دوست دارم


.

.....



.....اين فقط قسمت كوچكي از قصه است

اون قسمت كه مر بوط به افتادن يا نيافتادن اتفاقي ميشه




...





Ss

Monday, April 18, 2011

nova



.



.





...coppola 's nova




.


music by artificial animals riding on neverland - arron



.



Ss

Saturday, April 16, 2011

miracle كامنت طولاني

.....باز اينجا مي نويسم - با مدادي كه ...


ما نيمچه نقاشها گمانم يه پيوند ديرينه داريم با مداد - نه الزاما مدادهاي نرم طراحي



اين مداد جديده و خوش قيافه به قدر كافي .. تا بتونم كامنت پستت رو اينجا روي كاغذ اول ....بنويسم به خاطر وسواسي كه تنها مال


نيمچه نقاشها هم نيست

الان ساعت 6:34 صبحه - من ديشب خواب ديدم پرواز ميكنم - اولين بار بود بدون بال .... با دستهام


بدون بال مصنوعي ..

هواپيما يا گلايدر يا هر كوفت پرنده ابداع شده پرواز مي كردم ..

با دستهاي باز و -.... يادمه براي پريدن بايد جايي بلند مي بودم .. مثل قهرمانهاي فيلم هاي تخيلي


- از رايزر ساختمانها - پله هاي فرار - لوله ها و سيم ها بالا ميرفتم تا بتونم بپرم


توي خواب بچه داشتم - وقتي فهميدم مي تونم پرواز كنم همسر و بچه ي تو خواب رو به راحتي رها كردم و پرواز رو


انتخاب كردم ... يادمه از يه ارتفاعي به بعد مي ترسيدم بالاتر برم


تا اون ارتفاع كه خونه ها كوچك مي شن بالا ميرفتم و بعد


روي هواي رقيق سر مي خوردم و ... خدايا... چه احساس فوق العاده اي بود و ...و يادمه هر بار اولين لحظه پريدنم ... مي ترسيدم كه پرواز كردنم كار نكنه و .... هيچ نميدوني چه تجربه بي نظيري بود ...

آدم ها دنبالم مي گشتند ....


DZ



اونقدر از مزاياي متفكر فراموش شده - امريكا



گفت كه ساختمان هاي خوابم شبيه ساختما ن هاي امريكا مامور هاي مراقب و نگهداري داشت


كه با تعجب ظاهر شدنم رو روي يه جايي از بام ساختمان تماشا مي كردند عجيب بود بالاي سرزميني پرواز مي كردم كه نخل داشت يه جايي شبيه شيخ نشين هاي عرب و امريكاي جهانخوار متفكر


بچه و همسر توي خواب و دوستهايي كه تو زندگي واقعي داريم همه جا دنبالم مي گشتند و ....


از بالاي تراس رستورانها رد مي شدم ... خدايا ته خوابم انگار مي دونستم بايد براي بودن كنار بچه و همسر خواب بايد پرواز رو فراموش كنم - يه قرار داد نا نوشته بود ... و شايد هوشياري قبل از بيدار شدن به اين تصوير كمك مي كرد




....خوبه اينجا نوشتم - چون خواب ها زود فراموش ميشن و .....




.




. ياشار ميدونستي خيلي با شعوري ! - منظورم شعورِ واقعيه - يعني شعور رو بايد به هوش زيادت اضافه كرد


اونقدر كَسي كه دور ايستاده رو ..دور و نزديك ميكني به خلوت اين دو تا آدم كه ... چي بگم - چي مي تونم بگم ؟ ...اونقدر حريم اين

.....دو نفر رو تميز نگه مي داري كه

...


اينكه بعد از خواب پرواز.... ساعت 6 صبح از خواب بيدار بشي و


..رو باز كني مثل جلد يه كتاب i pad دست بندازي و به لطف تكنولوژي كاور


و نور شفاف صفحه ش اشك بياره به چشمهات - از سد نگهبانها باز به لطف تكنولوژي و هوش ذاتي ايراني / آريايي ( من اصلا نژاد پرست نيستم ) بگذري دو نفر رو بخوني كه - ميميري ..... ميميري براي اينكه به خلوتشون نفوذ كني-




......پسر





....)


معلوم بود ذهنش جاي ديگري بود كه انقدر سخت داشت براي رانندگي انرژي مي گذاشت ................................. با يك ضربه فورا

....يك سيگار را به لب گذاشت و به آتش كشيد ...............به اتش كشيد..... به اتش




گشتي در خانه زد با دستي به چانه و گاهي جيب


(...


و باز هم هست



... زياد هست


من بين كلماتت گير مي افتم .... شايد لوس و زنانه ...اما گير ميافتم


چي مي تونم بگم .......




خدايا تو ذهن آدم هاي قصه ات چي ميگذره پسر ؟؟؟؟؟؟؟





P . S :


. بعد تا 8:30 خوابيدم



.






..... ميرم استخر.... .... بايد غوطه ور شد در چيزي



.







انقدر طولاني بود كه نشد يك جا همش رو بگذارم رو ارتباط فرانسوي ....اونجا بريده بريد ه ش هست







.




اين ها رو رو كاور مجله فيلم 404




دي 1388



سال بيست و هفتم




132صفحه







1000 تومان






..نوشتم...


ديگه نمي خرمش چند ماهي مي شه.... بعد از 16 سال ديگه نمي خرمش نه اين ...نه دنياي تصوير رو.... باز نمي دونم چرا....


.




DZ


اين موزيك رو با معجزه مزه كنيد دوست دارم تلخي اين نوا رو ....نميدونم چرا .....نميدونم براي كيه ......



.





......دلم بيش از هر چيزي براي خودم تنگه

.


Ss










Monday, March 21, 2011

damn f - u - c - k i n g time





DZ سال نو مبارك

YN سال نو مبارك


سال نو مبارك نويسنده استخدامي... هر چند ملكه بودن من بسيار بعيد ... تازه اگر هم ملكه باشم
به سختي ملكه محبوبي خواهم بود


سال نو مبارك بابا ..... اگر بودي احتمالا موهاي نقره اي زيادي روي شقيقه هات مي داشتي

اگر بودي حتما خط هاي ريز بيشتري كنار چشمهات مي بود ...سال نو مبارك دوست داشتني محترم
زندگيم

.



سال نو مبارك خانم ...مادر... زن... .... كه هيچ وقت ندونستم اگر مي بودي چطور هفت سينت رو مي چيدي

سال نو مبارك كه هرگز ندونستم وقتي بلند صدا مي زدم مامان طنين صدام چطور مي بود ..سال نو مبارك خانم مهندس فرهيخته كه هرگز ندونستم ... چطور مي شد خزيد در آغوشت


سال نو مبارك مرد نازنين به شدت محترم زندگيم


سال نو مبارك برادر كوچو لو


سال نو مبارك خواهر خوانده


سال نو مبارك خدا


سال نو مبارك دنيا ...روز ... قلم موهاي جا مونده در كمد

.
.


...
...چند روزي ميرم سفر

...سرگرم كننده ترين قسمت سفر .. تو شلوغيه فرودگاه ها ... نگاه كردن به آدم هاست..
پرسه زدن هاشون در حالي كه چمدان ها رو روي ترولي ها .. يا بدون اونها با خودشون به اين ور و اونور ميكشن
....

اون جايي كه ميرم دسترسي هست به اينترنت ... مردمان متمدن! ..اما من بين همه مردمان متمدن ميام اينجا ...... سر ميزنم ... به خونه ...هم خونه اي هام....


پوه اگر سالم برسم به جايي.... هه ... همون بد بينيه اساطيري




آ ... راستي .. هيچ به تلفظ انگليسي كلمه " ماشين" توجه كرديد ... ؟

" sh "اون تاكيد خوشايند روي


.


P.S :

زياد .... به سختي..... كنجكاو.... يادتونه مي گفتيد جايي نيست كه بنويسيد ... DZ من منتظرم

.......... نگاه كنيد
جايي نيست ؟







Ss

miracle(nineteen)


آدم بزرگتر که میشه
مزه های تلخ رو بیشتر می پسنده
و من و تو اینجاییم
که تلخ هم رو بچشیم
برای آینده ای که وجود نداره
- این رو من به تو گفتم یا تو به من؟
: میدونی بچه یکی از قابلیت های منحصر بفرد رابطه من و تو همینه
موقعیت ها و حرف هایی که می تونه از طرف هر کدوممون خلق شده باشه
- آره....مخصوصاً این روزا که هر دوتامون عین زهر مار می مونیم
با توجه به علاقه زیادمون به تلخی... باید لذت زیادی از هم ببریم
حالا واقعاً می بریم؟
: با توجه به تعریف پیچیده لذت ... کی میدونه شایدم ببریم
شاید همین پاره پاره شدن ها و کردن ها هم نوعی لذت بردن باشه
- آهی عمیق کشید
: بزرگ شدی
سهراب نگاهش را به سوزان انداخت با کمی اخم
- خبر بدیه؟
: من گفتم بد؟
- نگفتی خوب
: ه هه....نه خبر بدی نیست
- بزرگ نشدم سوزان....سرویس شدم
به هم نگاه کردند... زدند زیر خنده...نه خیلی طولانی
: که سرویس شدی بچه جون
- بله سرویس شدم
: چقدر؟
سهراب متوجه حرف های سوزان نبود داشت از پنجره
سرو های کنار اتوبان که تند تند می گذشتند را نگاه می کرد
- میدونی آخرین بار کی بود که اینطور خندیده بودم
سوزان آدامسش را کمی جوید با دندانهای جلوییش..
: نه نمی دونم
سهراب رو به سوزان کرد و لبخند تلخی زد
- ه هه...خودمم نمی دونم
سوزان هم لبخند تلخ و محوی زد
دستش را که روی دنده بود برداشت و برعکس روی شلوار کبریتی مشکی سهراب گذاشت
سهراب هم مثل عمل به یک رسم هزار ساله بدون اینکه با چشم محل دقیق دست سوزان را پیدا کند
دست چپش را به دست راست سوزان گره زد
دست سوزان برایش منحصر به فرد ترین دست دنیا بود
هم زیبا بود
هم ظریف
هم نرم
هم خشن
.
.
.
با نوک انگشت هایش نوک ناخن های سوزان را لمس کرد
از اندازه بلندی ناخن ها حدس زد که 8 یا 9 روز پیش ناخن هایش را گرفته بود
این اندازه از ناخن های سوزان را بیشتر از هر اندازه دیگری دوست می داشت
نه بلند بود ...نه کوتاه نه تیز
دست هایش نه کوچک بود نه بزرگ
گرم بود نه داغ
سرش را به سمت سوزان برگرداند
لبخند روی لبش بود
نه تلخ و نه کمرنگ
سهراب در حقیقت بخش زیادی از آرامشی که به گفته خودش همه عمر به دنبالش بوده را
در همین دست های سوزان یافته بود
هرچند که نه هرگز به سوزان گفته بود
و نه خودش خواسته بود که به این فکر کند
چه از نظر او آرامش غیر ممکنی بود که حتی دست های سوزان هم نمی توانستند بهش بدهند
اما همان لبخند و همان چند درجه چرخش سر پسرک برای سوزان کافی بود که به همه چیز پی ببرد
- سوزان چقدر دست هات رو دوست دارم
قبل از اینکه میم دارم رو بگوید سوزان با شیطنت گفت می دونم
و هر دو لبخند زدند
سوزان اما یک چیزی را نگفت
و آن این بود:
من هم دست های تو رو دوست دارم
شاید سهراب این را می دانست شاید هم نباید می دانست و یا شاید خیلی شاید های دیگر
- شلوغه
: نباشه عجیبه
- با مکث : آ ر ه
: نمی شد یه وقت دیگه پا به دنیای قشنگ ما بگذاری سرورم سهراب فروزش
- تا جایی که به علم پزشکی بر می گرده و به قوانین پرودگار بانو کامرویی ! این سوال را باید از
پدر و مادر بپرسید نه من
بعد لحنش دوباره امروزی شد
- البته می دونی مامان میگه تقصیر دکترت شد
عید می خواست بره مسافرت گفت من نیستم بچه رو همین الان بدنیا میارم
: دستش درد نکنه
- سرت درد نکنه
: واقعاً که دکتر با وجدانی بوده
- آره... حالا یه روز اینور و اونور که فرقی نمی کنه
: فرقش رو این پای من می فهمه که سر شده از بس کلاچ و ترمز گرفته
- قربون پای سر شده ت
: دیوونه
- خوب اگه دیر تر هم بود که تو داشتی جلوی مهمونات آجیل و شیرینی می ذاشتی
دیگه وقت نمی شد اینجا باشی
سوزان جوری به سهراب نگاه کرد که : پسر جون مگه بار اولته منو می بینی؟
سهراب شانه ای بالا انداخت
چند لحظه ای به سکوت گذشت
- بوی م م م م
: نمی خواد بگی خودم می دونم
- نه خره...بوی م م م
سوزان در حالیکه دست هایش روی فرمان بود..منتظر به سهراب نگاه می کرد
- بوی کوچه بارون خورده ای رو میدی که بارونش تمام شده
بعد چند روز به عید مونده یه نسیم خنک توش میاد
سوزان پرید وسط حرفش : احتمالاًچند روز قبلش فیلم برداری نبوده اونجا
مثلاً فیلم...
اینبار سهراب پرید وسط حرف سوزان
- نه و نیم هفته
هر دو زدند زیر خنده
- خیلی پستی سوزان
سوزان با خونسردی : خیلی نه! به مقدار لازم
سهراب محکم زد روی ران سوزان
: نزن حیوون ! سوخت
سهراب با قیافه حق به جانب : خوبه !
- باز شد بالاخره
: م م م م آره
اتوبان شروع شد ... با درخت های سرو سمت راست
سهراب همیشه اینموقع سمت راست بود و درخت ها رو به او
سوزان زیاد تند نمی راند
هوا دیر تر تاریک می شد این روزها
- سالی بود ها
: سالی هست ها
: چی میگن؟ زیادش رفته کمش مونده؟
- سختش رفته آسونش مونده
: سختش مونده آسونش میاد
- امیدواری؟
: امیدوارم که باشم
- امیدوار؟
: امیدوار هم!
- عید اینجایی؟
: وقتی میدونی فرقی نمی کنه چرا می پرسی؟
- میکنه...می خوام با هم هوای خلوت تهران رو نفس بکشیم
: شاید کشیدیم
- بکشیم خوبه سعی تو بکن
: قول که میدونی نمیدم
- میدونم نمیدی
: آره ...عید تهران خوبه
- اوهوم
: تند آدامس می جوی
- لازمه لابد
سهراب یک دستش را به صندلی سوزان گرفت و دست دیگرش را جلوی دهان سوزان
: نه دیگه بسه...برا قلبت می گم
و بعد با چشم اشاره به آدامس سوزان کرد
- شوخی می کنی...از صبح تو دهنمه
: بهتر
سوزان آدامس را چند بار تند تند جوید و به جلوی دهانش آورد
همانطور به سختی گفت : دست نه
سهراب دهانش را جلوی دهان سوزان آورد به یک سانتی ش که رسید دهانش را کمی باز کرد
سوزان به آرامی و با مهارت آدامسش را به دهان سهراب پرتاب کرد
سهراب با رضایت سر جایش برگشت
- میدونی اگه یکم با قدرت تر پرتش کنی می تونی بکشی م
: باورت میشه ندونم؟
- نه
- کاش از دیشب می جویدیش
: چطور؟
- بیشتر مزه ت رو میداد
سوزان با شیطنت : همینقد بسه ته فشارت میره بالا مجبور میشی آبغوره بخوری
- اونکه الان هم بالاست
سوزان بی اختیار دستش را روی قلب سهراب گذاشت
: اوه آره
- دیدی! دروغ که نمی گم دختر
: آره دیدم پسرک بیچاره
سهراب سرش را به سمت شیشه چرخاند و دست ها را به سینه زد
- م م م امروز استثناً خوب رانندگی می کنی کامرویی
: امروز استثناً فقط دست و پاهام رانندگی می کنن نه ذهن و مغزم
سوزان از باند سمت راست می راند
و سهراب هم از این رضایت کامل داشت
سرو ها که تند تند از روبروی چشمانش می گذشتند
مثل کارتون های زمان کودکی ش بود که شخصیت اصلی که مثلا "پسر شجاع" بود
جادو می شد و صحنه پر میشد از مارپیچ های زرد و قرمز
این بار هم سهراب داشت جادو میشد
اما خبری از مارپیچ های زرد و قرمز نبود
سبز تیره سرو ها بود و سبز چمن های کنارش
.
.
.
..
.



ادامه خواهد داشت زود
به جهت بانو سونیا
چند دقیقه مانده به
حلول سنه 1390 خورشیدی

Thursday, March 17, 2011

.....je ne suis pas ...





تولدت مبارك ... YN





Ss
Music By Moby

Saturday, March 12, 2011

.... paly!




sh....sh...

! گوش كن

طعمش رو مي فهمي .....

. سينماست


..خُب ..خُب.. خُب


بسه ديگه از حالا به بعد اينجا مال ماست


....نه هيچ غريبه اي


مفهومه ؟


بيايد اينجا گپ بزنيم


... هوم؟


از هر كوفتي


....user و password

رو ميرسونم

البته اگر بخوايد


اونوقت اينجا ميشه قرار ِ سينما تك

هوم

قبول ؟!







Ss

Sunday, March 06, 2011

damned darling





ما مادرهامون رو مثل بمب ساعتي همه جا با خودمون حمل ميكنيم
درونمون تيك تاك مي كنند

گريز ناپذير - چاره ناپذير - درمان نا پذير





.


فرانسه مرور ميكنم - پيانو تمرين مي كنم - گلها رو توي گلدون آبي اقيانوسي مرتب مي كنم - خريد ميكنم ( ماكاراني - شير - باگت - كلم

بي حوصله از شبهاي ميهماني .. چشمهام رو تيره ميكنم - رو فرشي هاي پشمالو ميپوشم - چاي مي نوشم - اخبار گوش ميدم - حرص مي خورم

لبخند مي زنم - فيلم هاي مبتذل رمانتيك ميبينم - مراقبم خونه مرتب و خوشبو باشه - مراقبم بعد از حمام كردن دور وان رو خشك كنم - مراقبم وقتي عجله دارم و با سرعت از فرعي ها رد ميشم .. زن هاي گيج بي حواس رو كه به زور از پاركينگ خونه هاشون بيرون ميان رو به موقع ببينم

كمد لباسها رو مرتب ميكنم - عجله دارم برم باغ گل ..بالكن رو به شهر رو پُر از گل كنم - ناخن هام رو با ناخن گير كوتاه ميكنم ...سوهان نميزنم ...لاك نميزنم - آشپزي ميكنم ..طعم هاي جديد - با رينگ نازك طلائي دست چپم بازي ميكنم ... مي چرخونمش توي انگشتم ... حواسم نيست خيلي وقت ها


وقت شنا نفس نميگيرم تا وقتي هوا رو به ريه هام ميفرستم ... سياهي رفتن چشمهام تبديل بشه به لذت انكار ناپذير

نگاه ميكنم - وبلاگ مي خونم - متاثر ميشم - پارازيت ميبينم - بي بي .. سي گوش ميدم - نفس هاي بلند عميق كه گير مي كنند رو بيرون ميفرستم

يه كار هنري بكر ديدم كه دوست دارم درباره ش حرف بزنم - نقاشي نمي كشم
- موزيك هميشه هست - راك گوش نمي دم ...مريض گوش ميدم با والس

دو سه تا خط محو رو پيشونيم هست كه حواس كسي بهشون نيست جز خودم
...


هي وقتي بچه هاتون مي رن خيابون داد بزنن كه آزاد بشن ... بهشون فكر ميكنم ...روز هايي كه ميشنوم قراره برن كه آزاد بشن از پنجره به شهر نگاه ميكنم ...ليمو ترش ها و سيب ها رو تو سينك ميشورم و به شهر نگاه ميكنم و چشم هام نگران ميشه


نميرم .. چون اعتقادي ندارم - به هيچ چيز اعتقادي ندارم - اما دوست دارم اون همه طراوت و جوووني ... ته ريش ها .. موهاي ‍ژوليده - ناخن هاي مانيكور شده - مو هاي بژ و شكلاتي شده - كفشهاي راحت ... وقتي بر ميگردن خونه سالم باشن ... از هيجان نفس نفس بزنن .... برن تو اشپزخونه ها پيش ماما ن هاشون ...بگن : چي داريم از گرسنگي مُردم

از دخترك دانشكده هنر دورم ... دور
ساكت شدم - خانه دار -
بالغ - مي خوام بي عيب باشم .. و هيچ طعمي نميفهمم

گسي نميفهمم ... دريمرز - گسي نسخه اروپايي دريمرز رو كه سيسيلي داد رو نميفهمم - بي عيب كه باشي طعم نمي فهمي


بي حس ميشي


Numb




Ss


Music by “ Bedouin “

Tuesday, February 08, 2011

hesitate

انتخاب كن

خاك نمناك يا شكلات آب شده ؟ ... هوم

مرد هاي فيلم هاي جور واجور .. از مزخرف تا شاهكار .. طعم زن هاي فيلم رو
بهش تشبيه كردن
.
.

....من اين روز ها به يك هم صحبت احتياج دارم
... پوه .... يه آدم كه ....قوانين رو بدونه ..و بدونه كجا نقضشون كنه ..

.

و
حرف قشنگ بدرد نخور نزنه
.
و... ميدوني دارم باز خودسانسوري ميكنم

يه كثافت بزدل
.

...اصلا مي دوني چيه ...از كلكسيون مردهاي قديميم خسته شدم
هر چند دوست دارم باشن و حرفهاي قشنگ بدرد نخور بزنن

....


اين يه آگهي نيست

يه هزيون هم نيست

يه زن كه .. گيجه .... كه نمي دونه چه مرگشه
هر چند بهترين رو كنارش داره.. و آزاد گذاشته شده .. به نهايت آزاد

...كاش جسم هرزه اي داشتم و روحم اينطور فا/ حشه نبود


........هيچ وقت سينما نبينيد .... كتاب نخونيد ... باشه ...قول بديد

.

P.S :

اين پست ممكن است به دليل بزدلي حذف شود

Music By : Blue Man Group
اسم بند بي نظير ِ ..به كنايه توش دقت كنيد
Blue man group

Ss





Monday, January 03, 2011

tiki talk



بیا بشین اینجا , کنار من
روی این پله
یه پُک از سیگارتم بهم بده
موزیک گوش کنیم

...
خب گمانم باید متریالیست شده باشم
بیشتر از قبل
! ... حالا تو بگو


Ss

Monday, December 27, 2010

آزاد


تولد چیه بو نفت میده
.....

زمستان 57 مردم شاه پارو می کردند
.
هوا سرد بود
.
و نفت پیدا نمی شد
دختری از زنی زیبا به دنیا امد
.

زن اما ماندن دوست نداشت

......

.....تولد چیه بو نفت می ده

.
هی زن تولد 33 سالگیت مبارک
Ss

Tuesday, November 30, 2010

m aking love to MADS



خب من دختر سریالی نیستم جز
Lost
Fringe
Se..x & The City
Desperate House Wives

اعتراف می کنم جز این ها , چیز بیشتری ندیدم


:)



م م م و البته چند اپیزود از
Veets

این آخری , تصور کنید یه زن - ( یه بیوه ) - مثل اب خوردن

به 15 ساله ها " مری – جین " , میفروشه

.
.
درست حدس زدید - من دختر سریالی نیستم - فقط کنار سینما و
زهر مارهای بی نظیرش - هر چیزی که عوضی های خوش ذوق بسازند رو تماشا
می کنم

اونهایی که در : موزیک – سرگرمی -
Advertising - نوشتن - clip -
زن - شراب - چرم - .. خوش ذوقند

...

اخرین سفر بود ؟ یا نه یکی مانده به اخری - یک هفته به یک کازیو ساحلی میرفتم و
جک پاد بازی می کردم
بزرگترین مسابقه پوکر اروپا , طبقه بالای کازینو داشت اتفاق می افتاد

از اونجایی که قبلا دروغ گو خطاب شدم عکس )
کازینو رو با ماتیکم و دو تا نویسنده و شکلات های لیکور Passcard
( ! ضمیمه میکنم - برای رستگاری لازمه - اما قول نمیدم دروغ نگم , هرگز


خوب اونجا لعنتی هایی بودند که با کت و شلوار های گرون قیمتشون کفش
تنیس می پوشیدند
می خوام بگم همون طور که تو یه بار ساحلی لم دادی و بیکینی پوش های

خوش فرم رو از نظر میگذرونی - گاهی فکر می کنی چطور میشه
چطور میشه از کلک - دروغ - فریبندگی یک متقلب - جذابیت کفش تنیس با یه کراوات
هزار دلاری لذت برد - که من میبرم




...




... باور کنید گاهی هیچ چیز دنیا قدر ... رذل هاش ..خوشایند نیست


Ss
ی که خانم نیست . بانو نیست ..لیدی هم نیست
!!!البته برای مدتی



Music

Road To Hell By Cris Rea
! این دیوونه حتی تو اسم موزیکش هم خوش ذوق بوده .... نه ؟


Photo By Ss

Saturday, November 27, 2010

do .. do ro . do ro ....


*

سیگاری روشن کرد . دود کردن را دوست داشت . هرگز دود سیگار را فرو نمی داد
و عجیب بود که نمی توانست در ملا ء عام سیگار بکشد - قبول نمی کرد که امروزه
.. سیگار کشیدن زن ها امری پیش پا افتاده و پذیرفته است

Lady L.
romain Gary

.
.



و اینک ... خانم ها , آقایان

....

پرده ها کنار می روند و صحنه تاریک میشود

گوش کنید ....



..

I ask my father
I said ,” father change my name “
The one I’m using now it’s coverd up
With fear and fath and cowardice and sham

….


محض رضای خداوند .. پیداش کنید و تا انتها بخونیدش
Music And The Lyrics By Leonard Cohen









P. S :
من کنسرت این موزیک رو دارم و چون اورژینال , نتونستم موزیک رو از روش بردارم
پس بابت این که اون گیتار بی نظیر اگوستیک رو نمی شنوید ..اون ته
من رو ببخشید...
Ss

Tuesday, November 16, 2010

...... need somthing to breath



 
 
... یه پایان تلخ , بهتر از یه تلخی بی پایانه

 
 
 
این رو از " درباره الی " یادمه

کاش فرهادی باز فیلم بسازه

 

 
 
و
 

 
 
Im so heavy in your arms ....
 
,

 
و
 
 
چقدر خسته ام ..... چقدر....
 

 
و
 
 
 
اون پایینی رو اگر تا حالا نخوندید .. نخونیدش لطفا .... چون  
... تلخ و چون قول دادم که برش ندارم ...که خود سانسوری نکنم...که... آخ خدا

 
و
 

 
درسته که اینجا خلوته .. ولی به تمام آدم های این خلوت ...احتیاج دارم

 
گریه دارم

 
 
 
Ss 

Monday, November 15, 2010

JUST DAYS ....





















این ماگ مال بی پولی هامه
خیلی بی پول بودم - نه می شد برم سراغ سالی نه پیروز
هیچ کی نبود - انگار همه دنیا تو انباری هاشون قایم شده بودن
میدونستم اگر باد به گوش سالی برسونه , بی پولم - حتما جوری که همون باد صداش رو به همه شهر پخش کنه , می گفت : چشمش کور .. می خواست نگذاره ازخونه پدریش بره - پیروز هم با اون اداهای همیشگی ...هه شما که پیروز رو نمیشناسید - اعتراف به بی پولی جلوی او یعنی.. پوه ه .. همه جوره تسلیمم

ماشین رو فروخته بودم - چالز اول رو - همون پراید هاچ بک - نه پروژه ای
بود نه کاری - هزینه وکیل برای معامله هم بود .. آخ شما که از معامله خبر ندارید
- اجاره خونه ای که اجاره ش کرده بودم هم بود و تازه .. باید دک و پزم هم جوری نگه می داشتم که کسی بویی نبره و باد خدای نکرده به گوش اون بالایی ها که گفتم .. نرسونه که بعد کُری ( دیدی نتونستی بچه ) رو برام بخونن
یادمه داشتم از دفتر یکی از استاد های دانشکده برمیگشتم - طرف هیچ کاری برام نداشت - نقاشی که پیش کش ... طراحی صحنه برای تاتر های دانشجویی که سهل
... هیچ

می دونستم تو این خراب شده اگر می شد با پیشخدمتی هم ,هیچ غلطی نمی تونم بکنم

تو میدون ارژانتین داشتم راه می رفتم و فکر می کردم حالا چی سونیا خانوم
یه دو جین چشم و گوش منتظره ببینه چه غلطی میکنی ... بازی رو میبازی به سالی یا نه ؟! بیچاره بابا ....رفته بود ... و این حال و روز من, این آواز رو تو دوست و آشنای متمول هرزه گو سر می داد - آرش...- خوب شد مرد و ندید دختر خیره سرش
به چه روزی افتاده - نمی تونستم پای بابا و خدا رو وسط بکشم
آخ فکر بابا که تنها نقطه آرامشم بود...و خدا رو هم که برای جاهای مهم تری لازم داشتم

رفتم تو شهروند آرژانتین - این ماگ با یکی دیگه هر دو ته یه قفسه جا خوش کرده بودن - همین دو تا که همتایی هم نداشتن کنارشون - در لحظه دیوانشون شدم
دیوانه تک لاله بچگانه نقاشی شده و آبی اقیانوسی این و درخت پاییز زده روی اون یکی.... پول ؟ - قدر رسیدن به خونه ای که اجارش داشت دیر می شد
یادمه هی قدم زدم کنار قفسه هی به خودم فحش دادم که آخه عوضی تو که اوضاعت انقدر خرابه به قول زن برادر سالی که من میمردم براشو سرطان گرفت و رفت (یه بانوئ تمام ) تو که اوضاعت انقدر درامه :) ... غلط میکنی راه کج می کنی
تو فروشگاه ! بعد گفتم به درک .. هر دو رو می خرم - خریدم و بغلشون کردم
آمدم بیرون
هیچ پولی نبود - راه افتادم کنار بزرگراه - یک ساعتی که رفتم گفتم به درک
می ایسدم شاید یکی رسوندم - ایستادم - یه اپل وکترا آلبالویی رنگ ایستاد
...باز به درک گفتم لابد و سوار شدم - هه عقب هم نشستم - فکر کن بی پول و پیاده و خسته باشی ..بعد بری عقب بشینی .. انگار طرف رانندته - می خواستم یه ماشین ارزون تر برای رسیدنم پیدا کنم اما با خودم گفتم تو که داری گند میزنی لااقل یه ماشین با صندلی های نرم سوار شو که بخاریش هم درست کار کنه
طرف رسوندتم به خونه - شماره تلفن داد و خواست - همه شماره تلفن خونه پدریم رو دادم بهش و نه شماره خونه
!اجاره ای خودم
. الان که داشتم چای مینوشیدم ازش یک هو همه چیز آمد

. ده سال پیش بود

....
.
.
.
آ ... راستی
Inception
! رو حتما ببینید - خوب بود - زیاد
از اون هالیوودی هایی بود که 2 ساعت .. کمی کمتر شاید ..تمام فکر های دنیا رو ازت میگیره


Ss







Sunday, October 31, 2010

deal my soul




هیچ وقت طرفدار بزرگ کیارستمی نبودم با اینکه اسم فامیلش هم اسم فامیل مادر بزرگم بود

کپی برابر اصل رو دیدم با بینوش و با ... گارد !! نمی خوام بگم تحت تاثیر
این زن نیستم, اما باور کنید که اعترافم به دوست داشتن این فیلم به خاطر تاثیر این زن نیست

فیلم به طرز غیر قابل انکاری فیلم خوبی بود - نما های طولانی با یک برداشت
. و ..... معصومیت مسحور کننده بینوش
.
.
.
اینجام باز

چرا رفتم ؟
چون تحمل خراش ناشی از شنیدن حقیقت رو نداشتم ...گزندگی
بعضی از جملات ... هر چقدر هم که - راست - باشند ,
گاهی از توانم خارج می شه
گاهی دلم دروغ های بزرگ می خواد - خیلی بزرگ


دلم تنگ شده بود ؟
زیاد - خونه بود اینجا برام - آخر دنیا - :
جایی که ریل های قطار تمام می شه

.


.


چرا زود برنگشتم ؟
نخندید ! - غرورم - غرور بیچاره لعنتی من.... و کمی هم سفر بود
.
.
.
P.S:

Photo By Ss *
این عکس مال امروزه - یه عصر پاییز - که کمی هم بافتنی بافتم
شما رو یاد چیزی نمی اندازه ؟

به موزیک گوش کنید ....فرصت کردید تکستش رو هم نگاهی باندازید
Famouse Blue Raincoat BY LEONARD COHEN



Ss

Saturday, October 02, 2010

no title




no more music


no more bullshit

no more nothing


its over


im done

its :

 
closed
 
 
Ss

Saturday, September 25, 2010

dangling lips




موهام که کوتاه ِ کوتاه شد , فکر کردم ... خوب حالا بهتر شد

بعد از جراحی

این ماه حتی .. این سال ها .. کمی قبل تر .... بوی لعنتی پاییز .. ا مان می برد

با مو های کوتاه - کوتاه - هم پاییز همان لعنتی هست که بود

از سفر که برگشتم .. فکر کردم .. ساحل بود .. شنهای طلایی بودنند
موزیک بود ... کافه و بار بود .. باد بود ... آسمان آبی بود ... و

تو یادت میره کجا زندگی می کردی ... نرفت ! ... جاش .. پاییز بود و دلم لک زده برای کمی مه آلود


p.s :
هی وقتی می خونیش ... لطفا به
heavy in your arms
که اینجاست .. خوب گوش بده
...
کشیش لازم دارم ... یکی سراغ داری ؟
... زود! زود لازمش دارم


Ss

Wednesday, September 22, 2010

just

.

sometimes. ....

.


i feel ...

.



i wanna be disappear .


.
Ss

Tuesday, September 14, 2010

.. سوزان ..


"
می دونی مشکل تو چیه - تو با همه چیز , با یه حجم بزرگ احساسات بر خورد می کنی و

این آدم ها و اشیاء رو - حتی - گیج می کنه .. و بعد .. بووووم تو با آدم های

گیجی طرفی که عکس العمل هاشون آزارت می ده . و خسته می شی و

"... خسته می شی

این رو " نِلی " زن مو قرمز چشم آسمونیِ اسلاوِ رو مانیایی تبار -به انگلیسیه لحجه دار ِ خوش ترکیبش
وقتی که داشت حوله های خنک رو روی صورتم می گذاشت بهم گفت , کارش که تمام شد دو تا استوانه چوبی که توش عطر رومانیا بود بهم داد و صورتم رو بوسید و آرزوی بهترین ها کرد برام .... گمانم دیگه نبینمش ..هر چند شماره خونه رو به دریاش - یه جایی کنار دریای سیاه - ..هنوز تو کیفمه ... دلم براش تنگ شده برای یه 48 ساله ی مو قرمز ...به شدت زیبا

------------

یه جایی پرسیده بود : چرا مشکل " آدم" دیگه" ندانستن " نیست ؟
خیلی فکر کردم تمام این مدت ... - ندانستن - میشه بهش گفت یه مشکل یا میشه مثل یه نعمت از آسمانها نگاهش کرد

- کاش نمی دونستیم - کاش هیچی نمی فهمیدیم .

دونستن بوی پاییز که پرتت می کنه به قبل تر ها - از دست دادن ها - عاشق بودن ها - برگها ... جز اینکه یه خراش عمیق بندازه روی تمام روحی که برات باقی مونده ,
. چه کاری ازش بر میاد ؟! و یا هزار تا چیز دیگه .... هیچ

من نمی دونم چرا " مشکل آدم دیگه ندانستن " نیست ," سیسیلی " اما
آرزو می کردم کاش مشکل آدم " ندانستن " بود


هر چه بهم تر, تنها تر .. به قول سهراب

Ss
.
P.S :
و موزیک ها رو کسی بهم رسونده که فرانسه نمی دونست اما , فرانسه می دونست
!"ممنون "دندون درد

Monday, September 06, 2010

fall venom



 
 
this is my mask ....
.
wear your mask ... s'il- vous- plat !!!
. 
Ss - shocking world -
 

Wednesday, August 11, 2010

load white .. load black



یه آمریکایی - که مثل خر سیگار میکشه

نه! ...مثل لوکومتیو – یا مثل یه لوکومتیو ِ خر .. یا
... یه خر ِ لوکومتیو یا ... اَ ه کوفت

مثل یه آمریکایی سیگار میکشه

سکسیفون جاز - یه پیانو قدر ِ یه کشتی
. نیم رخ ِ میشل فایفر

.
پوه ... باز خل شده آسمون
صدای رعد وسط چله تابستون
بعد صدای قطره های بارون روی کانال کولر

.
دیشب 4 صبح خوابیدم – مثل گذشته ها
دیروز یه سیگار رو بلعیدم – تمام مولکول های دودش رو , از روی هوا دزدیدم

دستهام بوی گند گرفت
لذتش رو بردم - مثل گذشته ها
وقتی وِل کرد رفت ... زن جالبی بود

... هی میدونی ! بارون وسط تابستون جز اینکه گند بزنه به ماشین ها و شیشه ها
یه کار دیگه هم بلده
.

.........
...... بوی خاک نم خورده بلند میشه


Ss

Monday, July 19, 2010

dancing drunk words




در فرانسه کلی استثناء هست , این رو خیلی هامون می دونیم

و این مَردم حتی برای استثناء هاشون باز, استثناء قائلند

تو به طرز عجیبی توسط این زبان بلعیده می شی

استاد جدید که سال ها پاریس زندگی کرده و پارتنرش هم
معتقد که همه فرانسوی ها یه چیزیشون می شه(pierr )فرانسویه

و این رو با لهجه پاریسیش می گه و من همون وقت با خودم

فکر می کنم: کاش بینوش کمی کمتر یه چیزیش باشه یا کمی بیشتر

به هر حال بعد از این همه وقت هنوز نمی دونم که این گویش رو دوست دارم یا نه

و صبح ها ی خیابان ها زشت ِ و صبح های پارک ها خوشگل
و ظهر های خیابان ها و پارک ها کسالت آوره و عصر های خیابان ها خوشگل

و عصر های پارک ها مهیب وشبهای خیابان ها و پارک ها خلوت
و این
* "extreme ways"
این روز های من رو گرم تر ... مریض تر ... و پر هوس تر می کنه

هر چند مناسبتی با گرمی تابستان نداره و بیشتر نمناکی و طوفان های ناگهانی و
برگهای چنار و خیابان های خیس پائیز رو تداعی می کنه
.

. و هیچ کی دلش گریه نخواست
.
.
* By: moby
اها راستی اگر گفتید این موزیک
soundtrack
کدوم فیلم ؟ تقلب هم نکنید
راهنمایی : یه اکشن
.
Ss

Wednesday, July 07, 2010

undestinated


یه بازی ، یه fun ، یه چیزی که باعث میشه بهتون خوش بگذره
.
.
.
شاید یه بازی خوب از یه بازیگر بد
.
.
.
شاید یه بازی بد از یه بازیگر بدتر
.
.
.
اما اگر .. خیلی شادید گوش ندید.
.
.
آخه شاید بازی خوبی بود.
.
.
در این صورت غمگین می شید.
.
.
غمگین
.
.
مثل تمام
Losing my religion


Ss

Monday, June 28, 2010

is this how we say goodbye .



مُردم برای کامنت پست قبل

گذاشتم روزها ازش بگذره تا خودم و بقیه نگیم که به خاطر احساساتی شدنم
یا این خزعبلات بوده

مثل هیچیه هیچی نبود
مثل خودش بود فقط....
.

چه می کنم این روز ها
هیچ.....گاهی درد هست
دردهای عجیب و غیب....
از دیروز کمر درد حتی
این یکی هم خیلی درد عجیبیه هم خنده دار

...

جوان ها - دیوانه ها - موزیسین ها با کراوات یا فراگ یا تی شرت های رنگی پنگی
سر های تراشیده - جنبش های اوانگارد - نئو نازی ها - مسیح - ساکسیفون -
برادری و عدالت - 16 ساله ها - کانال های موزیک - رادیو دهه 60 و 70 اروپا
صفر و یک ها - انتلکتوال ها - رفتگر من - خونه مادر بزرگه - ارت دایرکتور ها
ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت ... ها - گمشده ها - قلب درد ها و روح
درد ها - کثافت کاری ها - کلت ها یا به قول سهراب, کندی کُش ها -فا /حشه ها
سینما ها - شوالیه ها - هما غوشی ها - جلاد ها - میکده ها - سوزا ن ها -
- خرده بورژوا ها - قطار ها - زمستان ها - فهرست خرید ها - بیگ بنگ ها
مرد ها
زن ها
نیچه ها - جاسوس ها -

.... ...... خدا ها - خدا ها - خدا ها


پوه ه ه ه ه ه ه ه


Ss

Saturday, May 29, 2010

...coms from painland




کسی میداند چرا از میان همه شهرهای بی نظیر دنیا یک رود خانه می گذرد ؟
شاید
... دانوب



و من برای لغت
Seduce
. میمیرم .... هنوز


*
فریب اوهام"

لیموزین مژگان
آه عزیزم , با صورت زیبایت
قطره اشکی در جام شراب من بریز
به آن چشمان درشت بنگر

بنگر که چه مفهومی برای من داری
شیرینی و شیر بستنی


من فرشته اوهامم

من جلوه ای از تخیلم
می خواهم بدانی برای چه می اندیشی

نمی خواهم بیش از این حدس بزنی



تو اصلا نمی دانی از کجا آمده ام
ما نمی دانیم به کجا خواهیم رفت
پذیرای زندگی شدن
مانند جویباری منشعب از رود
جاری شدن در پایین دست ها
گرفتار در جریان ها

من تو را به دوش می کشم

تو مرا به دوش خواهی کشید


این گونه خواهد بود


تو مرا نمی شناسی


تو مرا فعلا نمی شناسی "

*:از

Bfore SUNrise

Ss



Monday, May 03, 2010

damn easy life ..






.AND




SHOW MUST GO ON ....





Photo AND Painting By : Ss

Sunday, March 28, 2010

not vary ..many




قبول

لاک زدم

بعد از سالها , ناخن هام قرمز شدن

یه عالمه یا ( آلمه ) نقطه قرمز , روی زمینه سفید

ناخن هام کوتاهن
کشیده ان .

اون ها رو از پدرم به ارث بردم

سفیدی رو هم . آخ پدرم

.

خوابهام - مثل - باقیمانده انار روی دست نوچن و چسبناک

تا ساعتها نوچیشون میمونه روی ذهن

.

اعتراف می کنم هیچ وقت هیچ مردی اونقدر دوستم نداشته که

وبلاگش رو تا ته بنویسه

هیچ وقت مردی اونقدر دوستم نداشته که قول نده

هیچ مردی اونقدر دوستم نداشته که نگه چقدر زیبام و دوست داشتنی و خاص

و کاملم ... فقط سکوت کنه ...تا یه جاهایی حس زشتی و و معمولی بودن

دوست نداشتنی بودن بهم نده

هیچ وقت ...هیچ مردی .. اونقدر خود خواه نبوده که بخواد آرام باشم

و به خاطر خواست خودش , چنگ نزنه به آرامشم

.

من همیشه زیاده خواه بودم . همیشه خود خواه

همه جا . همه وقت . همه چیز با هم

خشونت با مهربونی - روز با شب - عشق با س..ک. س

در معادلات انسانی این طور چیز ها با این کنتراست بالا سخت

کنار هم موندگار میشن

همه چیز با هم

اوا گرین با ژولیت بینوش - معصومیت با مریض گونگی

پنیر با مربای آلبالو و حالا مرگ با زندگی

.

کمتر از یک ماه دیگه در موقعیتی قرار می گیرم که کنتراستش کشندست

و این - سطح آدرنالین خونم رو بالا می بره

حدس می زنم وقتی اون لباس رو بپوشم و وقتی اون نورهای سفید

روشن بشن..وقتی متخصص بیهوشی ازم بخواد از 2001 تا 2010 بشمرم

همون وقت که با گفتن 2002 چشمهام تاب نیارن و بسته بشن

همون وقت این کنتراست به نهایت خودش نزدیک میشه

درست زمانی که هشدار هست که نباید این کار رو بکنی اما ناچاری به انجامش

.

اسمی که این روز ها مشغولم میکنه ایزابلاست

ایزابل - ایزی - ایزی دریمرز- دریمرز با همه سینماش و ایزابلاش

داشتم میگفتم
کنتراست مثل نقره ای ماه روی تیرگی آسمونه - عکسهای سیاه و سفید

یه داد بلند تو خلوتی یه تونل- یه خواب عمیق تو گَسی یه هیجان

زندگی بدون کنتراست مثل دریمرز بدون اِوا گرین

.
اسم این وبلاگ یه خواب بود

خواب دیده بودم تو تاریکی و یه نور نقره ایه درخشان .. برهنه
میدوم

..از ترس از کسی فرار میکردم یا از چیزی

اما از برهنگیم شرم نداشتم طبیعی بود برام

با همه ترسم از اون موجود

....

تاریک و نقره ای.....


Ss

Monday, March 15, 2010

sabina


The
Unbearable
Lightness
Of
Being


بر عکس کتاب , فیلم کاملی نبود .. اما به قدر کافی

بینوش داشت
.

درست بعد از یک کابوس

:

ترزا : خوابم نمی بره

توما ژ : توی بغل من بخواب

مثل جوجه یک پرنده

مثل یه جارو میون , جارو های دیگه ... تو کُمد جارو ها

مثل یه طوطی قشنگ

مثل یه سوت

مثل یه آهنگ کوچولو

آهنگی که جنگل خونده -

درون یه جنگل

هزار سال پیش

.

Ss

Monday, March 08, 2010

pure tantrum

. قهر کردم


آدم ها . آدم ها . هرگز نمی تونی ادعا کنی کسی رو می دونی

کسی در دنیا نیست که دونسته باشیش یا فهمیده باشیش

آدم ها سختن

نه ! سخت هم نه


. آدم ها دورن


. نمی تونی به هیچ آدمی دست پیدا کنی


. من قهر کردم . با آدم ها


. مهم نیست .. می دونم , زود لبخند زدی


آدم ها توان فرسایند

آدم ها درد دارند

آدم ها می درند - می خراشند - می روند

من بدبینم

آدمهایی که قول می دهند از همه دور ترند

آدم هایی که می گویند دوستت دارند از همه وحشی ترند

من دَرد دارم . دَرد

.

آدم ها

.... آدم ها

…..

بی چاره دلم
.

Ss

Saturday, February 20, 2010

jet lag




خنده دار شده .. باز


... از همون ها که تهش


می خوای یکی رو بخونی صفحش رو نابود می کنه

می خوای یکی که خوب می نویسه - بنویسه - لعنتی خسیسی می کنه

می خوای حرف بزنی خفه خون می گیری

. می خوای خفه شی .... می افتی به وراجی
.
.

رو می خواد - ای نه - اون سکانس Eyes Wide Shut دلم اون سکانس دونفره

دونفره نبود

- سه نفره بود

کوبریک هم بود
.

اونقدر اعتراف دارم که گوش هیچ کشیشی تاب ِ شنیدنش رو نداره




.

Ss

Friday, February 05, 2010

raped drop of snow





آسمان خل شده . پاک زده به سرش

باد می آید , ابر ها را می آورد

باد می آید همان ابر ها را با خود می برد

بلاتکلیفی بین باران و برف

یا خورشید و ماه

.
.

همه خل شده اند

مثل آسمان

می آیند و تو را با خود می آورند

می روند و تو را با خود می برند

.
.

چراغ های شهر از این بالا می درخشند

انگار یه کسی با دستمال آغشته به الکل ( که پرز ندهد - حتما باید پرز ندهد ! ) که من

. با آن کریستال های لوستر را برق می اندازم , تک تک ِ چراغ های شهر را برق انداخته

.
.

آرزو به دلم ماند , یکی که می آید

تو را که با خود می آورد

وقت ِ رفتن که تو را با خود می برد - یکهو وسط یک بیابان یا اقیانوس یا

آسمان یا هر کوفت نازنین ِ دیگری - تو را رها نکند که بعد , ندانی و نتوانی

.
.

: آن روز که به یکی از اینها که می آیند و می روند گفتم


من عجب آدم " نا شدنی " هستم , کلی خوشش آمد که - هی عجب

این " نا شدنی " عجیب و دوست داشتنی , یا چه می دانم چیزی در این مایه هاست .

اما یادش نبود که " ناشدنی ها " را میان همان کوفت های نازنین رها می کنند

و او هم درست همین کار را کرده و می کند

.
.

می دانی - " ناشدنی " که باشی , هیچ جور ِ هیچ جور , کنار نمی آیی - و

و این تو را می ساید

و سایش درد دارد

. خیلی



Ss

Monday, January 18, 2010

خیا بان های بوتیک های خاموش

*

. می بینید چقدر دیر است ؟ باز هم بگویید , تند تر - "

..... بعد , زمانی رسید که مَرد احساس کرد دیگر نمی تواند به او دست بزند مگر برای -


: آن دبارد دستهایش را به روی گلوی برهنه اش که از یقه پیراهن تابستانی بیرون بود بُرد و گفت

مگر به اینجا ... نه ؟ -


. آنجا , آری -


. دستها عاقلانه پذیرفتند که رها کنند و از گردن پایین آمدند

" ....



Moderato Cantabile BY : Marguerite Duras *



P.S :


مدتها پیش , وقتی بیست و دو ساله بودم به نظرم اینقدر خشن نیامده بود

حالا در ابتدای سی و دو سالگی .. این چند سطر رو که دوباره خوندم

!خشن بود ...راستی کسی میدونه چرا ؟

تراژدی ؟

.

آه راستی اسم پست , اسم یه کتاب ِ که دوستی هدیه داده

! اسم غریبی ِ , اینطور نیست؟


Rue Des Boutiques Obscures By : Patrick Modiano




Ss



Saturday, January 09, 2010

driving to hell


*
1
کتاب ها و رو- سپی ها را می توان به بستر برد
.
2
کتاب ها و رو- سپی ها زمان را در هم می بافند , بر شب مانند ِ روز , و بر روز مانندِ شب حکم می رانند


.
3
نه کتاب ها برای دقیقه ها ارزش قائلند , نه رو - سپی ها . اما آشناییِ نزدیک تر با آنها نشان میدهد در واقع
چقدر عجولند . همین که توجه مان به آن ها معطوف شود , شروع به شمردن دقیقه ها می
کنند

.

4
کتب ها و رو - سپی ها همواره در عشقی نا کامیاب نسبت به یکدیگر به سر می برند
.
5
کتاب ها و رو - سپی ها هر دو مردان ویژه ی خود را دارند , مردانی که از طریق ِ آن ها
گذران روزگار می کنند , و عذابشان می دهند , در این زمینه , مردان ویژه کتاب ها منتقدانند

.
6
کتاب ها و رو - سپی ها در موسسه های عمومی جای دارند , مشتری هر دو دانشجویانند
.
7
کتاب ها و رو - سپی ها به ندرت کسی که تصاحب شان می کند , شاهد مرگشان می شود

پیش از آنکه عمرشان به سَر رسد گم و گور می شوند

.
8
کتاب ها و رو - سپی ها خیلی علاقه دارن توضیح دهند چگونه به این روز افتاده اند : و از
گفتن هیچ دروغی فرو گذار نمی کنند . در واقع , اغلب , سیر و چگونگی ماجرا را متوجه نشده اند ,
سالها به دنبال " دلشان " رفته اند , و روزی بدنی فربه در همان نقطه ای برای خود فروشی می ایستد
که صرفا برای " آموختن درس رانندگی " توقفی داشته

.
9
کتاب ها و رو - سپی ها زادو ولدشان زیاد است

.
10
کتاب ها و رو - سپی ها وقتی نمایش می دهند ,دوست دارند پشت کنند
.
11
کتاب ها و رو - سپی ها - " راهبه ی پیر - روسپی جوان " . چقدر کتاب هست که زمانی بدنام بود و
اکنون راهنمای جوانان است

.
12
کتاب ها و رو - سپی ها دعوا و مرافعه شان را جلو چشم همه می کنند

.
13
کتاب ها و رو - سپی ها - پا نویس های یکی , اسکناسهای دیگری , در جورابهای بلندش است




*
One Way Street - Written By : Bnjamin Walter



P . S :

" خداوند سر گرمی من است "

این رو از فرانی و زویی دارم

" و من سرگرمیم رو .. زندگی میکنم , دیوانه وار "

این رو از خودم


Ss

Sunday, January 03, 2010

maiden jeuses


احساس می کرد که با بار ِ غمی که بر دلش سنگینی میکند " *

" می توان چند کلیسا ساخت






سیگار کشیدن تو سر بالایی جردن امانِت رو می بره ]

اما

دود ِ سیگار که با نفس , تو سرمای هوا روی نور ِ نارنجی سُر می خوره

. خوشت میاد

.

.

عاشق که هستی , رنج رو ی شونه هاته , یه رنج ِ زِبر

اما

. فارغ هم که باشی - تحمل سبکیه فِراغ رو نداری

.
.

عاقل که باشی , طعم ِ زندگی رو نمی چشی

اما
. دیوانه هم که باشی - مجال ِ زندگی کردن رو بهت نمی دن
.
.

برنج که نخوری , لاغر میشی

اما

. بدون برنج - نمی تونی لذت کباب تابه ای های پنج شنبه رو دَرک کنی


.
.

فیلم که می بینی , خَراش می خوری

اما

. فیلم هم که نبینی - صافیه زندگی می بُر د ت


.
.
.

و تو
نمی دونی
هرگز
که
دُرست
چیه ؟


؟ lady مگه نه....




Y / N

[ نیمه شب ِ یه شب ِ زمستونی



P . S :

10 Commente شبیه "

مسیح بود , نه ؟


" Ss


Adieu Gary Coper By : Roman Garry *

Monday, December 28, 2009

birthday things





می تونی عاشق یکی باشی و , یکی دیگه رو آرزو کنی

.
.





دی ماه 6

چطوری که تولدت مساوی با یه فاجعه می شه


کاش باز تکرار نشه



. تولدت مبارک دختر . زن




Ss

Monday, December 14, 2009

dearest navarro

Roger Hanin

Date of Birth : 20 October 1925 , Algiers , Alger , France [ Now Algeria]

Birth Name : Roger Levy

Height : 6' 1¼" (1.86 m)

Spouse :

Christine Guze - R'enal , 1959 - 25 October 2002 [her death]


Trivia :

Brother-in-law of former French president Francois Mitterrand


Member of the French Communist party.

Wrote two stage plays.

Has supported Nicolas Sarkozy's 2007 presidential campaign.






P .S :




نازنین DZ

... گاهی همه چیز بیش از اندازه سخت میشه


. بیشتر از هر چیز , ( یه حرفه ای ) شدن ... بودن ... ماندن




Ss

Sunday, November 29, 2009

Sunday, October 18, 2009

SOBER

این نوشته مخاطب خاص دارد



. کاش دنیا ساکت می شد . خفه می شد


عصبانیم . از همه آدم هایی که دوستم دارن یا اینطور وانمود می کنن

کاش فقط نقاشی ها می موندن .. کتاب ها .. فیلم ها .. بوها


. کاش خفه می شد این همه آزار ..این همه خبر بد

DZ دلم گرفته
خوبه که غریبه اید


هیچ تصوری از اینطور غریبه بودن ندارید

و این غریبه بودن چنان آرامشی به من می ده که دست یافتنی به نظر نمی آمد

بی توجهید به ظاهرم .. به آنچه که هستم یا قرار ِ که باشم

فقط اینجاست یک تکه آروم ِ این دنیا که من دزدیدم و ... و وقتی زلزله بیاد .. جنگ بشه .. همه

چیز به هم بریزه ...اونوقت اینجائی هم دیگه نیست

زخم خورده ام .. خسته ام از آدم هایی که دوستم داشتن .. دارن


اما مهم نیست چه اتفاقی بیافته .. چون من موجودیتی ندارم برای شما .. فقط اینجام

بدون صورت .. بدون بَدَن .. بدون لباسهام

یک روح عریان که هر لحظه می تونه نباشه


هیچ چیز در دنیا ارامش دهنده تر از غریبه گی نیست

غریبه بمونید



می ترسم .. می ترسم از هر کی بهم نزدیک میشه .. مرد یا زن فرقی نمی کنه


DZ می ترسم





Ss

Sunday, October 04, 2009

no comment




اسباب و اثاثیه آنتیک , صندلی های لهستانی , دستگیره های دَ رِ زیبا ... به غایت زیبا



سکانس ِ جوشکاری در سینما عالی بود


و پرده سینما که سن ِ تاتر بود , نه برای اولین بار , نه حتی آخرین بار


اما


پرده آخر کریم مسیحی کجا و

... تردید کجا
.


پناه بر خدا




Ss

Monday, September 28, 2009

lunatic





Conversation (s ) with other woman Directed By : Hans Canosa





یه فیلم دیدم - خوب تا اینجاش اصلا چیز عجیبی نبود - یه فیلم خوب دیدم - منظورم دقیقا یه فیلم خوب ِ - یه عاشقانه - یه چیز جالب با موزیک فرانسوی - مثل فیلم های پازولینی یا کراننبرگ یا هر کوفت دیگه ای , جوری نبود که بکشتت - اصلا نکشت من رو این فیلم و خوشحالم که نمردم - تمام هفته گذشته فیلم بی خود دیدم ... ون تریه , هنه که - گندش بزنن همشون منو کُشت

- اینجام اما زنده - امروز یه فیلم خوب دیدم -






Ss




P . S :


این " ماه زده " که اسم این پست هست رو یه دوست فیلم ساز وقتی که داشته دایره لغات انگلیسی ش رو کامل می کرده

,
( در مورد من به ذهنش آمده ( توضیح اینکه من آدمی هستم که تغیرات ماه روم اثر می گذاره ..مثلا وقتی ما ه کامله من دچار جنونم



بعد از این همه روده درازی اینکه : ممنونم علیرضا بابت این صفت که من دوستش
میداشتم و به من نسبت دادید ..هر چند شک دارم اینجا رو بخونید اما ممنون
.


.
.

زیاد DZ باهاتون کار دارم

اینجا بودنتون پر از اتفاق خوبه و من این رو هی با خودم تکرار می کنم .. بدون ملاحظه , بدون خجالت

Wednesday, September 23, 2009

to In And Out Of Love

: کسی نوشته بود
.

.... گاهی کسی که با دل آدم غریبه نیست
....

بُر می خورد میان تمام غریبه ها ...


*

See I'm never in you eyes
With the truth behind your lies
Your lies are haunting meSee the reason in your eyes
Give an answer to the why
your eyes are haunting me





See the mirror in your eyes
Hid the truth behind your lies
Your lies are haunting me
See the reason in your eyes
Give an answer to the why
Your eyes are haunting me



How could you see it?
Why can't you fear in and out love each time?
Why can't you feel it?
Why can you see it?
In and out of love
Keep, keep running
Keep, keep falling
Love and fade away ......





* Sharon den Adel



خیلی به خوندنتون احتیاج دارم , کجا می نویسید؟ DZ


Ss

Thursday, September 17, 2009

درماندگی ِ مسیح




اولین بارون پاییز

وای از این بوی قدیمی ... وای از برگهای چنار تو خیسی خیابون

.. صبح باز یه فیلم مریض دیدم - عصر دعوای سخت

قدیمی ِ رضا T shirt بعد تر پرت کردن لباسهای خوش دوخت , ته کمد و پوشیدن همون


که الان کنار یقه اش نخ نما شده ... پر از کهنگی ... تو راحتیش لم دادن

پا های یخ رو تو سینه گرفتن ... جا ئی که درد هست


شب یکهو یه عالمه بارون .. وای مبهوت نگاه کردن و برگهای درختهای پارک

.... تو خیابون

سیگار می خوام اما ظهر بعد از دو ماه , یکی کشیدم

پس سهمیه ام تمام شده

پُر از گذشته ام


پُر از خاطره - بوی آشنا

... درد - پُرم از





بهت گفته بودم این کتابها - فیلم ها - نقاشی ها ... از من یه دیوانه ساخته ؟


ذهنم رو زیرو رو کرده ؟

.

.




کجایی تعمید دهنده که فرزند ِ تعمیدی از آ تشت

! یه دیوانه ست که با این جنون دیگه نمی دونه این پاییز .. باید چه کنه ؟




Ss

Tuesday, September 01, 2009

dying light









شاید شنیده باشی

کاراواجیو تمام قدیس و قدیسه هاش رو از خیابان و فا-حشه خانه های شهر پیدا می کرد*

گاهی به صورت باکره های نقاشیهاش که نگاه می کنم , لبخند میزنم

فکر کن .. این صورت که تمامش پر از ملاحت و معصومیت ِ , یه فا-حشه بوده

که دم ِ عصر ها رو به آینه می ایستاده .. بند های پشت لباسش رو محکم می بسته

سینه های خوش فرمش رو ..یه جوری که چشم های هوسرانهای شهر ..روشون جا بمونه ..به نمایش می گذاشته

لوندی می کرده ... روی زانوی مرد های شهر می نشسته . . از حنجره ظریفش


صدای خنده های شاد و بلند ( جوری که حتما خلاف نزاکت باشه ) در فضا پخش می شده

نیمه شب مردی رو با چشمهای مست ( در حالی که در اوج صداقت قرار داره ) به ابر ها می برده و ..


و بعد روانه خونه و چشمهای منتظر همسرش می کرده


و ... خودش در تنها ئی که فضاش پر از عطر تن هاست

آرام می گرفته و ظهر روز بعد درست در معصومانه ترین وضعیت , چشمهاش رو باز می کرده

شاید بعد از ظهر , کاراواجیو که ... شب قبل صورت زن رو ..مو شکافی کرده بوده پیداش می کرده

و صورت مریم باکره و یا هر قدیسه دیگر رو نقش می زده

و من عاشق باکره ای هستم که شب ها فا-حشه هست اما بزدل .. نیست


کلیسا ها نمی گذاشتند که نقاشی های کاراواجیو به دیوار هاشون نقش ببنده

کاش مسجد سوزی و کلیسا سوزی و معبد سوزی راه می افتاد

تا خونه ها بسوزن و ... خداها بمونن




* Caravaggio 1571 - 1610



p.s :



دلم مانند یک زنبیل بزرگ , خالی ست ; زنبیل بی اندازه جادار است , می توان بازاری درونش جا داد "

" . با این همه درونش خالی ِ خالی ست







Named By YN




.
Ss

Friday, August 21, 2009

" cortison " means : فا -حشه درباری



* BEHIND THE SUN










... آخ ... بگذار هیچی نگم











* DIRECTED BY : WALTER SALLES



Ss


P . S :
تنگ شده DZ دلم برای

Monday, August 03, 2009








.... حرفها ی قشنگ بدرد نخور



.... دستهای قشنگ بدرد نخور















S s







Sunday, August 02, 2009

stroll






... بالاخره گستاخی خوبه یا بد .. منظورم بی پروائیه




من دچار خود سانسوری شدم
یه مرض بزرگ که فرار کردن ازش کار ساده ای نیست
می ترسم
از چی .. از کی


: میدونم از چی می ترسم
. قضاوت شدن


و این حالم رو بهم می زنه
تبدیلم میکنه به یه عوضی بزدل که خاصیتش از یه ناتوان جنسی هم کمتره


به کی میشه گفت

! این همه قفل و بستی که من به دهن و ذهن خودم زدم و می زنم رو کی می تونه باز کنه ؟


چند سالی می شه که بزدل شدم
اینکه فرار می کنم از نگاه و طعنه


! اینکه موجه ام .. اَ ه چه کثافتی .... موجه



این جا رو گمانم جز یکی دو نفر کسی سر نمیزنه

از این یکی دو نفر هم , از قضاوتشون , می ترسم



, ترس لعنتی برادر مرگ هم نیست

خود مرگه

. ترسو مُردست



گاهی .. آخ لعنت به گاهی . اصلا همیشه
آره همیشه دوست دارم از تمام وحشیگریهام بگم

از انحرافات جنسیم

از گند زدن هام

.... از





dead , coward Ss

Sunday, June 28, 2009

blue






. ! داری می ری .. دَر رو پشتِ سرت ببند





Ss

Saturday, May 30, 2009

maroon

.


بی قراری ... بی قراری ... التهاب


به همون خدای گمشده ام که در فاصله بین همه ما ها جاریست , این بی قراری کشنده ست


. نه می دونم برای چه کسی , نه می دونم برای چه چیزی , اینطور بی قرارم


. هیجان دارم . داغم انگار . آرام و قرار ندارم



. دلم می خواد کسی محکم در آغوشم بکشه . اونقدر محکم که نفسم بند بیاد


بچه شدم . می خوام یکی گوشها و چشم هام رو ببنده تا چیزی آزارم نده




. اصلا لوسم


. یه لوس بی خاصیت



. می خوام صورتم رو با صابون بشورم , جوری که نوک دماغم برق بزنه


موهام رو برس بکشم محکم پشت سرم ببندم . می خوام برای ساعتی هم که شده

. این شلوار جین رو بندازم کنار , یه دامن پر چین بلند بپوشم , هر چند ران هام به هم سائیده بشن وسرخ




می خوام ساعتی , لحظه ای , خیالم راحت باشه از آدم هایی که دوستشون دارم ... به خودم فکر کنم

. فقط و فقط به خودم

. اصلا به خودم هم فکر نکنم . می خوام بخزم در آغوشی که محکم باشه ... دنج , مطمئن



. می خوام لوسِ کسی باشم . می خوام تمام دنیای کسی باشم .... تمامش , نه قسمتیش




می دونم زیادی زنانه و احساساتی شدم ... اما مگر چند بار دوباره زن و احساساتی



. و لوس و بی خاصیت , به دنیا میام






. کمک می خوام


. به همین سادگی

کمک می خوا م . .. بی غرور , بدون سیاست بازی های معمول جنس لطیف



. با صورت شسته و دامن پر چین , کمک می خوام






کسی هست ؟




Ss

Friday, May 08, 2009

And in the morning when you're turning, I'll be out of reach



*
If you want me
Satisfy me
.


من رو می خواستی ؟

نمی خواستی ؟ با همه سینمایی که می شناختم


با همه نقاشیها یی که نا تمام موند


.



Are you really sure that you'd believe me?
When others say I lie
I wonder if you could ever despise me
When you know I really try
To be a better one to satisfy you
But you're everything to me
And I'll do what you ask me
If you'll let me be free.
.

. بی همه چیز شدم

. جدا از آدم هایی که دوست می داشتم ... دوست می دارم - یه بی همه چیز تمام عیارم

. خدا گم شد


. باشه غلط نگیر ... اصلا همون خدایی که داشتم , گم شد

بی خدا شدم

خیلی بده .. بی خدا بمونی

بی نقاشی - بی دیدن - شنیدن .... سنگ بشی

بی اینکه چشمهات خیس بشن
.

* By : Marketa Irgolva
.

Ss

Saturday, April 25, 2009

RED CHEST , BLUE SCAR


.




برداشت جام را
یکدم درنگ کرد
: وز خنده شراب , بر آشفت و در گوش جام گفت

" ... ای جام اولین ! .. آیا ترا به یاد که امشب بسر کشم ؟ "


. نوشید جام را


.


تالار از بخار نفس ها و دود ها
چون صبح نیمه روشن اسفند ماه بود
لبخند می چکید ز لبهای جام ها
در تنگ تلالو خورشید و ماه بود

در زیر نو اطلسی چلچراغ ها
تن ها برهنه بود و هوس ها برهنه تر
وز چشم دختران و زنان , برق زندگی
میجست و دور می شد و میریخت بر زمین
چون کرم شب فروز که تابد به باغها


.


پای زنان به نغمه موزون چند ساز
- رقصان چو مار ها ی سپید از نوای نی -
. در پیچ و تاب بود

سرها و سینه ها و سرین ها و ساق ها
از مستی شراب و هوسها و عطر می
. سرشار از نشاط و گریزان ز خواب بود


.

با آخرین نگاه
برداشت جام را
یکدم درنگ کرد
وز خنده شراب , بر آشفت و زیر لب
: در گوش جام گفت


-" ... ای جام آخرین ! ... آیا ترا به یاد که امشب بسر کشم ؟ " -

. . . .

! بشکست جام را





ناشناس " - تهران 5 آبان 1332 - نادر نادرپور "



.



NAMED BY : Y/N



.

Ss

Friday, March 27, 2009

deal ?




" باز از جایی : " عشق یعنی دادن و دادن .... هوس یعنی گرفتن و گرفتن


.
.......



میان این بده بستان ها


خیابان منوچهری - فروشگاه ژاندارک - کتابفروشی گلستان با فروشنده پیر با لهجه اصفهانی

سینما ها - قهوه فروشی ها - پل ها - کافه ها - پنیر پیتزا ها


جوی های پر آب و بی آب - درخت های سبز پوش و لخت - بازارچه ها

... من و تو ها - خیابان ها


من با هوس و عشق , پایا پای معامله می کنم


این بار بر عکس


با عشق می گیرم , با هوس باز پس می دهم


. و زندگی ... همانست که بود




.

به همین لوسی و غلیظی .. Ss

Sunday, March 08, 2009

cranberry


-read the following text completely please



. روش دراز کشیده بود
.


She was the meanest cat
In old chicago town
She was the meanest cat
She really moved them down
She had no heart at all
.




. تنش سنگینه اما نمی خواد ازش فرار کنه
.


She was the meanest cat
Oh she was really tough
She left her husband flat
He wasnt tough enough
She took her boys along
cos they were mean and strong
.

. شستِ پای راستش می خواره , نمی خواد اما از زیرِ سنگینی جُم بخوره
.


Ma ma ma ma - ma baker - she taught her four sons
Ma ma ma ma - ma baker - to handle their guns
Ma ma ma ma - ma baker - she never could cry
Ma ma ma ma - ma baker - but she knew how to die
.

. اتاق نیمه تاریکِ - نارنجیِ آباژور از درِ نیمه باز که نا خواسته نیمه باز مونده , خزیده تو
.


They left a trail of crime
Across the u.s.a.
And when one boy was killed
She really made them pay
She had no heart at all
No no no heart at alll
.
موزیک هم هست داشت آشپزی می کرد , با موزیک های محبوبش
street of philadelphia از ma baker یه عالمه از هر چی , از
.

She met a man she liked
She thought shed stay with him
One day he formed with them
They did away with him
She didnt care at all
Just didnt care at all
.

. پوستش مثل مهتاب برق می زد و پوست او , تیره بود و بوی خوبی از تیرگی میداد
.

- here is a special bulletin.
Ma baker is the fbis most wanted woman.
Her photo is hanging on every post office wall.
If you have any information about this woman,
Please contact the nearest police station...
.

دلش یکی از اون آب نباتهائی رو می خواست که , وقتی کوچیک بود ... اونقدر می مکیدشون که پرز زبونش می رفت

طعم دارچین می داد با زر ورقِ جیگری
.

One day they robbed a bank
It was their last foray
The cops appeared too soon
They couldnt get away
And all the loot they had
It made them mighty mad
And so they shot it out
Ma baker and her sons
They didnt want to hang
They died with blazing guns
And so the story ends
Of one who left no friends
.
راهِ نفسش بسته شده اما هنوز سنگینی رو می خواد
پشتِ گوشش از گرمای نفسهای تیره رنگ , داغ شده
.


Ma ma ma ma - ma baker - she taught her four sons
Ma ma ma ma - ma baker - to handle their guns
Ma ma ma ma - ma baker - she never could cry
Ma ma ma ma - ma baker - but she knew how to die
Ma ma ma ma - ma baker - she taught her four sons
Ma ma ma ma - ma baker - to handle their guns
Ma ma ma ma - ma baker - she never could cry
Ma ma ma ma - ma baker - but she knew how to die

. دستهاش بوی پیاز می ده
. آشپزیِ موفقی .. نبود
.

ma baker : - dont anybody move! the money or your lives!
........
this is a story of ma baker
.


P . S :
همیشه یه مشت از اون آب نباتها تو جیبم داشتم , دزدی بود
از ظرفِ توی کتابخونه







* ma baker in 1930



Ss

Friday, February 27, 2009

So,If you want something , just call ..call




آزادی یه جور عشقِ

. و عشق یه جور آزادی


می دونی ما با عشق چه می کنیم ؟

ازش یه طناب می سازیم , میاندازیم دورِ پایِ همدیگه

و بعد با صدای دو رگه ی اغواگر , در گوش ِ هم زمزمه می کنیم که : " خوب

" ! عشق من تو آزادی , اونقدر دوستت دارم که نمی خوام آزارت بدم . تو آزادی


و بعد تر همین که یکی از ما کمی از دایره ای که کشیدیم , دورتر بره اونوقت طناب

! رو می کشیم که : هی تا همین جا


. پس از عشق یه طناب ساختیم که خیلی بلند نیست . و حسابی محکمه

.

. حالم بد شد


. چطور کلمات نازنین رو دستمالی می کنیم

. چطور همه ی عمر طناب بافتیم


.

این بند ها می دونی صدای چی می ده ؟

صدای کلاویه هائی رو می ده که با فشارِ مریض وارِ چند تاشون , موزیک مهیبِ
. ساخته شد eyes wide shut *







* kubrick




Ss

Monday, February 16, 2009

falling slowly



غمانگیز ترین قصه کودکانه ای بود که شنیدم fall *

lee paceو
بی نظیر ترین صدا رو برای گفتن این قصه داشت


ممنونم fincher




* by : david fincher






Ss

Friday, January 23, 2009

همه جادوگران من





....! setimental تو بگو
. باشه , قبول من هستم


Danny boyle چنان زیبا بود که به احترام SLUMDOG MILLIONAIRE *اما
. ایستادم و با چشمهای خیس کف زدم


آفرین پسر هر چه که بسازی , با هر جون کندنی پیدا می کنم و با لذت و احترام تماشا می کنم . چون سرسپرده شدم به تو
همونطور که به دیگرانی مثل تو

.
.



به احترام بایستید

.... خانم ها , آقایان

: هیچ ترتیبی در کار نیست جز حافظه معیوب من با افتخار
....

jim jarmusch , sidney lumet , emir costarica , tom tywer , roman polanski

michael mann , bernardo bertolucci , francis ford coppola , cointrin tarantino

, mratin scorsese jozeppe tornatore ,




tim burton , lars von trier , ingmar bergman , krzysztof kieslowski ,
anthony mingelle , andrei tarkovsky ,jan luc godard , carl dryer ,
jean vigo , sergei eisenstein,


orson welles , luchino visconti , roberto rossellini , roberto benini , louis bonoel , federico felini , jean cocteau, zavattini , michelangelo antonioni , paolo pasoloni , andrei vaida


milos forman , alfred hitchcock , claude chabrol , fransoa trifo , akira korosova , vim vanders , elia kazan , billy wilder , fred zinnemann , kim ki duc , james mc teigue .. ,wody allen , dannyboyle
.
و ده ها جادوگر دیگه که حافظه ضعیف من , از اونها جا ماند



! من یک سر سپرده ام


Ss

Saturday, December 20, 2008

You’re left to face yourself alone , sonia !




... آخ ...... ببین چه کردی


چی شد ؟ .... خنده دارِ , نیست ؟
از همون خنده ها که تهش هق هقِ گریه ست

من کم آوردم

. من جا زدم .. بریدم ...

... هر چه می خوای بکن

.


Ss

Sunday, December 14, 2008

love is a pain




KROTKI FILM O MILOSCI " A SHORT FILM ABOUT LOVE " BY : KRZYSZTOF KIESLOWSKI

.
.
.



زن : چی می خوای؟

. پسر : نمی دونم . دوستت دارم

زن : دوست داری من رو ببوسی ؟

. پسر : نه


زن : دوست داری با من عشق بازی کنی ؟

. پسر : نه

زن : دوست داری با من بری سفر , بریم به مازوریا یا بوداپست ؟

. پسر : نه


زن : پس چی می خوای ؟

. پسر : هیچی


زن : هیچی ؟

. پسر : هیچی


.



Ss

Friday, December 05, 2008

Thursday, November 13, 2008

. گریه ؟ .. من اون کار رو زیاد می کنم

HIGH ART BY LISA CHOLODENKO




LES CHANSONS D'AMOUR BY CHRISTOPHE HONOR'E

.
.
.
: یه مرد فرانسوی آواز می خونه میون سرمای پاریس جلوی چشمم که
...
کمتر دوسم داشته باش "
" اما خیلی دوسم داشته باش
.
.
Ss